دارقطنی و طبرانی در المعجم الأوسط از انس بن مالک رضی الله عنه و بیهقی در شعب الإیمان از ابوسعید خدری رضی الله عنه روایت کرده‌اند که گذر پیامبر اکرم صلى الله علیه وسلم بر قومی افتاد که آهویی شکار کرده و آن را به ستونی بسته بودند. ناگهان آهو به صدا در آمد و […]

دارقطنی و طبرانی در المعجم الأوسط از انس بن مالک رضی الله عنه و بیهقی در شعب الإیمان از ابوسعید خدری رضی الله عنه روایت کرده‌اند که گذر پیامبر اکرم صلى الله علیه وسلم بر قومی افتاد که آهویی شکار کرده و آن را به ستونی بسته بودند. ناگهان آهو به صدا در آمد و گفت: ای پیامبر خدا! من به همین زودی وضع حمل کرده‌ام و دو تا بچه‌ی شیرخوار دارم، شما اجازه‌ی مرا از این‌ها بگیرید تا بروم و بچه‌هایم را شیر بدهم و باز به سویشان برگردم.

پیامبر صلى الله علیه وسلم به آنان گفت: او را رها کنید تا پیش بچه‌هایش رفته و آن‌ها را شیر دهد و دوباره برگردد.

آنان گفتند: ای رسول خدا! چه کسی ضمانتش را بر عهده می‌گیرد؟

آن‌حضرت صلى الله علیه وسلم فرمود: من ضامنش هستم.

آنان آهو را رها کردند؛ رفت و بچه‌هایش را شیر داد و دوباره به سویشان برگشت و آنان هم او را بستند.

پیامبر صلى الله علیه وسلم گفت: این آهو را نمی‌فروشید؟

گفتند: مال شماست ای رسول خدا! و آن را باز کرده و به پیامبر صلى الله علیه وسلم تقدیم نمودند.

پیامبر خدا صلى الله علیه وسلم آن آهو را آزاد نمود.

در روایت زید بن ارقم رضی الله عنه آمده است: هنگامی که رسول الله صلى الله علیه وسلم او را رها کرد، دیدم که در جنگل فریاد می‌زند و می‌گوید: لَا إِلٰه إِلَّا اللهُ مُحَمَّدٌ رَّسُولُ اللهِ!

طبرانی از ام سلمه رضی الله عنها روایت کرده است که رسول خدا صلى الله علیه وسلم در بیابان بودند که شنیدند کسی ایشان را صدا می‌زند. نگاهی انداخته و کسی را ندیدند. باز نگاه کردند، دیدند که آهویی بسته شده است و می‌گوید: نزدیکم بیا ای رسول خدا!

پیامبر صلى الله علیه وسلم به کنارش رفتند و فرمودند: حاجتی داری؟

گفت: من در این کوه دو تا بچه دارم، مرا رها کن تا بروم و آن‌ها را شیر بدهم و باز به سویت برگردم.

پیامبر صلى الله علیه وسلم فرمودند: آیا چنین خواهی کرد؟

گفت: خداوند مرا مانند باج‌گیر سزا دهد اگر باز نگردم.

پیامبر صلى الله علیه وسلم او را از قید آزاد کردند. او رفت و بچه‌هایش را شیر داد و بازگشت و پیامبر صلى الله علیه وسلم دوباره او را بستند. وقتی که آن شخص بیابانی که این آهو را گرفته بود، این امر را مشاهده نمود، متنبه شد و گفت: ای پیامبر خدا! آیا آن را می‌خواهی؟

آن‌حضرت صلى الله علیه وسلم فرمودند: آری؛ رهایش کن.

آن شخص رهایش کرد. آهو بیرون شده می‌دوید و می‌گفت: أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلٰهَ إِلَّا اللهُ وَأَنَّکَ رَسُولُ اللهِ!.

٭ برگرفته از: حیاه الحیوان الکبرىٰ (۲/ ۸) و دلائل النبوه، بیهقی
⇐ ترجمه: سنت آنلاین

٭ بازنشر