دکتر آلکسیس کارل، می‌گوید:«نیایش اصولا کشش روح به سوی کانون غیرمادی جهان است. به طور معمول، نیایش عبارت است از تضرع و ناله مضطربانه و طلب یاری و استعانت، و گاهی یک حالت کشف و شهود روشن و آرام درونی و مستمر و دورتر از اقلیم همه محسوسات است. به عبارت دیگر می‌توان گفت که: […]

دعا، زیباترین سلاح‌ روی زمیندکتر آلکسیس کارل، می‌گوید:«نیایش اصولا کشش روح به سوی کانون غیرمادی جهان است.

به طور معمول، نیایش عبارت است از تضرع و ناله مضطربانه و طلب یاری و استعانت، و گاهی یک حالت کشف و شهود روشن و آرام درونی و مستمر و دورتر از اقلیم همه محسوسات است.

به عبارت دیگر می‌توان گفت که: نیایش پرواز روح به سوی خداست و یا حالت پرستش عاشقانه‌ای نسبت به آن میدانی است که معجزه حیات از او سر زده است و بالاخره نیایش، نمودار کوشش انسان است برای ارتباط با آن وجود نامرئی، آفریدگار همه هستی.»

هر انسانی در زندگی، دچار گرفتاری و مشکلاتی شده اضطراب و نگرانی برایش دست می‌دهد و در برخی موارد، نجات و رهایی از آن، خارج از توان انسان است.

به عبارتی، وارد آمدن فشارهای فراتر از توانمندی آدمی، باعث اضطراب می‌شود که تحمل آن در دراز مدت از توان انسان خارج است؛ لذا بهترین راه برای نجات از اضطراب و نگرانی، دعا و نیایش با خدای سبحان است؛ چرا که دعا، برقراری ارتباط انسان با خداست، خدایی که بر هر کاری توانا بوده و از رگ گردن به بنده‌اش نزدیک‌تر است.

«وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ» [ق/١٦] ما انسان را آفریده‌ایم و می‌دانیم که به خاطرش چه می‌گذرد و چه اندیشه‌ای در سر دارد، و ما از شاهرگ گردن بدو نزدیکتریم.

«و اگر انسان چیزی از او بخواهد به او خواهد داد: «وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ ۖ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ ۖ فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي وَلْيُؤْمِنُوا بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ» [بقره/۱۸۶]

و هنگامی که بندگانم از تو درباره‌ی من بپرسند (که من نزدیکم یا دور؟ بگو:) من نزدیکم و دعای دعاکننده را هنگامی که مرا بخواند، پاسخ می‌گویم (و نیاز او را برآورده می‌سازم). پس آنان هم دعوت مرا (با ایمان و عباداتی همچون نماز و روزه و زکات) بپذیرند و به من ایمان بیاورند تا آنان راه یابند (و با نور ایمان به مقصد برسند).

ارتباط با خدایی که بر هر امری قدرت دارد، انسان را امیدوار می نماید.

حکایت می‌کنند:

مردی به خاطر نداری سه شب گرسنه سر بر بالین گذاشت، همسرش از او خواست به دریا برود،‌ شاید خداوند چیزی نصیبش گرداند، مرد تور ماهیگیری را برداشت و به دریا زد تا نزدیکی غروب تور را به دریا می‌انداخت و جمع می‌کرد ولی چیزی به تورش نیفتاد قبل از بازگشت به خانه برای آخرین بار تورش را جمع کرد و یک ماهی خیلی بزرگ به تورش افتاد، او خیلی خوشحال شد و تمام رنجهای آن روز را از یاد برد.

او زن و فرزندش را تصور می‌کرد که چگونه از دیدن این ماهی بزرگ غافلگیر می‌شوند، همانطور که در سبزه‌زارهای خیالش گشت‌وگزاری می‌کرد، پادشاهی نیز در همان حوالی مشغول گردش بود.

پادشاه رشته‌ی خیالش را پاره کرد و پرسید در دستت چیست؟

او به پادشاه گفت:خداوند این ماهی را به تورم انداخته است، پادشاه آن ماهی را به‌زور از او گرفت و در مقابل هیچ چیز به او نداد و حتی از او تشکر هم نکرد.

او سرافکنده با چشمانی پر از اشک و زبانی بند به خانه بازگشت.

پادشاه با غرور تمام به کاخ بازگشت و جلوی ملکه به خود می‌بالید که چنین صیدی نموده است.

هنگامی که ماهی را به ملکه نشان داد، خاری به انگشتش فرو رفت، درد شدیدی در دستش احساس کرد، سپس دستش ورم کرد و از شدت درد نمی‌توانست بخوابد.

پزشکان کاخ جمع شدند و قطع انگشت پادشاه پیشنهاد نمودند، پادشاه موافقت نکرد و درد تمام دست تا مچ و سپس تا بازو را فرا گرفت و چند روز به همین منوال سپری شد.

پزشکان قطع دست از بازو را پیشنهاد کردند و پادشاه بعد از ازدیاد درد موافقت کرد.

وقتی دستش را بریدند از نظر جسمی احساس آرامش کرد ولی بیماری دیگری به جانش افتاد…

پادشاه مبتلا به بیماری روانی شده بود و مستشارانش گفتند: حتماً او به کسی ظلم روا داشته که این چنین گرفتار شده است.

پادشاه بلافاصله به یاد مرد ماهیگیر افتاد و دستور داد هر چه زودتر او را به نزدش بیاورند.

عد از جست‌وجو در شهر ماهیگیر فقیر را پیدا کردند و او با لباس کهنه و قیافه‌ی شکسته به پادشاه وارد شد.

پادشاه به او گفت:

آیا مرا میشناسی…!؟

ماهیگیر گفت:آری تو همان کسی هستی که آن ماهی بزرگ از من گرفتی.

پادشاه گفت: می‌خواهم مرا حلال کنی.

ماهیگیر گفت:تو را حلال کردم.

پادشاه گفت:می‌خواهم بدانم بدون هیچ واهمه‌ای به من بگویی که وقتی ماهی را از تو گرفتم، چه گفتی؟

ماهیگیر گفت: به آسمان نگاه کردم و گفتم: پروردگارا! او قدرتش را به من نشان داد، تو هم قدرتت را به او نشان بده!

 این داستان تاریخی یکی از زیباترین سلاح‌های روی زمین را به ما معرفی می‌کند، این سلاح، سلاح دعا است.  انسان به واسطه دعا و توجه به خدا، شایستگی بیشتری برای درک فیض خداوند پیدا می‌کند و در نتیجه تکیه گاهی برای برطرف کردن ناراحتی‌های خود پیدا می‌کند، بنابراین؛ دعا چراغ امید را در دل انسان روشن می‌نماید.

جامعه و مردمی که دعا و نیایش را فراموش کنند، با عکس العمل‌های نامطلوب روانی و اجتماعی، مواجه خواهند شد و به تعبیر یکی از روانشناسان:

«فقدان نیایش در بین ملتی، برابر با سقوط آن ملت است، اجتماعی که احتیاج به نیایش را در خود کشته است معمولا از فساد و زوال، مصون نخواهد بود، البته نباید این مطلب را فراموش کرد که تنها صبح نیایش کردن و بقیه روز را همچون یک وحشی به سر بردن بیهوده است باید نیایش را پیوسته انجام داد و در همه حال با توجه بود تا اثر عمیق خود را در انسان از دست ندهد.»

انسان موجودی ضعیف، ناتوان و آسیب پذیر و در عین حال، سطحی‌نگر است تا زمانی که سختی و مشکلات گریبانش را نگرفته باشد، متوجه ضعف و ناتوانی خود نبوده، مغرور و متکبر، دنیا را به کام خود می بیند. هنگامی که سرش به سنگ خورده و با مانع مواجه می‌شود به خود می‌آید.

در آموزه های دینی، به انسان آموزش داده‌اند که غرور و خودخواهی را کنار گذاشته قبل از آن که سختی، مشکلات و بلاها، دامنگیرش شود و با دعا و نیایش بلاها را از خود دور سازد.

نویسنده: عبدالهادی هنرمند