نياز انسان به وحي خداوند متعال، انسان را در اين جهان براي آزمايش آفريده است؛ هم‌چنين وظايفي به عهده او واگذار نموده و تمام كاينات را به خدمت او گمارده است. لذا انسان پس از ورود به اين جهان، ناگزير از انجام دو امر مي‌باشد: نخست اين‌كه از جهان، اشيا و موجوداتِ آفريده شده‌ي در […]

نياز انسان به وحي

خداوند متعال، انسان را در اين جهان براي آزمايش آفريده است؛ هم‌چنين وظايفي به عهده او واگذار نموده و تمام كاينات را به خدمت او گمارده است. لذا انسان پس از ورود به اين جهان، ناگزير از انجام دو امر مي‌باشد:

نخست اين‌كه از جهان، اشيا و موجوداتِ آفريده شده‌ي در آن، درست بهره‌برداري كند؛

دوم اين‌كه بهره برداري از پديده‌ها و موجودات گوناگون عالم، بايد با در نظر گرفتن احكام إلٰهي و در مسير رضاي او باشد.

انسان جهت آگاهي و عمل دقيق به دو امر فوق به شناخت (علم) نياز دارد؛ زيرا تا زماني كه حقيقت كاينات و خواص اشياي گوناگون را در نيابد و نداند كه هر شيء چه خاصيتي دارد، قادر به بهره‌برداري صحيح از آن‌ها نخواهد بود.

هم‌چنين هنگامي كه نداند خشنودي يا نارضايتي خدا در انجام چه كاري است، زندگي كردن مطابق رضاي او برايش ممكن نخواهد بود؛ زيرا خداوند متعال هم‌زمان با پيدايش انسان، سه عامل ديگر را كه وسيله‌ي شناخت امور ياد شده‌اند، نيز آفريده است كه عبارت‌اند از:

  1. حواس پنج‌گانه، ۲٫ عقل، ۳٫ وحي.

بسياري از پديده‌ها به كمك حواس مورد شناسايي قرار مي‌گيرند و قسمتي توسط عقل و شناخت اموري كه توسط حس و عقل ممكن نگردد، به ياري وحي در زمينه  آن‌ها آگاهي حاصل مي‌گردد. هر كدام از ابزارهاي شناخت بالا، محدوده عمل خاصي دارد كه نمي‌تواند فراتر از آن انجام وظيفه نمايد؛ يعني چيزهايي كه به وسيله‌ي حواس درك مي‌شوند، نمي‌توان آن‌ها را تنها از راه عقل دريافت نمود؛ مثلاً شما با ديدن ديوار مي‌دانيد كه رنگ آن سفيد است. اگر بخواهيد چشم بسته، تنها به ياري عقل، رنگ آن را مشخص كنيد، امكان ندارد.

عكس آن نيز صادق است؛ يعني اموري كه توسط عقل درك و استنباط مي‌گردند، نمي‌توان آن‌ها را به وسيله‌ي حواس مورد شناسايي قرار داد؛ مثلاً اين قانون را كه «هر مصنوعي در جهان صانعي دارد»، نمي‌توان به كمك حس «باصره» يا «لامسه» دريافت؛ بلكه براي رسيدن به اين نتيجه به عقل نيازمنديم. در نتيجه تا جايي كه حواس كار مي‌كنند، عقل هيچ‌گونه دخالتي نمي‌نمايد. بلكه كار عقل از جايي آغاز مي‌گردد كه حواس از عمل به آن قاصر باشند. با وجود اين دايره‌ي هدايت عقل را نمي‌توان نامحدود دانست؛ بلكه آن نيز محدوده خاصي داشته و در جايي از حركت باز مي‌ماند.

درك بسياري از امور و پديدهاي جهان از حوزه‌ي حس و عقل خارج است؛ يعني بحث پيرامون سعادت و شقاوت بشر يا انجام اموري كه موجب رضا يا عدم رضاي خدا باشد، نه به كمك عقل امكان دارد و نه توسط حواس؛ بلكه تنها وسيله‌اي كه به پاسخ‌گويي اين گونه سؤال‌ها از ناحيه خداوند براي انسان مقرر گرديده، «وحي» است و آن اين است كه خداوند متعال بعضي از بندگان خود را به پيامبري برگزيده و كلام خود را برايشان نازل مي‌فرمايد كه به آن سخن و كلام، وحي گفته مي‌شود.

پس روشن گرديد كه وحي، عالي‌ترين وسيله شناخت و آگاهي براي انسان است؛ زيرا توسط آن به سؤال‌هاي گوناگون انسان در زمينه‌هاي مختلف كه به وسيله‌ي حس و عقل حل نمي‌گردند و دانستن آن‌ها لازمي است، پاسخ داده مي‌شود و اين مسأله نيز روشن گرديد كه براي هدايت انسان و تمامي پديده نظام هستي وحي يك واقعيت اجتناب‌ناپذير است؛ زيرا حس و عقل براي ارائه‌ي شناخت به انسان، لازم هستند، ولي كافي نمي‌باشند. اصولاً لزوم وحي زماني احساس مي‌شود كه عقل از شناخت پديده‌ها قاصر بوده و از كار باز ماند.

همان گونه كه دريافت رنگ چيزي، كار عقل نيست، بلكه كار حواس است، ارائه‌ي آگاهي در بسياري از عقايد ديني هم به جاي عقل وظيفه‌ي وحي مي‌باشد. بنابراين با افرادي كه ـ معاذ الله ـ منكر وجود خدا هستند، بحث پيرامون وحي بي‌نتيجه است؛ اما براي كساني كه به وجود و قدرت مطلق خدا ايمان دارند، لزوم عقلي وحي و درك امكان وجود حقيقي آن چندان مشكل نخواهد بود.

اگر انسان ايمان داشته باشد كه اين كاينات را يك قادر مطلق آفريده و هم اوست كه اين نظام مرتبط و با عظمت هستي را با حكمت خاص خود مي‌گرداند و نيز انسان را براي هدف خاصي آفريده و به اين جهان فرستاده است، هرگز باور نخواهد كرد كه او را بعد از آفرينش در تاريكي كامل رها ساخته و به او خاطر نشان نسازد كه هدف از آمدن وي به اين جهان چيست؟ و چه وظايفي به او محوّل گرديده و سرْ منزلِ مقصودش كجاست؟ و چگونه مي‌تواند فلسفه حياتش را دريابد؟

به عنوان مثال، آيا ممكن است يك شخص سالم كه هوش و حواسش درست كار مي‌كند، فردي را به مسافرتي اعزام كند ولي مقصد و هدف سفر را نه هنگام حركت و نه بعداً به وسيله‌ي پيام برايش روشن ننمايد كه براي انجام چه كاري فرستاده شده و در طول سفر چه بايد بكند؟ مسلماً خير.

پس وقتي كه از يك انسان ناقص عقل، انجام چنين كاري امكان ندارد، چگونه ممكن است نسبت به آفريدگارِ نظام هستي و كايناتِ محيرالعقولي چون خورشيد، ماه، آسمان، زمين و ساير سيارات كه با حكمت خاص او به وجود آمده‌اند و به انجام وظيفه مشغول‌اند، چنين تصوري نمود؟ به گفته سعدي:

ابر و باد و مه و خورشيد و فلك در كارند /٭/ تا تو ناني به كف آري و بـه غفلت نخوري

لذا كساني كه به حكمت بالغه خداوند ايمان دارند، اين واقعيت را نيز مي‌پذيرند كه او بندگان خود را در تاريكي رها نساخته، بلكه براي هدايت آنان قوانين و قواعدي تدوين و به سويشان فرستاده است كه از آن‌ها به وحي و رسالت تعبير مي‌گردد.

بنابراين روشن شد كه وحي تنها يك اعتقاد ديني نيست، بلكه ضرورت عقلي انكارناپذير مي‌باشد كه عدم پذيرش آن در حقيقت انكار حكمت كامله‌ي إلٰهي است.

چگونگي نزول وحي

سلسله مقدس وحي و رسالت، با رحلت پيامبر اكرم صلى الله عليه وسلم پايان يافت. اكنون نه بر كسي وحي نازل مي‌شود و نه به آن نيازي هست. وحي بر آن حضرت صلى الله عليه وسلم به طرق گوناگون نازل شده است. در حديثي از صحيح بخاري، حضرت عايشه صديقه رضي الله عنها مي‌فرمايد كه حضرت حارث بن هشام از آن حضرت صلى الله عليه وسلم سؤال كرد كه چگونه وحي بر شما نازل مي‌گردد؟

پيامبر صلى الله عليه وسلم فرمود: «گاهي صدايي نظير صداي زنگ به گوشم مي‌رسد و اين كيفيت نزول وحي از انواع ديگر آن بر من دشوارتر است و در پايان اين حالت، آن‌چه از اين صدا شنيده‌ام، در خاطرم مانده و حفظ مي‌گردد و گاهي فرشته‌ي وحي به شكل انسان نزد من مي‌آيد.» (صحيح البخاري: ۱/۲ [حديث دوم])

در حديث ياد شده، پيامبر اسلام صلى الله عليه وسلم صداي وحي را به صداي زنگوله تشبيه نموده است. شيخ محي الدين ابن عربي، اين مطلب را چنين توضيح مي‌دهد:

نخست اين‌كه صداي وحي مانند صداي زنگوله مسلسل بوده و در ميان آن انقطاعي پديد نمي‌آيد، سپس هنگامي كه زنگ يك‌نواخت به صدا در مي‌آيد، عموماً تعيين جهت آن براي شنونده مشكل مي‌باشد؛ زيرا احساس مي‌شود كه صداي آن از هر جهت به گوش مي‌رسد و نيز از خصوصيات كلام إلٰهي است كه جهت ندارد و از هر طرف به گوش مي‌رسد. لذا درك صحيح اين كيفيت بدون مشاهده آن ممكن نيست و پيامبر صلى الله عليه وسلم براي نزديك ساختن چگونگي وحي به اذهان مردم، آن را به صداي زنگ تشبيه نموده است. (فيض الباري: ۱/۲۰، ۱۹)

تحمل نزول وحي به اين شكل بر آن حضرت صلى الله عليه وسلم سخت و دشوار بود؛ حضرت عايشه صديقه رضي الله عنها در پايان حديث فوق مي‌فرمايد: «من در بسياري از روزهاي خيلي سرد كه شاهد نزول وحي بر آن حضرت صلى الله عليه وسلم بودم، مي‌ديدم كه در آن حالت پيشاني مباركش غرق در عرق مي‌شد.»

در روايتي ديگر، حضرت عايشه صديقه رضي الله عنها مي‌گويد: «چون بر آن حضرت صلى الله عليه وسلم وحي نازل مي‌شد، گويي نفسش قطع و چهره مباركش همانند شاخه درخت خرما زرد مي‌گشت و دندان‌هاي پيشين آن حضرت صلى الله عليه وسلم به نحوي صدا مي‌داد كه گويي لرزش سرما بر او مستولي شده است! با وجود اين از تن مباركش آن‌قدر عرق جاري مي‌شد كه قطرات آن مانند دانه‌هاي مرواريد فرو مي‌غلطيد.» (الاتقان: ۱/۴۶)

گاهي در اين كيفيت نزول وحي، چنان سنگيني به وجود مي‌آمد كه مركب آن حضرت صلى الله عليه وسلم از حركت باز ايستاده و مي‌نشست. در روايتي ديگر آمده است كه روزي آن حضرت صلى الله عليه وسلم سر مبارك را بر زانوي حضرت زيد بن ثابت رضي الله عنه گذاشته بود كه در آن لحظه نزول وحي آغاز گرديد. مي‌گويند در اثر آن حالت چنان فشار و سنگيني‌اي بر زانوي زيد احساس شد كه نزديك بود ران او بشكند. (زادالمعاد: ۱/۱۹، ۱۸)

گاهي صداي آهسته‌ي اين وحي را ديگران هم احساس مي‌كردند. حضرت عمر رضي الله عنه مي‌فرمايد: «در هنگام نزول وحي بر آن حضرت صلى الله عليه وسلم صدايي همانند صداي زنبور عسل به گوش مي‌رسيد.» (مسند أحمد [۲۲۳]، كتاب السيرة النبويه: ۲۰/۲۱۲)

دومين صورت نزول وحي اين گونه بود كه فرشته وحي به شكل انسان نزد آن حضرت صلى الله عليه وسلم آمده، پيام إلٰهي را مي‌رساند. در چنين مواقعي جبرئيل عليه السّلام اغلب به شكل يكي از صحابه، خصوصاً حضرت دحيه كلبي رضي الله عنه نمايان مي‌گشت و گاهي به صورت اصحاب ديگر نيز ظاهر مي‌شد. به هر حال، اين نوع كيفيت دريافت وحي، بر آن حضرت صلى الله عليه وسلم از همه ساده‌تر بود. (الاتقان: ۱/۴۶)

سومين صورت نزول وحي، آشكار شدن جبرئيل عليه السّلام به صورت حقيقي خود بود كه اين كيفيت نزول در تمام عمر بيش از سه بار اتفاق نيفتاد.

نخست در آغاز بعثت در مكه‌ي مكرّمه و در منطقه‌اي به نام اجياد، دوم زماني كه آن حضرت صلى الله عليه وسلم ملاقات با جبرئيل عليه السّلام را به صورت اصلي خودش آرزو كرده بود و سوم در شب معراج.

واقعه اوّل از نظر سند، ضعيف و دو واقعه دوم و سوم با سند صحيح ثابت مي‌باشند. (فتح الباري: ۱/۱۹ ـ ۱۸)

چهارمين صورت نزول وحي، صحبت و گفتگوي بي‌واسطه و مستقيم با خدا بود كه اين افتخار در حال بيداري فقط يك بار و آن هم در شب معراج نصيبشان شد. البته يك مرتبه در عالم رؤيا نيز آن حضرت صلى الله عليه وسلم به شرف هم كلامي با خدا نايل گرديده‌اند. (الاتقان: ۱/۴۶)

پنجمين صورت نزول وحي، اين بود كه حضرت جبرئيل عليه السّلام بدون تشكل به صورت شخص، به طور مستقيم مطلبي را بر قلب مبارك آن حضرت صلى الله عليه وسلم إلقا مي‌كرد كه در اصطلاح آن را «نفث في الروع» مي‌گويند.

منبع:تفسیر معارف القرآن ترجمه گرانسنگ حضرت شیخ الحدیث علامه مولانا سید محمد یوسف حسین پور رحمه الله