به مناسبت غديرخم، در تأملى عميق فرونشستم؛ سؤالاتی چند ذهنم را به خود مشغول كرد؛ سؤالاتى که جبراً انسان را به سوى حق سوق می‌دهند و حقيقت را بسان آفتاب می‌تابانند. به راستى که بر چهرهٔ آفتاب نمی‌توان نقاب زد. آفتاب آمد دليل آفتاب گر دليلت بايد از وى رومتاب اينك آن را برای خوانندگان […]

به مناسبت غديرخم، در تأملى عميق فرونشستم؛ سؤالاتی چند ذهنم را به خود مشغول كرد؛ سؤالاتى که جبراً انسان را به سوى حق سوق می‌دهند و حقيقت را بسان آفتاب می‌تابانند. به راستى که بر چهرهٔ آفتاب نمی‌توان نقاب زد.
آفتاب آمد دليل آفتاب گر دليلت بايد از وى رومتاب
اينك آن را برای خوانندگان محترم مطرح می‌كنم، به اميد آنكه واقعيت براى انسان آزاده و فهيم روشن‌ گردد؛

١- اگر از نظر پيامبر صلى الله عليه وسلم، علی خليفه بلافصل است و در غدیرخم انتصاب او به طور رسمی اعلان شده است، پس چرا برای این امر برنامه‌ریزی دقيق و عميقی نکرد تا ابوبکر نتواند به راحتی و بدون این که از بينی کسی خون بياید، خلافت را غصب کند؟! آيا پيامبر و علی اينقدر بينش سياسی و كشف و الهام و فراست نداشتند كه حكومت نبوی مصادره می‌شود؟!

٢- اگر اميرالمؤمنين فرمان خدا را بر خلافت خود یافته است، پس چرا شجاعت، شهامت و عدالت او اقتضا نکرد که یک تنه شمشير برکشد و فرمان و عدالت خدا را جاری سازد؟!

٣- اگر جریان غدیر خم مربوط به انتصاب حضرت علی است، پس چرا ایشان که دروازهٔ حکمت و شهر علم نبوی هست، بيان حق را از وقت حاجت به تأخير انداخت و به تعبيری بيست و پنج سال سکوت کرد؟!

٤- اگر علی خليفهٔ انتصابی بوده، پس چرا ابوذر، عمار، سلمان و امثال ایشان که در دین مداهنت نداشتند و در شأن آنان آمده است: ﴿لَا یَخَافُونَ لَومَةَ لَائِمٍ﴾ اعتراض نکردند؟!

٥- اگر خلافت علی انتصابی بوده، پس چرا خطاب به ابوبکر می‌گوید: غير تو را أولىٰ ندانيم، تو را پيامبر خدا بر امر دین ما پيش کرد، دیگر کی می‌تواند که تو را پس اندازد. اشاره به امامت ابوبکر در نماز جماعت به امر پيامبر است.

٦- اگر خلافت انتصابی بوده، پس چرا مدت بيست و پنچ سال در نمازهای فرض پنجگانه، جمعه و عيدین به سه خليفه اقتدا می‌کرد و در این مدت خود را زبون و اسير اهل باطل و نفاق قرار داد؟!

٧- اگر خلافت انتصابی بوده، پس چرا علی و قوم او (بنی‌هاشم ) که از نظر نيرو و جایگاه اجتماعی و مردمی به نسبت به ابوبکر و قوم او (بنی‌تيم) به مراتب قوی‌تر بودند، به پا نخواستند و از مصادرهٔ حكومت جلوگيری نكردند؟!

٨- اگر موضوع ﴿بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْك﴾ معرفی علی برای خلافت است، پس چرا پيامبر بلافاصله از نزول آن، آن را ذکر نکرد؛ زیرا تأخير بيان از وقت حاجت از پيامبرِ حکيم قبيح است؛

۹- اگر موضوع آیهٔ بالا همان نصب سياسی است، پس آیاتی که در آن به پيامبر دستور داده شده که در ادارهٔ دنيای مردم با آنان مشورت کند، چگونه توجيه می‌شود: ﴿وَشَاوِرْهُمْ فِی الأَمْرِ﴾، ﴿وَأَمْرُهُمْ شُورىٰ بَيْنَهُمْ﴾؟!

۱۰- اگر از نظر حضرت علی خلافت انتصابی است، پس چرا در جای جای نهج البلاغه بر این تأکيد می‌كند که حکومت سياسی از طریق بيعت و رأی صورت می‌گيرد. به عنوان نمونه اميرالمؤمنين در نامهٔ ششم نهج البلاغه خطاب به معاویه می‌فرماید: «مردمی که با ابوبکر و عمر و عثمان بيعت کردند، هم بدانسان بيعت مرا پذیرفتند. پس کسی که حاضر است نتواند دیگری را خليفه گيرد و آن که غائب است نتواند کردهٔ حاضران را نپذیرد. شورىٰ از آنِ مهاجرین و انصار است؛ پس اگر اینان بر امامت کسی گرد آمدند و او را امام خود ناميدند، خشنودی خدا در آن است.»

۱۱- اگر خلافت حضرت علی انتصابی است؛ پس چرا در عصر حكومتش آنجا که می‌خواهد از حق خود برای خلافت دفاع کند، بر ارزش‌ها و شایستگی‌های خودش تأکيد می‌کند نه انتصاب؟! اين كار و خطبه‌های نهج البلاغه نگرش ايشان را نسبت به حکومت بيان می‌دارد!

۱۲- اگر از نظر حضرت علی، سه خليفهٔ پيش از او سخن پيامبر را به زمين زده و حکومت را غصب کرده‌اند، پس چرا در راستاى تثبيت و استحکام حکومت آنان همکاریهای شگفت‌انگيز و مشفقانه‌ای با آنها داشته است؟!

نویسنده: عبدالحکيم سيدزاده