شب دوشنبه وارد منطقه تاریخی مکران/ شهر چابهار شدیم تا با مولانا چابهاری امام جمعهٔ اهلسنت و مدیر جامعةالحرمین و دیگر علمای آن سرزمین دیداری داشته باشیم. صبحگاه آن روز علما و طلاب را یکی پس از دیگری ملاقات میکردیم، همه با نظمی خاص و چهرههای بشاش دست در دستانمان میگذاشتند، مولوی اهلالله فرزند برومند […]
شب دوشنبه وارد منطقه تاریخی مکران/ شهر چابهار شدیم تا با مولانا چابهاری امام جمعهٔ اهلسنت و مدیر جامعةالحرمین و دیگر علمای آن سرزمین دیداری داشته باشیم.
صبحگاه آن روز علما و طلاب را یکی پس از دیگری ملاقات میکردیم، همه با نظمی خاص و چهرههای بشاش دست در دستانمان میگذاشتند، مولوی اهلالله فرزند برومند مولانا چابهاری لحظه ملاقات حضرت شیخ را به ما اطلاع داد.
ساعت ١٠ صبح با حضور مولانا در دفترش با ایشان سلام و احوالپرسی کردیم؛ چهقدر با چهرهٔ باز به ما خوش آمد گفتند!
با حضرت استاد در کلاس درس «صحیح بخاری» حاضر شدیم و به محضر ایشان زانوی تلمذ زدیم، درس حدیث با قرائت یکی از طلاب دورهٔ حدیث شروع شد، هم زمان قطرات اشک از چشمان مولانا همچون مروارید جاری گشت معنویت کلاس، فراموشنشدنی و غیرقابل وصف است، قرائت حدیث و توضیحات شیخ ادامه داشت «غزوهٔ حنین و تقسیم غنائم بین مؤلفةالقلوب» موضوع درس بود.
دو ساعت درس به سرعت گذشت، با دعوت استاد جهت «دیدار بیشتر و ناهار» به منزل ایشان واقع در محلهٔ مسجد خضراء رفتیم در بدو ورود با استقبال صمیمانهٔ فرزندان جوانشان روبهرو شدیم، منزل مولانا به دور از تجملات امروزی، بسیار ساده و بدون سنگکاری و گچکاری بود در ضمن تَرَک بزرگی هم در وسط منزل دیده میشد؛ تا عصر آن روز در منزل شیخالحدیث بودیم و گفتوگوهای رد و بدل شد، عصر آن روز تا دیداری دیگر با ایشان خداحافظی نمودیم.
در ادامهٔ سفر به ساحل شگفتانگیز و دیدنی مکران که انسان را بسیار به تفکر در مخلوقات الله متعال وا میداشت رفتیم.
فردای آن روز سهشنبه در کلاس درس «صحیح بخاری» حضور یافته و باری دیگر جهت استماع احادیث نبوی صلى الله علیه وسلم زانوی تلمذ زدیم؛ درس حدیث و معنویت دیروز همچنان موج میزد و انگار هر روز یک روز تازه در معنویت بود.
در پایان از نصایح ویژهٔ استاد بهرهمند شده و نهایتاً از ایشان با چشمانی اشکبار خداحافظی کردیم.
الله تعالىٰ این عالم بزرگ را حفظ فرماید – آمین-.
نویسنده: احمد حسنی ماخونیک