وسط آمفی تئاتر «پروین اعتصامی» ایستادهام و آن را با همه سالنهای زیبایی که دیدهام مقایسه میکنم؛ سالن علوم پزشکی تهران، خانه فرهنگ سنندج، ارومیه، فرهنگسرای… پروین، در دل دانشگاه بینالمللی پیام نور «اوز» زیباتر و گرمتر از همه سالنهایی است که دیدهام؛ آن هم درست ٤ روز پیش از آنکه یکسره در آتش بسوزد. […]
وسط آمفی تئاتر «پروین اعتصامی» ایستادهام و آن را با همه سالنهای زیبایی که دیدهام مقایسه میکنم؛ سالن علوم پزشکی تهران، خانه فرهنگ سنندج، ارومیه، فرهنگسرای… پروین، در دل دانشگاه بینالمللی پیام نور «اوز» زیباتر و گرمتر از همه سالنهایی است که دیدهام؛ آن هم درست ٤ روز پیش از آنکه یکسره در آتش بسوزد. خبر را که میشنوم غمگین میشوم اما با خودم میگویم چه غم که اوز عادت دارد دست به زانو بگیرد و بلند شود.
در سالن را هدایتالله نامی برایم باز میکند؛ نماینده منصور فقیهینژاد، سازنده اصلی دانشگاه و نماینده هیأت امنا و سایر خیرین. با او چرخی در دانشگاه بزرگ پیام نور میزنیم و من همچنان خیره به در و دیوار نگاه میکنم. سازههایی به این زیبایی و بزرگی در بخش اوز لارستان فارس چه میکند؟ مجموعه فرهنگی هاشم بهروزی، خوابگاه اسفندنیا، مجموعه ورزشی محمدعلی صدیق، استادسرای شماره یک احمد هنری، استادسرای شماره دو همشهریهای مقیم کویت، خوابگاه نامور، آزمایشگاه…
اوز ٤ دانشگاه و ٣٦ مدرسه دارد که همه آنها را خیرین شهر ساختهاند اما فقط مراکز آموزشی اوز نیست که ساخته خیرین است، در این شهر هرچیزی که به چشم میآید، از خیابان و ساختمانها و مراکز دولتی و آب انبار و ایستگاه تصفیه آب و موزه و کتابخانه و در و دیوار، ساخته شهروندان است. هدایتالله نامی این وضعیت را در یک جمله خلاصه میکند: «اگر در این شهر مشارکت مردمی وجود نداشت، اصلاً چیزی وجود نداشت.»
اما این شهر کوچک سنینشین نه وابسته به کشاورزی است و نه صنعت، پس این همه سرمایه اجتماعی و مشارکت عمومی و این سطح از فرهنگ شهروندی از کجا میآید؟ من برای یافتن پاسخ این پرسش دو روز به اوز سفر کردم و به این نتیجه رسیدم که چنین سفری برای همه روزنامهنویسان، جامعهشناسان، نظریهپردازان توسعه، اقتصاددانان و سیاستمداران لازم است تا الگویی زنده از همه مفاهیم عالی توسعه یافتگی را از نزدیک لمس کنند. این شهر، تنها شهری است که بهعنوان یک گزارشنویس، در آن با ناله و ناامیدی سر و کار نداشتم. اوز یکی از زندهترین شهرهای ایران است.
نامی که هر ٥ فرزندش پزشک هستند، میگوید: «بچههای من همه شیرازند. دو دخترم متخصص زنان و زایمان، یکی متخصص قلب، یکی ارتوپدی و آخری هم دانشجوی پزشکی است. خودم به خاطر علاقهای که به زادگاهم دارم، اینجا ماندهام. درکل شهر اوز در منطقه لارستان، از قدیمالایام به لحاظ فرهنگی پیشرو بوده. یادم میآید پیش از انقلاب که من رئیس دبیرستان بودم، ۷ نفر لیسانسه در شهر داشتیم و پیشرفت تحصیلی بچههای ما زبانزد بود.»
دانشگاه بزرگ پیام نور اوز در ٣٣ رشته دانشجو دارد اما بهدلیل علاقه شخصی منصور فقیهینژاد به فرهنگ و ادبیات، نام ساختمان اصلی را «ادبیات» گذاشتهاند. ١٠ هکتار زمین دانشگاه را فاروق ضیایی هدیه داده و آجر به آجر ٢٦ هزار متر زیربنای آن را خیرین ساختهاند. کمی به سمت جاده شهرستان خنج میرانیم و ابراهیم احمدی روزنامهنگار اوزی ساختمانهای آموزشی دیگری را نشانم میدهد؛ دانشکده بهداشت با ۳هزار و ۵۰۰ متر زیربنا ساخته عبدالرزاق شرافت، هنرستان شبانهروزی رافعی که دانشآموختههای موفقی از آن بیرون آمدهاند.
بیمارستان درحال ساخت محمد یوسف راهپیما و… هرطرف که نگاه میکنی آب انباری میبینی با گنبدی زیبا که در مسیر سیل و رودخانه فصلی ساخته شده و بر سردر هرکدام نام یک خیر. قدیمیترین آب انبار اوز بهنام «سلفی» ٧٠٠ سال قدمت دارد.
به شهر برمیگردیم و گشتی در خیابانها میزنیم. تابلوها را یکی یکی میخوانم؛ سالن سرپوشیده ورزشی و زمین چمن میراحمدی، بیمارستان عبدالحمید امیدوار، هلال احمر رافعی، کانون فرهنگی راستگو…
در یکی از خیابانها چند مدرسه پهلو به پهلوی هم میبینم؛ مدرسه افسر، مدرسه امیرینژاد، دبستان دخترانه زمین پیمه، مدرسه حقشناس، مدرسه پسرانه احمدپور، مدرسه قادرینژاد و در یکی از خیابانها دبستان دخترانه بدری که سال ساخت آن به ١٣٠٧ برمیگردد و میگویند آن موقع، بیست و نهمین مدرسه ایران بوده. هرچند مسعود کراماتی شهردار اوز میگوید: «ما پیش از بدری هم مدرسه داشتهایم.»
ابراهیم احمدی ساختمان پاسگاه اوز را نشانم میدهد و میگوید: «اینجا مخروبه شده بود، مردم خجالت میکشیدند غریبهای ساختمان پاسگاه را ببیند. چند وقت پیش جمع شدند و تعمیرش کردند.»
اوز از دانشگاه شروع میشود و به دانشگاه ختم میشود. آن طرف شهر سری میزنم به دانشگاه آزاد که خیر عمدهای نداشته و هر تکهاش را یک نفر ساخته. در همان ورودی ساختمان روی آسانسور نوشتهاند خیریه حاج محمد عبدالله شمس.
با محسن مهرآوران دانشجوی دکترای عمران و مدیر پژوهشی عمران دانشگاه و پروانه پدرام مسئول آموزش و معاون دانشگاه، گشتی در طبقات میزنیم و من مثل تمام ساعاتی که در این شهر بودهام، تنها به تابلوها خیره میشوم؛ کتابخانه مولانا خیریه حاج ابراهیم کریما، سامانه سیمرغ که با آن میشود به همه منابع کتابخانههای کشور دسترسی داشت.
خیریه فریده یزدانی، سالن اجتماعات سعدی خیریه حاج محمد امین کمالی که ١١٠ نفر ظرفیت دارد و بنا به خواست خیر باید مثل کتابخانه و سینمای دانشگاه درخدمت همه شهروندان باشد. سینمای ١٥٦ نفره دانشگاه هم با ۵ هزار تومان بلیت همه فیلمهای روز را برای شهروندان نمایش میدهد.
قیه تابلوها را بخوانید؛ سالن ویدئو کنفرانس خوارزمی خیریه حاج محمد کمالی، سالن کف تئاتر سه سو و یک سوی خیام نیشابوری خیریه محمدصدیق پیرزاد، تالار حافظ شیرازی خیریه حاج شیخ محمد رفیع فقیهی و…
پروانه پدرام میگوید: «این دانشگاه در ١٥ رشته و در دو مقطع کارشناسی و کارشناسی ارشد دانشجو دارد و از آنجایی که اغلب دانشجویان بومی هستند، تلاش میکنیم دانشگاه فضایی باشد برای ادامهدار شدن کار خیر. از طرفی برای تقویت مفهوم مشارکت، در بیشتر برنامهها از مردم کمک میگیریم و تلاش میکنیم دانشگاه پلی بین مردم و دانشجو باشد.»
پدرام سردبیر فصلنامه «باپیام دانش اوز» هم هست که متعلق به دانشگاه آزاد است. اوز علاوه بر این، سه نشریه و یک سایت خبری کاملاً به روز هم دارد و همین طور پایگاه خبری دانشگاه آزاد. اگر گذرتان به پمپبنزین این شهر افتاد، کنار قفسه روغن و ضد یخ، آخرین شمارههای نشریات اوز را هم میتوانید ببینید و بخوانید. همچنین یک بشکه تهی نفت که به شکل کتابخانه درآمده با چند جلد کتاب.
اوز در سال ۱۳۲۸ و همزمان با یاسوج دارای بخشداری شده و در سال ١٣٣٤ شهرداری اما از آن زمان تاکنون همچنان بخش مانده و به درجه شهرستان نرسیده و این تنها گله مردم شهر است. آنها میگویند اوز لااقل در این دولت، امید دارد که شهرستان شود. آنها مثل اکثر شهرهای سنینشین ایران ٩٩ درصد به روحانی رأی دادهاند و حالا گله دارند از اینکه وقتی داشتههایشان بیش از برخی مراکز استان است، چرا نباید در جغرافیای سیاسی جایگاه بهتری داشته باشند؟
از مسعود کراماتی تنها مسئول بومی شهر میپرسم ریشه سرمایه اجتماعی و مشارکت مردمی اوز در چیست؟ میگوید: «اوز از نظر آب و هوا و کشاورزی و منابع طبیعی، شهرستان فقیری است و از همان ابتدا مردم ناچار بودهاند به فکر تجارت باشند. اوز جدید از دوره تیموریان سابقه دارد و آب انبارهایی از همان دوره هم به جا مانده. به هرحال در تمام این دورانهای تاریخی مردم ناچار بودهاند روی پای خودشان بایستند.
برای تأمین اقتصاد هم چارهای جز تجارت نبوده، بویژه هندوستان و جدیدتر، بحرین و کشورهای حاشیه خلیج فارس. همین باعث میشده مردم، دنیا را ببینند و ذهنشان باز شود. از طرفی اغلب اوزیها از قدیم سواد مکتبی داشتهاند و همه حافظ و سعدی و مولانا میخواندند و به تحصیل و دانش علاقه زیادی نشان میدادند.»
اوزیها از قدیم، در بندرعباس، کرمان، شیراز و یزد، پایگاهها و تجارتخانههای بزرگی داشتهاند و بعدها در دوره رونق آبادان، به این شهر روی آوردهاند. آنها برای تجارت گاه تا تبریز هم پیش رفتهاند و به همین نسبت آثار خیرشان هم در گوشه گوشه ایران پیداست. کراماتی میگوید: «کار خیر اینجا مختص اغنیا نیست. اگر به روستاها سر بزنید، گاه میبینید، کسی که ۷ تا نخل خرما داشته، حاصل یکی از نخلها را وقف مسجد کرده یا حتی ریزتر شده و گفته یک نخل وقف روغن چراغ مسجد.»
وی درباره مشارکت عمومی میگوید: «اوز هیچ وقت حتی خان هم نداشته و مردم ناچار بودهاند خودشان جمع شوند و مثلاً برای شهر کلانتر انتخاب کنند. در دوره ناصرالدین شاه، خان لار برای مالیات به اوز فشار میآورده که عدهای جمع میشوند و به تهران میروند تا شهر تیول خواهر شاه شود و از زیر فشار خان لار بیرون بیاید. مردم اینجا عادت دارند خودشان دنبال کار خودشان بروند. الان هم مردم برای هرچیزی یک هیأت امنا دارند.»
به دفتر محمدحسین آتش فراز بخشدار اوز میروم و سؤالم را تکرار میکنم. او روحیه خیرین را اینطور توصیف میکند: «اگر یکی از مسئولان استانی یا کشوری به اوز تشریف بیاورد، خود مردم برنامهریزی میکنند و از پذیرایی گرفته تا هر برنامه دیگری را خودشان به عهده میگیرند و پیش میبرند. جالب اینکه خیرین اوز تنها در یک زمینه فعال نیستند؛ از بهداشت گرفته تا ورزش و فرهنگ و هر حوزه دیگری آثار خیرشان دیده میشود.
اینجا از روشنایی و آسفالت خیابان، تا هرچیز دیگری متعلق به مردم است. اوز یک الگوست. مردم اوز برای منافع عمومی ازهم سبقت میگیرند. اوز شهر خیرین مدرسه ساز است؛ نه تنها در اوز که در همه جای ایران خیرین اوز در مدرسهسازی پیشرو هستند. رئیس مجمع خیرین مدرسه ساز هرمزگان و فارس اهل اوزند. رئیس مجمع خیرین دبی بچه همین جاست و…»
اوز در سال ۹۵ عنوان دومین شهر کتابخوان کشور را پس از بوشهر به خود اختصاص داد و همین طور نخستین شهر خلاق در زمینه کتاب. اوز همچنین شهر دوستدار کودک هم هست و یکی از خیرین درحال ساخت کتابخانهای بهنام «مادر و کودک» تا خدماتی تخصصی در این زمینه ارائه دهد. همچنین موزه اوز که خانه محمدسعید سوداگر از تاجران بزرگ ١٠٠ سال پیش است، در سال ٩٧ توانست برترین موزه خصوصی ایران شود.
تمامی اشیای این موزه هدیه مردم است؛ از «کمه» یا الکی که با روده میش درسته میشده بگیرید تا اره سنگ و سنگ آسیاب و شال و قبای لباس محلی و هرچیز دیگری. در این موزه نسخههایی از کیهان قدیم به یاد دکتر مصباحزاده متولد اوز، تحصیلکرده سوربن فرانسه و بنیانگذار مؤسسه کیهان هم میبینید. میگویند در موزه لوور فرانسه هم نمونهای از سلاحهای ساخته اوز قدیم وجود دارد.
از کنار پارک «حاج عبدلله مشفق» رد میشوم و به سمت مدرسه عالی «احمدیه» میروم. در این مدرسه طلاب تا مقطع کارشناسی و کارشناسی ارشد علوم دینی میخوانند.
مدرسهای وسیع و زیبا و خیرساز. شیخ سید احمد یگانه قلاتی مدرس این مدرسه دینی و رئیس «هیأت فتوای اهل سنت جنوب ایران» که شامل سه استان فارس، بوشهر و هرمزگان میشود میگوید: «١٠ سال پیش این مدرسه توسط خیرین ساخته شد و درحال حاضر ٨٠ طلبه داریم. بعضی از طلاب ما همزمان در دانشگاههای دیگر هم درس میخوانند. همچنین برخی از تحصیلکردههای ما توانستهاند از مالزی یا سودان دکترا بگیرند.»
شیخ نادر بیگدلی مدرس این مدرسه عامل اعتقاد به عمل خیر در اوز را باور عمیق به دین میداند: «تعامل مردم شهر زبانزد است و این سرمایه اجتماعی، هم ریشه دینی دارد و هم اینکه ما در طول تاریخ یاد گرفتهایم چشمداشتی به دولتها نداشته باشیم و روی پای خودمان بایستیم.» شیخ محمد صالح انصاری رئیس مدرسه خیرساز «امام شافعی» هم همین اعتقاد را دارد. مدرسهای که تا مقطع دیپلم و فوق دیپلم طلاب علوم دینی را آموزش میدهد:
«از ٥٠٠ سال قبل همه روستاهای ما دارای مکتبخانه بوده و مردم سواد قرآنی داشتهاند. خیر و خیراتی که اینجا میبینید چیزی نیست که در اثر تبلیغات زمانه شکل گرفته باشد. اعتقاد به عمل خیر در خون مردم است.»
شیخ انصاری دارالقرآن زیبایی را در محوطه مدرسه نشانم میدهد که خیریه یک پیرزن است: «این پیرزن که فرزندی هم نصیبش نشده، به خانه ما آمد و گفت ١٠ سال هرچه کردم نتوانستم خواندن قرآن را یاد بگیرم، پولی جمع کردهام و میخواهم همان ثواب را ببرم. من هم ساخت دارالقرآن را شروع کردم. بعد از مدتی برگشت و گفت میشود مقداری از پولم را برگردانی؟ گفتم چرا؟ گفت میخواهم چشمم را عمل کنم و پول ندارم. بنده خدا همه زندگیاش را بخشیده بود. گفتم چشمت با من. برایش از خیری پول گرفتم و حل شد.»
اوز تنها شهری است که در خیابان و بیابان آن خبری از زباله نیست. از دکتر مهران عسکری جامعه شناس سیاسی و رئیس شورای شهر اوز میپرسم انجمنهای مردمی شهر چقدر فعالند و آیا میتوانند به شکلی مدرنتر جایگزین خیرین نسل پیش باشند؟
میگوید: «در اوز از هر منظری که بخواهیم نگاه کنیم؛ چه دینی چه سیاسی یا اقلیمی و اقتصادی، موضوع مشارکت عمومی همیشه نمود داشته و امروز با وجود انجمنهای مردم نهاد مثل انجمن دوستداران محیط زیست، سمت و سوی دیگری پیدا کرده و تبدیل به عصای دستی برای شورای شهر و شهرداری شده. این انجمنها در جذب سرمایههای کوچک هم موفق عمل کردهاند اما برای جذب سرمایههای سنگین هنوز به حضور معتمدین نیاز داریم.»
در انجمن خیریه سلمان فارسی که ساختمان آن خیریه میراحمدی و زمینش خیریه جنیدی است، با صحنه عجیبی روبهرو میشوم؛ انباری پر از پوشینه یا پمپرز و تختهای مجهز بیمار و ویلچر و کپسول اکسیژن و… آجی مزرعی و سید حیدر هاشمی از مسئولان این خیریه برایم توضیح میدهند که در اوز هرکسی که بیماری در منزل داشته باشد برایش تخت و پوشینه میفرستند.
یکسره باخودم کلنجار میروم و از خودم میپرسم این همه راست است؟ شب در میهمانسرای آتشنشانی میخوابم و صبح میبینم روی دیوار نوشته خیریه حاج غلامرضا جنگجو. با خودم میگویم راست است؛ اینجا سوئیس نیست، اوز است.
نویسنده: محمد مطلق
منبع: روزنامه ایران/ شماره : ٦٩٢٧/ ۲۸ آبان ۱۳۹۷