علما و پاداش پند و اندرز: واعظان اصلی در دنیا پیامبران هستند. خداوندآنها را برای امر به معروف و نهی از منکر مبعوث کرده است. و از میان همه ایشان پیامبر صلى الله علیه وسلم در وعظ کاملتر بود و بعد از وی بر تمام امت او و به و یژه بر علما لازم است […]
علما و پاداش پند و اندرز:
واعظان اصلی در دنیا پیامبران هستند. خداوندآنها را برای امر به معروف و نهی از منکر مبعوث کرده است. و از میان همه ایشان پیامبر صلى الله علیه وسلم در وعظ کاملتر بود و بعد از وی بر تمام امت او و به و یژه بر علما لازم است که امر به معروف ونهی از منکر کنند. همچنان که در آیهی ۱۰۴ سوره آل عمران ثابت است: «وَلْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّهٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَأُولَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» [آل عمران/۱۰۴]
«باید از میان شما گروهی باشند که (تربیت لازم را ببینند و قرآن و سنّت و احکام شریعت را بیاموزند و مردمان را) دعوت به نیکی کنند و امر به معروف و نهی از منکر نمایند، و آنان خود رستگارند».
به همین دلیل علما را وارثان پیامبران دانستهاند. پس ما بایستی قبل از هر چیز بیندیشیم که خداوند متعال به پیلمبران صلى الله علیه وسلم در خصوص با کار اساسی و حقیقی آنان، که همان پند و اندرز و امر به معروف و نهی از منکر است، چه دستورات ویژهای داده است. یکی از دستورات ویژه خداوند به همهی پیامبران، که آن را با تأکید فراوان بیان فرموده، این است برای پند و اندرز، هرگز هیچ اجر و مزدی طلب نکنند، چون عامل اصلی در فقدان تأثیر در پند و اندرز، طلب اجر و مزد مستقیم و غیر مستقیم پند دهنده است.
بدین سبب خداوندمتعال قبل از همه چیز گرفتن مزد و پاداش را برای نصیحتگر حرام کرده است و این چیز را جلوتر از همه چیز بر پیامبران لازم دانسته، همان طور که بر رسول ما خطاب میکنند: «قُلْ مَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلَّا مَنْ شَاءَ أَنْ یَتَّخِذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِیلًا» [الفرقان/۵۷] بگو: من در برابر ابلاغ این آیین هیچ گونه پاداشی از شما مطالبه نمیکنم. تنها پاداش من این است که کسی – اگر خواست – راه به سوی پروردگارش در پیش گیرد (و در مسیری که منتهی به رضا و رحمت و پاداش فراوان یزدان است گام بردارد). و همین طور بر رسل گذشته هم تأکید بر این امر شده است.
در صحیح نسائی حدیثی به این مضمون آمده است که رسول صلى الله علیه وسلم فرمودند: «کسی که تضمین کند که از مردم چیزی طلب نکند، من برای وی بهشت را تضمین میکنم». از آیه و حدیث فوق نتیجه میگیریم که برای عالم، ضروری است که بیطمع، پاک و مبراء از مال و منال دنیا باشد.[۱]
شاه عبد العزیز رحمه الله درباره تعلیم و علم وامامت نمازهای پنجگانه چنین گفته است:
«اگر شخصی چنین باشد که چون دستمزدش را بدهند امامت کند و اگر قطع کنند امامت را ترک کند، چنین امامت و آموزش علم دین مستوجب عذاب میشود، چون دین فرض است و برای ادای فرض مزد گرفتن جایز نیست. هم چنان که در برابر عبادات، مزد گرفتن حرام است، در برابر ترک گناهان و چیزهای حرام نیز مزد گرفتن حرام است.[۲]
عباده بن صامت رضی الله عنه میگوید: «دوستی زاهد و عالم با توانگران علامت ریا است».
محمد بن مسلمه میگوید: مگسی که بر روی نجاست مینشیند بهتر از عالمی است که به درگاه پادشاهان حاضر میشود.[۳]
علما و پایداری و بردباری:
این یک سنت تخلف ناپذیر برای پیامبران بوده است که همه ناگریز به تحمل مخالفتها بودهاند و بر هر پیامبر ناگریز باران مصایب فرود میآمده است. اما تمام آنها با سلاح پایداری و بردباری دفاع میکردهاند و هرگز از انجام وظیفه باز نمیماندهاند.
خداوند پیامبرش را چنین خطاب قرار میدهد: «وَلَقَدْ کُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِکَ فَصَبَرُوا عَلَى مَا کُذِّبُوا وَأُوذُوا حَتَّى أَتَاهُمْ نَصْرُنَا وَلَا مُبَدِّلَ لِکَلِمَاتِ اللَّهِ وَلَقَدْ جَاءَکَ مِنْ نَبَإِ الْمُرْسَلِینَ» [الأنعام/۳۴] پیغمبران فراوانی پیش از تو تکذیب شدهاند (و مورد اذیّت و آزار قرار گرفتهاند) و در برابر تکذیبها (و اذیّت و آزارها) شکیبائی کردهاند (و بر عقیده خود ماندگار ماندهاند و سنگر را خالی نکردهاند) و اذیّت و آزار شدهاند (و گرفتاریها و شکنجهها را تحمّل کرده اند) تا یاری ما ایشان را دریافته است (و در مبارزه حق و باطل پیروز شده اند. تو نیز چنین باش. این سخن خداوند است و مبتنی بر وعده پیروزی است) و هیچ چیز نمی تواند سخنان خدا را دگرگون سازد. به تو اخبار و سرگذشت پیغمبران رسیده است (و میدانی که رسالت با شدائد همراه است و سرانجام سختیها پیروزی در دنیا و آن گاه جَنَّهُ الْمَأْوی است).
بر این اساس آیه فوق علمای حق را، که وارثان پیامبران هستند و در راه اعلای کلمه خدا تلاش میکنند، نیز شامل میشود. پس رویاروی با مشکلات برای آنان ضروری است. در مقابل آنان، لشکرهای شیطانی صف آرایی میکنند. همان طور که پیامبران را تهمتهای ناروا میزدند. علمای ربانی نیز این مراحل را طی خواهد کرد. علمای ربانی مانند پیامبران، تقوا و پرهیزگاری در پیش میگرند و همراه با علم خود عمل میکنند. چنین افرادی مستخق پیشوایی هستند. خداوند در باره آنان میفرماید: «وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّهً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَکَانُوا بِآَیَاتِنَا یُوقِنُونَ» [السجده/۲۴] و از میان بنی اسرائیل پیشوایانی را پدیدار کردیم که به فرمان ما (و برابر قوانین ما، مردمان را) راهنمائی مینمودند، بدان گاه که بنی اسرائیل (در راه خدا بر تحمّل سختیها) شکیبائی ورزیدند و به آیات ما ایمان کامل پیدا کردند.
« أَئِمَّهً »: امامان و پیشوایان. مراد انبیاء خدا، یا پیشوایان دینی است که پس از پیغمبران کار امر به معروف و نهی از منکر را به عهده میگیرند. «بِأَمْرِنَا»: به فرمان ما و برابر دستور ما. طبق موازین و قوانین ما. « لَمَّا صَبَرُوا وَ . . . »: وقتی که بنی اسرائیل مشقّات تکالیف و دشواریهای راه خدا را تحمّل و بر آن استقامت و شکیبائی کردند. دو چیز انسانها را به پیشوائی میرساند: نخست ایمان و یقین به آیات الهی، دیگر شکیبائی و پایداری.
و خداوند درباره علمای سوء و گمراه کننده، چنین میفرماید: «وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی آَتَیْنَاهُ آَیَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ فَکَانَ مِنَ الْغَاوِینَ» [الأعراف/۱۷۵] (ای پیغمبر!) برای آنان بخوان خبر آن کسی را که به او (علم و آگاهی از) آیات خود را دادیم (و او را از احکام کتاب آسمانی پیغمبر روزگار خود مطّلع ساختیم) امّا او از (دستور) آنها بیرون رفت (و بدانها توجّه نکرد) و شیطان بر او دست یافت و از زمره گمراهان گردید .
«أُتْلُ»: بخوان. «نَبَأ»: خبر. «الَّذِی»: کسی که. مردی که. نام شخص مذکور، در قرآن و حدیث تعیین نشده است. به هر حال مصداق آیه شریفه شامل هرکسی است که دارای چنین صفتی باشد. یعنی از حق مطّلع گردد و از آن پیروی کند، امّا بعدها از آن برگردد و راه ستیز در پیش گیرد. «إِنسَلَخَ»: پوست انداخت. در اینجا مراد این است که نسبت به آیات کافر شد و به ترکِ آنها گفت. «أَتْبَعَهُ»: دنبالش کرد . و بدو رسید. او را پیروِ خود کرد. مراد این است که شیطان بر او تسلّط و غلبه پیدا کرد. «الْغَاوِینَ»: گمراهان.
در قرآن مجید بیش از هفتاد بار از صبر و صابران صحبت شده و ذکر همهی آنها در این جا مقدور نیست.
ابو سعید خذری در حدیثی بیان میفرماید که آن حضرت صلى الله علیه وسلم فرمود: «پیامبران با سختترین مصایب امتحان میشوند و پس از آنها علمایند که در آزمایش سخت قرار داده میشوند؛ چون آنان وارثان پیامبرانند، و پس از آنان نیکان.[۴]
مقصود اینکه این یک سنت دیرینه است و دعوتگران حق و علمای ربانی ناگریز بایستی با مشکلات و مصایب دست و پنجه نرم کنند. آنان همیشه با قدرت و پایداری ظاهر شدهاند و هیچ چیز آنان را از گفتن حق باز نداشت.
پارهای از مصایب وارد شده بر علما:
امام ابوحنیفه رحمه الله را به به سبب نپذیرفتن منصب قضا شلاق زدند و به زندان انداختند.
یک دست امام مالک را خلیفه عباسی، ابو جعفر منصور، بدین سبب شکست که بر خلاف نظر خلیفه فتوا داده بود.
امام احمد رحمه الله را بر سر مسئله خلق قرآن آزار دادند و به زندان انداختند. امام نسائی را آنقدر زدند که جان سپردو امام بخاری را از بخارا بیرون کردند که عاقبت در جایی به نام خرتنگ در گذشت.
ذوالنون مصری را طوق به گردن کردن و از مص بیرون کردن و و برای جنید بغدادی فتوای کفر صادر کردند.
ابو یزید رحمه الله بسطامی را عالمان و روحانی نمایان، هفت مرتبه از شهر بسطام بیرون کردند و هز بار مردم او را به سبب اخلاص و پاکدامنیاش دوباره به شهر باز میگرداندند.
سبکی را از دانشمندان و پیروان سنت پیامبر، را تهمت کفر زدند. ابوبکر نابلسی، سخصیتی صاحب فضل و دانشمندی زاهد بود که روحانیان مغرب، علیه او نزد پادشاه وقت گواهی نادرست دادند. وقتی او بر سر سخن خود ایستادگی کرد، به دستور پادشاه پوست او را زنده زنده کندند.د رحالی که پوست او را میبریدند، قرآن میخواند. نزدیک بود مردم شورش کنند. پادشاه بیدرنگ حکم کشتن صادر کرد و بعد پوستش را کندند.
شیخ احمد سرهندی که معروف به مجدد الف ثانی، چون جهانگیر شاه را سجده و تعظیم نکرده بودند، به مدت سه سال در قلعهی گوالیار زندانی کردند.[۵]
آفت علم و علمای دنیوی:
علمای دنیوی، علمای هستند که هدفشان از علم، استفاده از دنیا و رسین به جاه و مقام در نزد ارباب دنیاست. پیامبر صلى الله علیه وسلم میفرماید: «إن أشد الناس عذابا یوم القیامه عالم لم ینفعه الله بعلمه».[۶] [معذبترین انسانها در روز قیامت عالمی است که خداوند او را از از ثمره علمش بهرهمند نگردنیده است].
در حدیثی ذیگرمیفرماید: «لاَ تَعَلَّمُوا الْعِلْمَ لِتُبَاهُوا بِهِ الْعُلَمَاءَ أَوْ لِتُمَارُوا بِهِ السُّفَهَاءَ أَوْ لِتَصْرِفُوا بِهِ وُجُوهَ النَّاسِ إِلَیْکُمْ فَمَنْ فَعَلَ ذلِکَ فَهُوَ فی النَّار».[۷]ِ [علم را به خاطر افتخار بر علما و مجادله با سفها و جلب توجه مردم به خود، یاد مگیرید. کسی که چنین کند در آتش دوزخ است.
عمر بن الخطاب رضی الله عنه میفرماید: «خوفناکترین و خطر ناکترین بلا بر امت اسلام ـ که من از او وحشت دارمـ منافق دانا و عالم است. بدو گفتند: چطور عالم منافق میشود؟ در جواب گفت: «به زبان، عالم است و با قلب و عمل جاهل».[۸]
بعض از علما هستند که علم خود را پنهان میکنند و نمیخواهند آن را به کسی یاد بدهند.
عدهای از علما هستند که خودشان رابه واسطه علمشان سلطان میدانند که اگر در موردی از ایشان ایرادی گرفته شود، یا اندکی در حقشان بیاعتنایی به عمل آید، خشمناک میشوند.
برخی دیگر از علما، حاصل علم و سخنان نادر و شگفآور خود را تنها شایسته عالی مقامان و توانگران میدانند و فقیران و نیازمندان را لایق بحث و ارشاد نمیبیند.
عده دیگر از علما هم هستند که غرور و تکبر و خودخواهی بر آنان غلبه میکند و هرگاه به وعظ و سخنرانی بپردازند، مردم را شدیداً مورد حمله قرار میدهند.
محبت و رابطه مردم سایر مذاهب با علما:
عباد بن عوام نقل میکند: وقتی جنازه امام منصور، تابعی بزرگوار تشییع شد، علاوه از مسلمانان، گروه کثیری از یهود و نصارى در دستههای خاصی در نماز جنازه ایشان شرکت داشتند.
یهود و نصارى به نزد ابوالفتح، کمال الدین شافعی، برای تعلیم تورات و انجیل میآمدندو علامه ابو الفتح بر آنها شرح تورات و انجیل را نوشته بود.[۹]
یک بار میان اهل سنت و اهل تشیع بغداد اختلاف رخ داد، طرفین امام جوزی را برای داوری انتخاب نمودند. حاکم دمشق که شیعه بود از خطیب بغدادی ناراضی شده بود و ازتوطئهای دستور قتل وی را صادر کرده بود. هنگامی که خطیب از این جریان آگاه شد به خانه ابو الحسن، پناهنده شد. مأمورین حاکم، خطیب را از شریف، خواهان شدند ولی شریف از تحویل خطیب به آنها خوداری نمود و اظهار داشت: اگر خطیب بغدادی به قتل برسد همزمان با وی گروه کثیری از شیعیان بغداد به قتل خواهند رسید.[۱۰]
حکایاتی درباره علم و علما:
یکی از شعرای عرب در زمان حکومت «عبد الملک بن مروان» شعری سرود بدین الفاظ:
و منُا سوید و البطین و القعنب /٭/ و منا الامیر المومنین شبیب
«شبیب» یک نفر خارجی بود که در آن در زمان با خلیفه بر سر پیکار بود و «شاعر» در این شعر او را امیرالمؤمنین گفته بود.
«عبدالملک» این شعر را شنید و ناراحت شد و دستور داد او رادستگیر کرده بیاورند. شاعر دست و پا بسته وارد دربار شد. جلاد شمشیر به دست آمادهی اجرای فرمان دید و دانست که اگر دیر بجنبد و چارهای نیندیشد کارش تمام است. لذا دست به حیله ادیباه زد و در جواب سؤال که خلیفه ازو پرسید چرا شبیب را امیرالمؤمنین قلمداد کرده است، گفت: من نگفتهام امیرُالمؤمنین. بلکه گفتهام امیرَالمؤمنین و منظور من استغاثه و استمداد از شما در مقابل شبیب بوده است. شاه از شنیدن این سخن بسیار خوشحال شد و او را آزاد نمود.[۱۱]
حجاج، غضبان را به سبب حمایتی که از دشمن او «عبدالرحمن بن اشغث» کرده بود، به دربارش فرا خواند و قصد داشت که او را سر به نیست کندو غضبان میدانست که چیزی جز مرگ نخواهد چشید. لذا، قبل از شروع باز جویی، از حجاج پرسید: جواب «السلام علیک» جیست؟ حجاج گفت: «و علیک السلام». غضبان نفس راحتی کشید و گفت: حالا هر چه میخواهی انجام بده!
«حجاج» فهمید که او با کارش از وی أمان گرف. چون در شرح اگر صاحب حقی به مجرم بگوید: «السلام علیک» در واقع او امان داده است، به طوری که اگر مجرم قاتل هم باشد، قصاص کرده نمیشود. «حجاج» گفت: «امروز قسم یاد کرده بودم که تا تو را نکشم، شربت نخواهم نوشید. اما تو تدبیری به کار بستی که به آن در أمان قرار گرفتی و دیگر نمیتوانم تو را بکشم». و او ناچار غضبان را رها کرد.
مردی با وضع پریشان نزد امام ابوحنیفه رحمه الله آمد و گفت: سوگند یاد کردهام تا گه زنم با من حرف نزند. با او سخن نخواهم گفت. و زنم هم در جواب من سوگند خورده اگر قبل از من، با من سخن بگوید همهی مالش صدقه است. از فقهای کوفه پرسیدهام، حتی از «سفیان ثوری» سؤال کردهام، همه گفتهاند در هر صورت شما با گفتوگو با هم حانث میشوید. حالادر مشگل عجیبی گرفتار شدهام. اگر من جلوتر با او سخن بگویم طلاق میشود و اگر او جلوتر حرف بزند، همه مالش از دست میرود. به نظر تو چهکار کنیم؟
امام پرسید: آیا زن تو بعد از سوگند تو سوگند یاد کرده است؟ مرد گفت: «بله». امام گفت: راحت باش، برو و با زنت حرف بزن. نه زن تو طلاق میشود و نه مال زنت صدقه میشود.
به «سفیان» این خبر رسید، نزد امام آمد و گفت: «اتبیح الفروج؟» (آیا با این کارهایت فروج حرام را حلال میسازی؟). آنگاه پرسید: «از کجا و به چه دلیل این جواب را گفتهای؟». امام گفت: «ساده است. مرد سوگند خورده که قبل از زن، با او سخن نگوید اما زن فبل از او سخن گفته. چون او هم سوگند یاد کرده و این یک سخن است. بنایراین جلوتر از مرد، سخن گفته است و مرد بعد از آن به سخن گفتن با زنش حانث نمیشود، چون شرط دیده شده است و در این صورت اگر مرد برود با زن سخن بگوید، شرط زن دیده میشود و مالش صدقه نخواهد شد». «سفیان» گفت: «واقعاً شگفت انگیز است. برای تو از علم، چیزهایی منکشف میشود که همهی ما از آن غافل هستیم».[۱۲]
شعر در فضیلت علم:
بنی آدم از علم یابد کمال نه /٭/ از هشمت و جاه و مال ومنال
چو شمع از پی علم باید گداخت /٭/ که بی علم نتوان خدا را شناخت
خردمند باشد طلبگار علم که /٭/ گرم است پیوسته بازار علم
کسی را که شد در ازل بختیار /٭/ طلب کردن علم کرد اختیار
طلب کردن علم شد بر تو فرض /٭/ دگر واجب است از پیش قطع ارض
برو دامن علم گیر استوار که /٭/ علمت رساند بدارالقرار
میاموز جز علم گر عاقلی /٭/ که بی علم بودن بود غافل
ترا علم در دین دنیا تمام /٭/ که کار تو از علم گیرد نظام[۱۳]
نتیجه:
از دلایل قرآن و سنت ثابت گردید که مقام علم و علما در آن حدی است که هیچ مخلوقی به برابری آنان نمیرسد. حتی فرشتگان، که تمام وقت شبانه روز خود را به عبادت خداوند متعال میگذرانند. و همچنین پادشاهان که در اداره کردن مملکت خود محتاج به علما حقانی و ربانی هستند. همان طور که بیان شد حکام، بر مردم حکومت میکنند و عالمان بر حکام.
پس معلوم گردید، کسانی به راه راست، راه یاب میشوند که طریقه علم را در پیش گیرند و یا حداقل با علما حقانی خیز و نشست داشته باشد.
نویسنده: عبدالعلی شفیعی
قسمتهای ابتدایی/ قسمت اول/ قسمت دوم/
مصادر و مراجع:
۱ـ تفسیر نور. مؤلف: خرم دل.
۲ـ سید قطب. تفسیر فی ظلال، مترجم: دکتر مصطفی خرم دل، چاپ: دوم نشر: احسان، سال (۱۳۸۷هـ).
۳ـ أبو بکر أحمد بن الحسین البیهقی، شعب الإیمان الطبعه الأولى، تحقیق: محمد السعید بسیونی زغلول، الناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت. (۱۴۱۰).
۴ـ علما در آیینه قرآن و سنت، اکبر شاه نجیب آبادی، مترجم: رحیم بخش یار محمدزهی، چاپ خانه مهارت سال: (۱۳۸۷ هـ).
۵ـ محمد عظیم حسینبر. مقام علم و علما، چاپ اول، چاپخانه: گل نشر، سال: (۱۳۸۸هـ.).
۶ـ مفتی محمد شفیع عثمانی دیوبندی. تفسیر معارف القرآن. ترجمه: مولانا محمد یوسف حسینپور (دامت برکاته)، ـ تربت جام، احمد جام، (۱۳۷۷هـ.).
۷ـ عبدالرئوف مخلص. تفسیر انوار القرآن.
۸ـ : أبو بکر أحمد بن الحسین البیهقی، شعب الإیمان، الطبعه الأولى، تحقیق : محمد السعید بسیونی زغلول، الناشر: دارالکتب العلمیه – بیروت، (۱۴۱۰).
۹ـ مشکاه المصابیح. لمحمد بن عبد الله الخطیب التبریزی، الطبعه: الثالثه، تحقیق: محمد ناصر الدین الألبانی، الناشر : المکتب الإسلامی بیروت (۱۴۰۵ – ۱۹۸۵)
۱۰ـ مختصر صحیح المسلم. ترجمه ریاض الصالحین مترجم: عبدالله خاموش هروی.
۱۱ـ محمد بن إسماعیل بن إبراهیم بن المغیره البخاری، صحیح البخاری. أبو عبد الله المحقق: محمد زهیر بن ناصر الناصر الناش: دار طوق النجاه الطبعه: الأولى ۱۴۲۲هـ.
۱۲ـ إتحاف الخیره المهره بزوائد المسانید العشره ش ۲۶۹ لأحمد بن أبی بکر بن إسماعیل البوصیری.
۱۳ـ تفسیر تبین الفرقان. مؤلف: مولانا محمد عمر ملازهی رحمه الله. تحقیق: سلیم آزاد. ـ تربت جام: احمد جام، ۱۳۸۱
۱۴ـ الأدب المفرد. المؤلف: محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی. الناشر: دار البشائر الإسلامیه – بیروت. الطبعه الثالثه، ۱۴۰۹ – ۱۹۸۹٫ تحقیق: محمد فؤاد عبدالباقی .
۱۵ـ احیاء العلوم دین. مؤلف: امام محمد غزالی طوسی. تهیه و تنظیم: عبدالسلام هارون. ترجمه: ابوبکر حسنزاده. نوبت چاپ: اول ۷۹هـ. نشر احسان.
۱۶ـ الأدب المفرد. المؤلف: محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی. الناشر: دار البشائر الإسلامیه – بیروت. الطبعه الثالثه، ۱۴۰۹ – ۱۹۸۹٫ تحقیق: محمد فؤاد عبدالباقی.
۱۷ـ سنن ابی داود للحافظ ابی داود سلیمان بن الاشعث السجستانی المتوفی سنه ۲۷۵ هـ. تحقیق وتعلیق سعید محمد اللحام طبعه جدیده منقحه ومفهرسه دار الفکر للطباعه والنشر والتوزیع.
۱۸ـ الفتح الکبیر فی ضم الزیاده إلى الجامع الصغیر المؤلف: جلال الدین عبد الرحمن بن أبی بکر السیوطی دار النشر: دار الفکر – بیروت / لبنان – ۱۴۲۳هـ – ۲۰۰۳م الطبعه: الأولى تحقیق: یوسف النبهانی
۱۹ـ جلال الدین عبد الرحمن بن أبی بکر السیوطی. الفتح الکبیر فی ضم الزیاده إلى الجامع الصغیر، دار النشر: دار الفکر، الطبعه: الأولى، تحقیق: یوسف النبهانی، بیروت / لبنان – ۱۴۲۳هـ – ۲۰۰۳م
۲۰ـ در جستوجوی علم و دانش. مؤلف: مولانا عبدالرحمان شیروانی. مترجم: عبدالمجید مرادزهی خاشی. چاپ سال: (۱۳۷۲هـ). انتشارات صدیقی.
پینوشتها:
[۱] علما در آینه کتاب و سنت ص ۷۲ـ۷۳٫
[۲] علما در آینه کتاب و سنت. ص ۷۴
[۳] علما در آینه کتاب و سنت. ص ۷۵٫
[۴] علما در آینه کتاب و سنت. ص ۱۱۵٫
[۵] حالات چند تن از بزرگان را به عنوان نمونه بیان میشود.
[۶] جمع الجوامع أو الجامع الکبیر للسیوطی (ج ۱ / ص ۷۰۵۲) ش ۸۴۰٫
[۷] الفتح الکبیر فی ضم الزیاده إلى الجامع الصغیر (ج ۳ / ص ۳۱۵) ش ۱۳۵۳۸٫
[۸] برگزیده احیاء العلوم الدین ص ۷۰٫
[۹] در جست وجوی علم و دانش. ص ۱۶۶٫
[۱۰] علمای سلف در جستجوی علم و دانش. ص ۱۶۶٫
[۱۱] تبین الفرقان ص ۲۹۵٫
[۱۲] تفسیر تبین الفرقان. ص ۲۹۶ـ ۲۹۷
[۱۳] پنج کتاب. ص ۱۲٫