شهر محمدیِ سراوان را که پشت سر بگذراید، به روستای آسپیچ می‌رسید. ابتدای این روستا تابلویی با عنوان ”بلوار مولوی محمد عثمان“ جلب توجه می‌کند. نظر من که به آن افتاد، گفتم حتماً شخصیت تاثیرگزاری در منطقه بوده که اولين خیابان با اسم ایشان مزین شده است. نامش برایم آشناست، اما می‌خواهم بیشتر با او […]

نگاهی به زندگینامهٔ مولانا محمدعثمان دهواری رحمه اللهشهر محمدیِ سراوان را که پشت سر بگذراید، به روستای آسپیچ می‌رسید. ابتدای این روستا تابلویی با عنوان ”بلوار مولوی محمد عثمان“ جلب توجه می‌کند.

نظر من که به آن افتاد، گفتم حتماً شخصیت تاثیرگزاری در منطقه بوده که اولين خیابان با اسم ایشان مزین شده است. نامش برایم آشناست، اما می‌خواهم بیشتر با او آشنا شوم و او را به دیگران بشناسانم، شاید که با الگو برداری از گذشتگان، آینده خویش را بسازیم.

وقتی خاطراتم را مرور کردم یادم آمد که استاد بزگوار، حضرت شیخ الحدیث مولانا سید محمّد یوسف حسین‌پور – رحمه الله – گاهی در کلاس از ایشان یاد می‌کرد و ایشان را عالمی به معنای واقعی توصیف نموده، از حقگویی، زهد و ساده‌زیستی ایشان برایمان می‌گفت.

شیخ الحدیث – رحمه الله – می‌فرمود: هر کجا اختلافی در میان مردم پیش می‌آمد، مولانا محمد عثمان – رحمه الله – فوراً پیش من می‌آمد و گزارش می‌داد و با هم برای فیصله و رفع اختلاف می‌رفتیم.

از آنجایی که ٤٠ سال از وفات ایشان می‌گذرد و زندگینامهٔ ایشان هم به صورت مستقل نوشته نشده است، افراد میانسال آسپیچ اطلاعات دقیقی از ایشان نداشتند، ولی وقتی افراد مسن‌تر را ملاقات کردم و دربارهٔ مولانا محمد عثمان پرسیدم، اطلاعات ذیل را در اختیارم گذاشتند:

مولانا محمّد عثمان فرزند عبدالله در سال ١٣٠٩ در روستای آسپیچ چشم به جهان گشود، او و برادرش مولوی حاج سلیمان از زمان کودکی برای تحصیل علوم دینی به هندوستان و پاکستان سفر کردند و در مدارسی چون مخزن العلوم والفیوض خانپور، جام نگر، تیدی، تعلیم القرآن راولپندی و… تحصیل کرده و از محضر علمای زیادی کسب فیض کردند.

مولانا محمد عثمان – رحمه الله – سند حدیث را از شیخ الحدیث والتفسیر حضرت مولانا عبدالله درخواستی – رحمه الله – و سند تفسیر را از شیخ القرآن مولانا غلام‌الله خان – رحمه الله – دریافت نمود و در سال ١٣٣١ هـ.ش به سن ٢٢ سالگی فارغ التحصیل شد و بعد از پشت سر گذاشتن دوران تحصیل برای نشر علوم با سینه‌ای مملو از علم و معرفت به دیار خود بازگشت.

ایشان یک موحد به تمام معنی بود و بیشتر سخنرانیهایش هم در مورد توحید و رد خرافات آن زمان بود، از این رو بارها از طرف مبتدعین تهدید شد، ولی از مواضع خویش کناره‌گیری نکرد. در جلسات مناظره با جدیت تمام حاضر شده و مخالفین را مغلوب می‌کرد.

ایشان خانه‌ای بسیار محقر داشت و اتاقی پر از کتاب که همیشه مشغول مطالعه بود، از دنیا کناره‌گیری کرده و وقتش را وقف خدمت به دین و مردم کرده بود. هنگامی که کوتاهی‌ای در احکام الهی می‌دید، بسیار آشفته می‌شد و با سخنان شیوایش مردم را پند می‌داد. یکی ازدغدغه‌های اصلی ایشان حجاب بود و در این باره زیاد صحبت می‌کرد.

مولانا تعلیم قرآن، ایراد سخنرانیهای اصلاحی و درس تفسیر را مشغلهٔ خود قرار داده بود.

وی اولین امام مسجد جامع نور سراوان است. حضرت مولانا عبدالعزیز ملازاده – رحمه الله – از ایشان برای تدریس در دارالعلوم زاهدان دعوت کرده بود که بنابر دلایلی نتوانست دعوت ایشان را بپذیرد. البته یک دوره تفسیر قرآن در ماه‌های شعبان و رمضان در شهر زاهدان برگزار کرد.

در سراوان هم بنا به تقاضای قاضی ملا موسی حسین زهی – رحمه الله – برای درس تفسیر به مسجد جوسر می‌رفت (جوسر منطقه‌ای در مجاورت سرجو است دارای مسجدی قدیمی که در آن زمان طلابی از دور و بر در آن مسجد مشغول یادگیری علوم شرعی بودند).

وی همچنين بنا به درخواست مولانا محمد شهداد مسکانزهی – رحمه الله – چند سالی در مدرسه مجمع العلوم سرجو سراوان مشغول به تدریس بود، اما بنا بر دلسوزی‌ای که داشت، فقط به تدریس کتب برای طلاب بسنده نمی‌کرد بلکه با سخنان جذاب خود برای مردم نیز موعظه می‌کرد.

از این جهت است که بعد از گذشت این همه سال هنوز هم مردم سرجو از سخنوری و دلسوزی ایشان تعریف می‌کنند. یکی از اهالی سرجو می‌گوید: مولانا محمد عثمان عالمی برجسته و خطیبی ماهر بود، مردم از سخنان شیوای ایشان متأثر می‌شدند و بی اختیار اشک از چشمانشان جاری می‌شد، وقتی مولانا گریهٔ مردم را می‌دید، با سخنان لطیف و شیرین خود آنها را می‌خندانید!

استاد گرامی مفتی خالد – حفظه الله – در مورد ایشان می‌گوید: مولانا همواره مشغول ذکر الهی بود و اثر ذکر و اخلاص از چهرهٔ ایشان نمایان بود، غمخوار مردم بود و سینه‌اش بسان دیگی می‌جوشید.

حضرت شیخ الحدیث – رحمه الله – هم از ایشان متأثر بود و به خوبی از ایشان یاد می‌کرد. مردم زیادی از خدمات ایشان اصلاح شده بودند، حتی بسیاری از معلمان و فرهنگیان منطقه بر اثر هم صحبتی با این عالم دلسوز پایبند سنت قرار گرفته بودند.

یکی از بستگان ایشان می‌گوید: من مولوی‌های زیادی دیده‌ام، اما کسی را پرهیزگارتر از ایشان سراغ ندارم، روزی که مولانا وفات کرد گویا دنیا بر سر ما خراب شد.

حضرت مولانا محمد عثمان – رحمه الله – نزدیک به ٩ سال از سالهای پایانی خویش را در مریضی شدیدی گذراند تاجایی که حتیٰ قادر به صحبت کردن هم نبود و فقط کلمهٔ «لا إلٰه إلا الله» ورد زبانشان بود تا اینکه این عالم وارسته بعد از تحمل سختیهای زیادی در سال ١٣٥٧ به سن ٤٨ سالگی دعوت الهی را لبیک گفته و برای حصول اجر مشقتهای بسیارش به دیار باقی شتافت.

روحش شاد و نامش گرامی باد.

نویسنده: محمد دهواری