زین همه شادی چرا غم خواستی از کریمان، از چه رو کم خواستی دلی کـه سخـت ز هر غم تپـید شـاد نماند کسی که زود دل آزرده گشت دیر نزیست  اگر فقیر هستی، غم مخور! زیرا دیگرانی غیر از تو هستند که به دلیل بدهکاری در زندان به سر می‌برند و از مال و صحت […]

زین همه شادی چرا غم خواستی
از کریمان، از چه رو کم خواستی

دلی کـه سخـت ز هر غم تپـید شـاد نماند
کسی که زود دل آزرده گشت دیر نزیست

 اگر فقیر هستی، غم مخور! زیرا دیگرانی غیر از تو هستند که به دلیل بدهکاری در زندان به سر می‌برند و از مال و صحت و آزادی محروم‌اند.
اگر خودرو نداری غم مخور؛ بسا افرادی که سواری داشتند و بر اثر تصادف و یا واژگون شدن آن، مردند یا شکستند يا قطع نخاع شدند. اگر بچه نداری، غم مخور! زیرا هستند کسانی که پسرانشان جنایتکار و معتاد به مواد مخدر شدند و روز چند بار آرزوی مرگ آنان را دارند، چه بسا پدرانی که تمام فرزندانشان در یک حادثه از بین رفته‌اند، که تلخی آن بسی شدیدتر از بی‌فرزندی است.
فکر نکن زندگی کسی کامل است، همه نواقص دارند؛ مثلاً اگر کسی خانه دارد، خودرو ندارد، اگر زن دارد، شغل ندارد، يا پول دارد ولى بیمار است؛ نمی‌تواند غذای لذیذ بخورد و….

حافظا ترک جهان گفتن، طریق خوشدلی‌ست
تا نپـنداری که احـوال جهان‌داران خوش‌ست
در این چمن گل بی‌خار کس نچید آری
چـراغ مصطـفـوی بـا شـرار بولهـبـی‌ست

هرگز مگو زمانی شاد می‌شوم که خانه و شغل پر درآمد و… داشته باشم که این سراب است. توقّعات و آرزوهای پوچ را باید ترک کرد.
خیال نکن که تغییر موقعیت‌های بیرونی می‌تواند وضع و حال مطلوب به تو ارزانی کند، شادی را از درون خود بجوی، آن سرور واقعی است و بس.

مولانا می‌گوید:
راه لذّت از درون دان، نه از برون
آن‌یکی در کنج مسجد مست‌وشاد

ابلهی دان جستن قصـر و حُصون
و آن دگر در باغ، تُرش و بی‌مراد

باده غمگیـنان خورند و ما ز می خوشـدل‌تریم
رو، به محبـوسـانِ غم ده سـاقـیا افیـون خویش

خون مـا بر غم حرام و خون غم بـر مـا حـلال
هر غمی کو گـرد ما گردید، شد در خون خویش

بـاده گلگونه‌ست بـر رخـسـار بیـمـاران غـم
ما خوش از رنگ خودیم و چہـرهٔ گلگون خویش

📝 کليد شادى/ تأليف: مولانا عبدالحکيم سيدزاده