برخی از زنان مسلمان حجابی منافقانه دارند. هنگامی که در یک جامعه ای باشند، حجاب را بر خود لازم می گیرند و اگر به جایی دیگری بروند، به حجاب هیچ اهمیتی نمی دهند و بی حجاب می شوند. برخی  در اماکن عمومی حجاب را رعایت می کنند، ولی هنگامی که در مغازه یا بیمارستان باشند […]

برخی از زنان مسلمان حجابی منافقانه دارند. هنگامی که در یک جامعه ای باشند، حجاب را بر خود لازم می گیرند و اگر به جایی دیگری بروند، به حجاب هیچ اهمیتی نمی دهند و بی حجاب می شوند.

برخی  در اماکن عمومی حجاب را رعایت می کنند، ولی هنگامی که در مغازه یا بیمارستان باشند و یا در حال صحبت با طلافروش و خیاط، صورتشان را ظاهر می کنند؛ گویا که نزد شوهر یا یکی از محارمشان هستند.

دخترانی که چنین می کنید از خدا بترسید.

بسیار مشاهده کردیم زنانی را در کشورهایی که حجاب رعایت می شود، هنگامی که به کشور دیگری می روند، به محض رسیدن به آن کشور، حجاب را از خود دور کرده و به مجرد برگشتن به کشور خویش دوباره محجبه میشوند! گویا که حجاب نزد اینها یک عادت است نه عبادت و امر مشروع دینی، متأسفانه این بی توجهی را می توان به حساب برخی از مردان گذاشت.

خواهر مسلمانی تعریف می کرد: جهت امری که پیش آمده بود، به همراه برادر ده ساله ام به بازار رفتم، وارد یکی از مغازه های لوازم آرایشی شدم. آنجا منظره ی عجیبی را دیدم؛ زن و شوهری در آن مغازه بودند. زن به دنبال کرم آرایشی می گشت که با رنگ پوستش مناسبت داشته باشد، وقتی صاحب مغازه سرگردانی اش را دید، به او گفت: پوست صورتت چه رنگی است؟ زن گفت: فلان رنگ، فروشنده گفت: صورتت را به من نشان بده تا کرمی مناسب با صورتت را معرفی کنم! شوهر زن به مانند مجسمه  ایستاده و به حرفهای آن دو گوش می داد،  کاش فقط همین بود شوهر  به زنش گفت: مشکلی نیست؛ به وقت ضرورت جایز است؛ صورتت را ظاهر کن تا بتواند رنگ مناسبش را پیدا کند! نزدیک بود که زن نقابش را بردارد که من نتوانستم خودم را نگهدارم و به مرد گفتم: از خدا بترس، به خاطر یک جعبه ی آرایش لعنتی به زنت می گویی که صورتش را ظاهر کند؟ غیرتت کجاست؟ و زن را به گوشه ای بردم و گفتم: نمونه ای از تمام رنگ ها را بگیر و با خود به خانه ببر و از زنی که در این کار خبره باشد، کمک بگیر. به خاطر این نصیحت از من تشکر کرد و لیست رنگ ها را از فروشنده گرفت و قبل از این که از محل خارج شوند، شوهرش به من گفت: خدا به تو پاداش خیر بدهد دختر نیک تبار، وقتی به خانه برگشتم نتوانستم بخوابم و این منظره دائما جلوی چشمانم بود، مشکلی نیست؛ وقت ضرورت جایز است. آیا حال مردان ما چنین است؟ غیرت به کجا رفت؟

در زمان خلیفه ی عباسی، معتضد بالله، زنی به مجلس قاضی موسى بن اسحاق، در شهر ری، «سال ۲۸۹ه» رفت و بر شوهرش ادعای ۵۰۰ دینار مهریه را نمود، قاضی به وکیل زن گفت: شاهدان را بیاور شاهدان آمدند و گفتند: ما باید چهره ی زن را ببینیم تا گواهی بدهیم، وقتی که شوهر این را شنید، گفت: من اجازه نمی دهم که زن صورتش را نمایان کند، او راست می گوید و من این مهریه را به وی خواهم پرداخت!  وقتی زن فهمید که شوهرش فقط به این خاطر که بیگانگان صورتش را نبینند، اقرار کرده است، گفت: قاضی را شاهد می گیرم که من مهريه ام را بخشیدم و شوهرم را در دنیا و آخرت برئ الذمه کردم.

أصون عرضی بمالی ولا أدنسه / لا بارك الله بعد العرض بالمال

آبرویم را به وسیله ی مالم حفاظت می کنم و آن را آلوده نمی کنم، مال بدون آبرو، فایده و برکتی ندارد.

آری ضرورت این جا بود، نزد قاضی. ادعای بیجای زن را به خاطر حفظ آبرویش قبول کرد. پس چه شده است کسانی که زنانشان بی پرده و بی حجاب اند؟ آیا سرشت مردان همین است، لا حول ولا قوة إلا بالله.

خواهر مسلمان!

حجاب، تو را از نگاه های زهرآگین کوردلان و سگ های آدم نما حفاظت می کند و طمع  دیوانگان را از تو قطع  می نماید؛ پس آن را بر خود لازم بگیر و به آن چنگ بزن و به تبلیغات مغرضانه ای که میخواهند به جنگ حجاب بروند یا از جایگاه حجاب بکاهند، توجه نکن؛ چرا که این ها خواهان شراند همان گونه که خداوند متعال در کتاب عزیزش می فرماید: ويريد الذين يتبعون الشهوات أن تميلوا ميلا عظيما) [النساء/۲۷]؛ «و کسانی که از شهوت ها پیروی می کنند، می خواهند که شما از راه برگردید، بسیار دور.

 

منبع: نسیم ایمان-مجله داخلی عین العلوم گشت / شیخ یوسف الحاج احمد