بسم الله الرحمن الرحیم اَلْحَمْدُ للهِ الَّذِی شَرَحَ صُدُورَ أَهْلِ الإِسْلَامِ بِالهُدیٰ وَصَلَّى اللهُ عَلَیٰ رَسُولِهِ المُقْتَدَیٰ وَعَلَیٰ آلِهِ وَصَحْبِهِ غُیُوثُ النَّدَیٰ؛ أما بعد: برای استدلال از حدیث، شرایط متعددی وجود دارد كه یكی از آنها صحت حدیث است؛ برخی از مدعیان علم حدیث می‌گویند: بار بار تكان دادن انگشت شهادت در تشهد از حدیث […]

بسم الله الرحمن الرحیم

اَلْحَمْدُ للهِ الَّذِی شَرَحَ صُدُورَ أَهْلِ الإِسْلَامِ بِالهُدیٰ وَصَلَّى اللهُ عَلَیٰ رَسُولِهِ المُقْتَدَیٰ وَعَلَیٰ آلِهِ وَصَحْبِهِ غُیُوثُ النَّدَیٰ؛ أما بعد:

برای استدلال از حدیث، شرایط متعددی وجود دارد كه یكی از آنها صحت حدیث است؛ برخی از مدعیان علم حدیث می‌گویند: بار بار تكان دادن انگشت شهادت در تشهد از حدیث صحیح ثابت است!

این سخن مرا بر آن داشت تا نخست حدیث صحیح را تعریف كنم و سپس به بررسی حدیث اشاره در تشهد، بپردازم.

علامه ابن‌صلاح شهرزوری در تعریف حدیث صحیح می‌نویسد: «هُوَ الحَدِیثُ المُسْنَدُ الَّذِی یَتَّصِلُ إِسْنَادُهُ بِنَقْلِ العَدْلِ الضَّابِطِ عَنِ العَدْلِ الضَّابِطِ إِلَیٰ مُنْتَهَاهُ وَلَا یَكُونُ شَاذّاً وَلَا مُعَلَّلاً.» (مقدمه ابن صلاح: ۷)

ابن‌حجر عسقلانی می‌گوید: «وَخَبَرُ الآحَادِ بِنَقْلِ عَدلٍ تَامِّ الضَّبْطِ، مُتَّصِلِ السَّنَدِ، غَیرِ مُعَلَّلٍ وَلَا شَاذٍّ هُوَ الصَّحِیْحُ لِذَاتِهِ.» (شرح نخبة الفكر: ٥۲)

طبق این دو تعریف، برای صحت حدیث پنج شرط زیر لازمی است:

۱. معتمد بودن راویان، ۲. دارا بودن حافظه‌ی قوی، ۳. اتصال سند، ٤. خالی بودن از شذوذ، ٥. خالی بودن از علت.

سه شرط اوّل مربوط به سند و دو شرط دیگر مربوط به متن حدیث‌اند؛ پس هر وقت یكی از این شرایط در حدیثی مفقود گشت، آن حدیث از درجه‌ی صحت می‌افتد.

تحقیق حدیث تحریك انگشت شهادت در تشهد

قال إبن خزیمة: نا محمد بن یحییٰ، نا معاویة بن عمرو، حدثنا زائدة، نا عاصم بن كلیب الجرمی، أخبرنی أبی أن وائل بن حجر أخبره قال: قلت: لَأَنْظُرَنَّ إِلَیٰ صَلَاةِ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ كَیْفَ یُصَلِّي، قال: فَنَظَرْتُ إِلَیْهِ یُصَلِّي، فَكَبَّرَ، فَذَكَرَ بَعْضَ الحَدِیثِ، وقال: «ثُمَّ قَعَدَ فَافْتَرَشَ رِجْلَهُ الیُسْریٰ وَوَضَعَ كَفِّهِ الیُسْریٰ عَلَیٰ فَخِذِهِ وَرُكْبَتِهِ الیُسْریٰ، وَجَعَلَ حَدَّ مِرْفَقِهِ الأَیْمَنِ عَلَیٰ فَخِذِهِ الیُمْنیٰ، ثُّمَّ قَبَضَ ثِنْتَینِ مِنْ أَصَابِعِهِ وَحَلَقَ حَلْقَةً، ثُمَّ رَفَعَ إِصَبْعَهُ، فَرَأَیْتُهُ یُحَرِّكُهَا یَدْعُو بِهَا.» قال أبو بكر: لیس فی شیء من الأخبار «یُحَرِّكُهَا» إلا فی هٰذا الخبر زائدة ذكره. (صحیح ابن‌خزیمه: ۱/ ۳٥٤، ش ۷۱٤)

محل استشهاد

رسول خدا صلى الله علیه و سلم هنگام نشستن بر قعده، وقتی دست راست را بر ران پای راست گذاشت، دو انگشت مبارك را جمع نموده و حلقه كرد و انگشت شهادت را بلند نموده و آن را حركت می‌داد.

ابن خزیمه بعد از ذكر این حدیث می‌گوید: جمله‌ی «یُحَرِّكُهَا» – كه دلالت بر تكان دادن انگشت اشاره دارد – جز در این روایت، در هیچ روایت دیگری نیامده واین جمله را فقط یكی از راویان كه ”زائده بن قدامه“ باشد ذكر می‌كند و بس.

گام نخست در بررسی این حدیث، شناخت احوال راویان از جهت توثیق و قوه‌ی حافظه‌ی آنها و همچنین بررسی سند از لحاظ اتصال و انقطاع می‌باشد؛ گام بعدی، نظر به دیگر روایات و كشف شذوذ و علت آنهاست. دكتر علی نایف بقائی این حدیث را در كتاب ”دراسة أسانید الحدیث الشریف“ (۹۱ – ۸۷) به صورت كامل بررسی نموده است كه قسمتی از آن بدین شرح است:

سند حدیث دارای شش راوی است كه عبارت‌اند از:

۱. محمد بن یحییٰ، ۲. معاویه بن عمرو، ۳. زائده بن قدامه، ٤. عاصم بن كلیب جرمی، ٥. كلیب بن شهاب، ٦. وائل بن حجر.

حال بنگریم كه علمای جرح و تعدیل در مورد این راویان چه می‌گویند:

۱. محمد بن یحییٰ ذهلی؛ امام ذهبی او را ثقه قرار داده و می‌گوید: قال أبو حاتم: هو إمام أهل زمانه. (الكاشف: ۳/ ۹٤) ابن‌حجر می‌گوید: ثقة حافظ جلیل. (التقریب: ۲/ ۲۱۷)

۲. معاویه بن عمرو؛ ابن‌حجر می‌نویسد: ثقة. (التقریب: ۲/ ۲٦۰)

۳. زائده بن قدامه؛ ذهبی می‌نویسد: الحافظ ثقة حجة صاحب سنة. (الكاشف: ۱/ ۲٤۷) ابن‌حجر هم همچنین. (التقریب: ۱/ ۲٥٦)

٤. عاصم بن كلیب؛ ذهبی می‌نویسد: قال أبو حاتم: صالح. وقال: كان أفضل أهل زمانه. (الكاشف: ۲/ ٤۷) ابن‌حجر می‌نویسد: صدوق رمی بالإرجاء. (التقریب: ۱/ ۳۸٥)

٥. كلیب بن شهاب؛ ذهبی می‌نویسد: وثق. (الكاشف: ۳/ ۹) ابن‌حجر هم در مورد او می‌نویسد: صدوق. (التقریب: ۲/ ۱۳٦)

٦. وائل بن حجر؛ صحابی است، «الصَّحَابَةُ كُلُّهُمْ عَدُولٌ.»

تمام راویان مورد اعتماداند و سماع هر یكی از اساتید مذكور هم ثابت است؛ یعنی صحت سند ثابت شد. اما این، برای صحت حدیث كافی نیست. علامه ابن‌قیم جوزی رحمه الله می‌فرماید: «لَا یَلْزَمُ مِنْ مُجَرَّدِ صِحَّةِ السَّنَدِ، صِحَّةَ الحَدِیثِ مَا لَمْ یَنْفِ عَنْهُ الشُّذُوذُ وَالعِلَّةُ.» (تهذیب الآثار: ۱/ ۷۷) یعنی به مجرد صحیح بودن سند نمی‌توان حكم به صحت حدیث داد تا مادامی كه شذوذ و علت از آن نفی نشود.

سخن ابن خذیمه دلالت بر این دارد كه این روایت شاذ است.مناسب است كه در این مقام تعریف شاذ هم ذكر گردد؛ امام شافعی رحمه الله می‌فرماید: «إِنَّمَا الشَّاذُّ أَنْ یِرْوِي الثِّقَةُ حَدِیثاً یُخَالِفُ مَا رَوَی النَّاسُ.» (مقدمه ابن‌صلاح: ۳٦) یعنی؛ حدیث شاذ روایتِ شخص معتمد را گویند كه مخالف روایت دیگران باشد.

همچنین ابن‌حجر می‌نویسد: «أَنَّ الشَّاذَّ مَا رَوَاهُ المَقْبُولُ مُخَالِفاً لِمَنْ هُوَ أَوْلیٰ مِنْهُ.» (شرح نخبة الفكر: ٦۷)

شاذ بودن روایت بالا از آنجا معلوم می‌شود كه همانگونه كه ”زائده بن قدامه“ این حدیث را از ”عاصم بن كلیب“ روایت می‌كند، دوازده نفر دیگر هم این روایت را از ”عاصم“ نقل می‌كنند، ولی در روایت هیچ یك از آنها ذكری از «یُحَرِّكُهَا» – كه دلالت بر تكان دادن مداوم انگشت اشاره باشد – وجود ندارد و با بودن شذوذ در روایت، نمی‌توان آن را صحیح گفت. راویان دیگر این افراداند:

۱. سفیان ثوری [مصنف عبد الرزاق: ۲/ ٦۸، حدیث ۲٥۲۲؛ مسند أحمد: ٤/ ۳۱۷؛ المعجم الكبیر طبرانی (۸۱): ۲۲/ ۳٤]؛

۲. سفیان بن عیینه [مسند أحمد: ٤/ ۳۱۸؛ سنن نسائی: ۲/ ۳٤؛ مسند حمیدی (۸۸٥)؛ سنن دار قطنی (۱۲)]؛

۳. شعبه بن الحجاج [مسند أحمد: ٤/ ۳۱٦؛ صحیح ابن‌خزیمه (٦۹۷)؛ المعجم الكبیر طبرانی (۸۳): ۲۲/ ۳٥]؛

٤. بشر بن المفضل [سنن ابی‌داود (۹٥۷، ۷۲٦)؛ نسائی: ۲/ ۳٥؛ شرح السنة البغوی (٥٦۳)]؛

٥. عبدالله بن إدریس الأودی [إبن ماجه (۹۱۲)؛ ابن‌حبان (۱۹٤۲)]؛

٦. أبوالأحوص سلّام بن سلیم [مسند أبی‌داود طیالسی (۱۰۲۰)؛ المعجم الكبیر طبرانی (۸۰)]؛

۷. زهیر بن معاویه [مسند أحمد: ٤/ ۳۱۸؛ المعجم الكبیر طبرانی (۸٤): ۲۲/ ۳٦]؛

۸. عبدالواحد بن زیاد العبدی [مسند أحمد: ٤/ ۳۱٦؛ السنن الكبریٰ بیهقی: ۲/ ۷۲]؛

۹. خالد بن عبدالله الواسطی [السنن الكبریٰ بیهقی: ۲/ ۱۳۱]؛

۱۰. قیس بن الربیع [المعجم الكبیر طبرانی (۷۹): ۲۲/ ۳۳]؛

۱۱. أبو عوانه [المعجم الكبیر طبرانی (۹۰): ۲۲/ ۳۸]؛

۱۲. موسیٰ بن أبی كثیر [المعجم الكبیر طبرانی (۸٥): ۲۲/ ۳۸، ۳۷].

نتیجه اینكه: روایت این دوازده نفر – كه همه ثقه‌اند – بر روایت «زائده بن قدامه» ترجیح می‌یابد، مخصوصاً زمانی كه در میان آنان شخصیاتی همچون سفیان ثوری و ابن عیینه موجود باشند كه از ائمه‌ی بزرگ حدیث به شمار می‌روند.

البته اگر «یُحَرِّكُهَا» به یك بار حركت دادن، معنی شود، شذوذ و مخالفت این روایت برداشته می‌شود.چون در وقت اشاره، یك بار انگشت حركت می‌كند؛ امام بیهقی می‌فرماید: «فَیحْتَمَلُ أَنْ یكُونَ الْمُرَادُ بِالْتَحْرِیكِ الإِشَارَةَ بِهَا لاَ تَكْرِیرَ تَحْرِیكِهَا.» [سنن: ۲/ ٦۷۰]

والله أعلم.

محمد دهواری/ تخصص حدیث عین العلوم گُشت