بيان ارجاء سنت و ارجاء بدعت كسي كه ميزان الإعتدال، تهذيب الكمال، تهذيب التهذيب، تقريب التهذيب و ديگر كتب اين فن را بنگرد، ميبيند كه ائمه بزرگ نقد و جرح بسياري از راويان را به ”إرجاء“ متهم كردهاند؛ مثلاً ميگويند: «متهم به ارجاء است»، يا «مرجئي بود» و عباراتي اينچنيني. خواننده گمان ميكند كه اينها […]
بيان ارجاء سنت و ارجاء بدعت
كسي كه ميزان الإعتدال، تهذيب الكمال، تهذيب التهذيب، تقريب التهذيب و ديگر كتب اين فن را بنگرد، ميبيند كه ائمه بزرگ نقد و جرح بسياري از راويان را به ”إرجاء“ متهم كردهاند؛ مثلاً ميگويند: «متهم به ارجاء است»، يا «مرجئي بود» و عباراتي اينچنيني. خواننده گمان ميكند كه اينها از اهل سنت و جماعت خارج بوده و جزو فرقههاي گمراه به شمار ميروند و جرحشان به خاطر بدعت اعتقادي است و از فرقهي ضالهي مرجئهاند.
از اينجاست كه بسياري بر امام ابوحنيفه، شاگردان و اساتيدش بدين خاطر طعنه زدهاند كه در كتابهاي معتمد براي آنان لفظ ”إرجاء“ به كار رفته است. منشأ اين بدگماني، غفلت از يكي از دو قسم ارجاء و سرعت انتقال ذهن به سوي إرجائي است كه نزد علما گمراهي شمرده ميشود. علامه شهرستاني در الملل والنحل (۱/ ۱۲٥) به هنگام برشمردن فرقههاي گمراه، ميگويد: و از آن جمله مرجئه است و إرجاء به دو معناست:
۱- تأخير و مهلت دادن؛ آنچنانكه در گفتار الهي آمده است: ﴿قَالُوا أَرْجِهْ وَأَخَاهُ﴾ [شعراء: ۳٦]؛ يعني به او و برادرش ”مهلت“ بده.
۲- اميدواري دادن.
اطلاق اسم مرجئه بر جماعت [اهل سنت] به معناي اوّل درست است؛ زيرا آنان عمل را از نيت و اعتقاد مؤخر ميدانند. معناي دوم نيز ظاهر است كه ميگويند: گناه به ايمان ضرري نميرساند همچنانكه طاعت، فايدهاي به كفر نميدهد.
برخي گفتهاند: إرجاء يعني تأخير انداختن حكم مرتكب كبيره تا قيامت، كه در دنيا نسبت به بهشتي يا جهنمي بودن او هيچگونه فيصلهاي نميشود. طبق اين ديدگاه، مرجئه و وعيديه دو گروه مقابل هم هستند.
بعضي ميگويند: إرجاء به معني تأخير حضرت علي رضي الله عنه از درجهي اوّل به درجهي چهارم است. در اين صورت مرجئه و شيعه در مقابل هم قرار ميگيرند.
علامه شهرستاني فرقههاي خالص مرجئه را به همراه اعتقادات و مزخرفاتشان چنين آورده است:
۱- ثوبانيه؛ پيروان ابوثوبان مرجئي كه گمان ميكنند كه ايمان يعني معرفت و اقرار به الله تعالى و پيامبران و به هر چيزي كه انجام دادنش عقلاً جايز نباشد.
۲- تومنيه؛ پيروان ابومعاذ تومني كه ميپنداشت، ايمان آن است كه از كفر باز دارد و آن نام چند خصلت است كه عبارتاند از: معرفت، تصديق، محبت، اخلاص و اقرار بدانچه پيامبر صلى الله عليه وسلم آورده است. اگر كسي آنها را ترك كند، كافر ميشود.
۳- صالحيه؛ پيروان صالح بن عمرو كه ميگويند: ايمان مطلقاً به معني شناخت خداست، و تثليث را كفر نميدانند، ايمان را با وجود انكار پيامبر صلى الله عليه وسلم صحيح قرار ميدهند و نماز و… را عبادت نميشمارند و ميگويند: عبادت فقط شناخت خداست.
٤- يونسيه؛ كساني كه ميگويند: ايمان شناخت خداست و ترك تكبر بر او و بهجا آوري خضوع براي او و محبت قلبي؛ به غير از معرفت، ترك طاعات ديگر ضرري به ايمان وارد نميكند و بر آن عذاب داده نميشود. يونس نميري – سركردهي آنها – ميگويد: ابليس – لعنت الله عليه- خداوند را به يگانگي ميشناخت، اما انكار ورزيد و تكبر كرد و به سبب تكبر، كافر شد.
٥- غسانيه؛ پيروان غسان بن أبان كوفي كه گمان ميكرد، ايمان شناخت الله و رسول است و اقرار بدانچه الله تعالى فرستاده و رسول صلى الله عليه وسلم آورده است و اگر كسي بگويد: ميدانم كه خداوند حج كعبه را فرض كرده است، اما نميدانم كعبه كجاست و شايد در هند باشد، او مؤمن است.
اينها فرقههاي مرجئه و گمراهيهايشان بود؛ جهت تفصيل بيشتر به كتابهاي علم كلام كه مشتمل بر مقالاتشان است، مراجعه شود.
فرق كلي بين عقيده اهل سنت و اعتقاد مرجئه
مرجئه ايمان را شناخت الله تعالى ميدانند و به غير از ايمان، عبادات ديگر را بيفايده، و به غير از كفر، ديگر گناهان را بيضرر ميدانند و از ظاهر حديث «مَنْ قَالَ لَا إِلٰهَ إِلَّا اللهُ دَخَلَ الجَنَّةَ» دليل ميگيرند.
اهل سنت ميگويند: در ايمان، فقط شناخت كافي نيست؛ بلكه تصديق اختياري با اقرار زباني لازم است و عبادات مفيداند و گناهان، با وجود ايمان، مضرّاند و گناهكار را به سراي زيان ميرسانند.
بر دانشمندي كه با كتابهاي تاريخ و رجال سر و كار دارد، دانستن اين ضروري است كه إرجاء بر دو قسم است: ۱- إرجائي كه گمراهي است و بحثش گذشت، ۲- إرجائي كه گمراهي نيست و دارندهي آن از دايرهي اهل سنت خارج نميشود؛ بنابراين مرجئه را دو گروه ”مرجئهي گمراه“ و ”مرجئهي اهل سنت“ گفتهاند؛ ابوحنيفه، شاگردان و اساتيدش و ديگر راويان اثبات جزو مرجئهي اهل سنتاند نه مرجئهي گمراه.
شهرستاني به هنگام ذكر غسانيه ميگويد: جاي تعجب است كه غسان از ابوحنيفه چيزيهايي همانند مذهبش حكايت ميكند و او را از مرجئه ميشمارد! و بر او دروغ هم بسته است. قسم ميخورم كه ابوحنيفه و شاگردانش را مرجئهي اهل سنت ميگفتند؛ بدين سبب كه ميگفت: ايمان تصديق قلبي است و كم و زياد نميشود و به او منسوب است كه عمل مؤخر از ايمان است. چگونه اين مرد با اين تبحر علمي به ترك عمل فتوا ميدهد؟!
سبب ديگر اينكه او با قدريه و معتزله كه در قرن نخست پديد آمدند، مخالفت ميكرد و معتزله به مخالفانشان در بحث تقدير، مرجئي ميگفتند و وعيديه از خوارج نيز چنين بودند؛ پس بعيد نيست كه اين لقب از طرف معتزله و خوارج باشد.
در الطريقة المحمدية آمده است: گروهي از مرجئه ميگويند: انجام مؤمنان و كفار را به خدا ميسپاريم، و ميگويند: كارشان سپرد خدا شده است؛ از مؤمنان و كافران هر را كه بخواهد ميبخشايد و هر كه را بخواهد عذاب ميدهد. اينها گروهي از مرجئه و كافر هستند.
گروهي ديگر ميگويند: نيكيهايمان حتماً پذيرفته ميشوند و گناهمان نيز بخشوده شدهاند، هيچ عملي فرض نيست؛ به فرضيت نماز، زكات، روزه و فرايض ديگر اقرار نميكنند و ميگويند: همهي اينها فضايلاند. اين گروه هم كافراند.
اما مرجئهاي كه ميگويند: نه مؤمنان گنهكار را دوست ميداريم و نه از آنان بيزاري ميجوييم، بدعتي هستند؛ البته اين بدعتشان آنان را از ايمان به كفر نميرساند.
و اما مرجئهاي كه ميگويند: انجام مؤمنان – ولو فاسقان – را به خدا ميسپاريم و آنان را بهشتي يا جهنمي نميگوييم و از آنان بيزاري نميجوييم و در دين با آنان دوستي ميكنيم، اينان بر راه سنت قرار دارند؛ قولشان را بر خود لازم بگير.
در شرح المقاصد تفتازاني آمده است: اين سخن معتزله به شهرت رسيده است كه مرتكب گناه كبيره كه از آن توبه نكند، براي هميشه در جهنم خواهد بود ولو اينكه زندگيش را صد سال در ايمان و طاعت گذرانده باشد و در ميان اينكه كبيره يكي باشد يا زياد، قبل از طاعات باشد، بين طاعات يا بعد از آن، فرقي قائل نشدهاند. باز عدم قطعيت را موجب عذاب دانسته و انجامش را سپرد خدا كردهاند كه اگر بخواهد ميبخشايد و اگر بخواهد عذاب ميدهد؛ چنانكه مذهب اهل حق است. در اينجا إرجاء به معني تأخير امر و عدم جزم بر عِقاب و ثواب است؛ بدين اعتبار ابوحنيفه و… از مرجئه شمرده شدهاند.
در المنهج الأظهر شرح فقه اكبر از ملا علي قاري آمده است: بدان كه قونوي، ابوحنيفه را مرجئي گفته است؛ چرا كه او مرتكب كبيره را به مشيت الهي واگذار ميكرد و إرجاء به معني تأخير است.
در التمهيد از ابوشكور سالمي آمده است: مرجئه بر دو نوع است: ۱- مرجئهي رحمت شده كه اصحاب پيامبر صلى الله عليه وسلم هستند، ۲- مرجئهي لعنت شده، كساني كه ميگويند: گناه هيچ ضرري به گناهكار نميرساند و نه به خاطر آن، مورد عقوبت قرار ميگيرد.
عثمان بتي در نامهاي از امام ابوحنيفه پرسيد: شما مرجئي هستيد؟ امام در پاسخ گفت: مرجئه بر دو قسم است: ۱- مرجئهي لعنت شده كه من از آنان بيزارم، ۲- مرجئهي رحمت شده كه من از همين گروهم. باز نوشت: پيامبران عليهم الصلاة والسلام نيز اينچنين بودهاند؛ مگر قول حضرت عيسى عليه السلام را نديدهاي كه ميگويد: ﴿إِنْ تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبَادُكَ وَإِنْ تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ﴾ [مائده: ۱۱۸]؛ اگر آنان را عذاب دهي، بندگانت هستند و اگر آنان را بيامرزي، پس همانا تو غالب و باحكمت هستي.
ابنحجر مكي در الخيرات الحسان في مناقب النعمان (فصل ۳۷) ميگويد: عدهاي امام ابوحنيفه را مرجئي گفتهاند، اما اين سخن واقعيت ندارد؛ اوّلاً شارح مواقف ميگويد: غسان مرجئي كه إرجاء را از ابوحنيفه نقل كرده و او را از مرجئه شمرده است، اين افترايي بر امام است؛ هدف غسان ترويج مذهبش با انتساب به اين امام بزرگوار بود. ثانياً آمِدي ميگويد: معتزله در صدر نخستين از هر كسي كه دربارهي ”تقدير“ با آنان مخالفت ميكرد، با لقب مرجئه ياد ميكردند، يا هنگامي كه كسي ميگفت: ايمان زياد و كم نميشود، بر او گمان إرجاء ميرفت كه عمل را از ايمان مؤخر ميدانست.
خلاصهي بحث در اينجا اين است كه إرجاء گاهي بر اهل سنت و جماعت از سوي مخالفان معتزليشان اطلاق ميشود كه گمان ميكنند مرتكب كبيره دائماً در جهنم ميماند، و گاهي بر اماماني اطلاق ميشود كه اعمال را جزو ايمان نميدانند و به نزدشان ايمان كم و زياد نميشود؛ اين مذهب ابوحنيفه و پيروانش در مقابل محدثين است كه به كم و زياد شدن ايمان قائلاند و اعمال را جزو ايمان ميدانند.
اين نزاع گرچه – طبق تحقيق محققان اولين و آخرين – لفظي است، ليكن هنگامي كه بحث به درازا كشيد و كار به تفصيل كلام فريقين از متقدمين و متأخرين رسيد، منجر به اين شد كه إرجاء را بر مخالفانشان اطلاق كنند. اين حقيقتاً همانطور كه بر متخصصان علوم شرعي مخفي نيست، طعني نيست. وقتي كه همهي اينها بر صفحهي ذهنت نقش بست، بدان كه به محض ديدن قول يكي از ائمهي نقد – ولو اينكه از بزرگترين محدثان باشد -، كه يكي از راويان را مرجئي گفته بود، فوراً چنين فيصله نكن كه او از فرقههاي گمراه و جرحش اعتقادي است، بلكه لازم است كه به تنقيح آن بپردازي و به جانب رجحان حكم كني.
آري، اگر قرينهاي دالّ بر حالت يا گفتهي او وجود داشت كه مراد جارح از إرجاء، إرجاء ضلالت بوده است، پروايي نيست كه او را گمراه بداني وگرنه اين احتمال هم هست كه اين قول را يك معتزلي نسبت به آن راوي گفته باشد و جارح آن را از او گرفته و به شهرتش، بدون اينكه بر جعل كنندهاش وقوفي داشته باشد، اعتماد كرده است. نيز احتمال دارد كه راوي از كساني باشد كه قائل به زياد و كم شدن ايمان نيستند و عمل را در حقيقت ايمان داخل نميدانند، پس جارحِ محدث، إرجاء را به تقليد از اهل طريقهاش بر او چسبانده است؛ مثلاً در لسان الميزانِ ابنحجر عسقلاني (٥/ ۱۲۱) در شرح حال محمّد بن حسن (شاگرد امام ابوحنيفه) آمده است: ابن عدي به نقل از اسحاق بن راهويه ميگويد كه من از يحيى بن آدم شنيدم كه ميگفت: قاضي شريك گواهي مرجئه را جايز نميدانست، محمّد بن حسن نزدش گواهي داد، آن را رد كرد؛ وقتي كه بر او اعتراض شد، گفت: من گواهي كسي كه نماز را جزو ايمان نميداند، نميپذيرم.
او صراحتاً امام محمّد را مرجئي ميگفت؛ چرا كه طبق ديدگاه امام محمّد، نماز جزئي از حقيقت ايمان نيست و معلوم است كه اين طغيان و گمراهي نيست.
همچنين قول ذهبي در الميزان در شرح حال مسعر بن كدام كه بعد از توثيقش ميگويد: در اين باره قول سليماني اعتباري ندارد كه ميگويد: از جملهي مرجئه؛ مسعر، حماد بن ابيسليمان، نعمان، عمرو بن مرة، عبدالعزيز بن ابيرواد، ابومعاويه و عمرو بن ذر هستند و گروهي ديگر را نيز نام برده است. ميگويم: إرجاء مذهب گروهي از علماست و مناسب نيست كه كسي در مقابل گويندهاش جبهه بگيرد.
همچنين شهرستاني در آخر بحث مرجئه از الملل والنحل كه ميگويد: بزرگان مرجئه – چنانكه نقل شده -؛ حسن بن محمّد بن علي بن ابيطالب، سعيد بن جبير، طلق بن حبيب، عمرو بن مرة، محارب بن دثار، مقاتل بن سليمان، ذر و عمر بن ذر، حماد بن ابيسليمان، ابوحنيفه، ابويوسف، محمّد بن الحسن و قديد بن جعفر هستند و همهي اينها امامان حديثاند و بر خلاف خوارج و قدريه، مرتكبان گناه كبيره را تكفير نكردهاند و به جاودانه ماندنشان در جهنم حكم ندادهاند.
امام ابوحنيفه شيعه هم نبود
فايده: برخي از اهل تشيع مثل مؤلف استقصاء و… از اين قول سليماني – كه پيشتر از ميزان نقل شد- استدلال كردهاند كه امام ابوحنيفه مرجئي بوده است!
او ندانست كه اين قول مردودي است يا علماي اهل سنت آن را تأويل كردهاند. سليماني در جايي ديگر امام ابوحنيفه را شيعه گفته است؛ چرا مؤلف استقصاء از اين قول مردود سليماني استدلال نكرد تا حضرت امام را در مذهب خود داخل كند؟!
امام ذهبي در شرح حال عبدالرحمن بن ابيحاتم در ميزان (۲/ ۱۱٦) ميگويد: اگر ابوالفضل سليماني او را ذكر نميكرد، من هم ذكرش نميكردم؛ او كار بدي كرده است كه ميگويد اسامي علماي محدثين از شيعه كه حضرت علي را بر حضرت عثمان A مقدم ميدانند، از اين قرار است: اعمش، نعمان بن ثابت، شعبه بن الحجاج، عبدالرزاق، عبيدالله بن موسى و عبدالرحمن بن ابيحاتم.
خلاصه، همانگونه كه اين سخن سليماني [راجع به شيعه بودن امام ابوحنيفه] پذيرفتني نيست؛ چرا كه امام ابوحنيفه به اتفاق علماي شيعه و سني، شيعه نبوده است، همچنين قول سابق -كه امام صاحب را مرجئي قرار ميداد- نيز به نزد بزرگان دو مذهب قابل قبول نيست.
نوشتهي علامه عبدالحي لكنوي (الرفع والتكميل)
ترجمه: زبير حسينپور