واکاوی هجرت پیامبر و مسلمان به مدینه از نگاهی سیاسی پیامبر اسلام با هوشیاری هرچه تمام اوضاع و شرایط نابسامان مسلمانان در مکه را زیر نظر داشت و همزمان در باره آن سرزمینی که میخواست به آنجا هجرت نموده و در آن، دولت مورد نظرش را تاسیس و شریعت الهی را در آن جا پیاده […]
واکاوی هجرت پیامبر و مسلمان به مدینه از نگاهی سیاسی
پیامبر اسلام با هوشیاری هرچه تمام اوضاع و شرایط نابسامان مسلمانان در مکه را زیر نظر داشت و همزمان در باره آن سرزمینی که میخواست به آنجا هجرت نموده و در آن، دولت مورد نظرش را تاسیس و شریعت الهی را در آن جا پیاده نماید؛ آن سرزمینی که قرار است از آنجا نور شریعت به جهان پرتوافکن شود، میاندیشید.
هجرت در تاریخ نبوی دو بار اتفاق افتاده است؛ نخست هجرت مسلمانان به حبشه که آن هم در دو مرحله اتفاق افتاد و دیگری هجرت آن حضرت و یارانش به شهر یثرب که پس از وارد شدن آن پیامبر صلح و آشتی به «مدینه الرسول» تغییر نام داد.
انگیزه های سیاسی این دو هجرت در جنبههایی مشابه و در برخی جوانب متفاوت به نظر میرسد که بخش نخست آن به شرح زیر به نظرتان میرسد:
انگیزه های مشترک هجرت حبشه و مدینه
۱- انگیزه هر دو هجرت عبارت بود از نجات دادن پیروان پروژهی اسلام از ظلم و شکنجههای قریش .
آن حضرت که شاهد برخوردهای وحشیانه قریش با یارانش بود دستور داد که مکه را ترک نموده و به مکانی امن کوچ نمایند تا بدین وسیله بیش از این مورد اذیت و آزار قرار نگرفته و دیگر به عنوان مستضعفی باقی نمانند که فاقد هرگونه تحرک و تاثیر میباشد!
۲- پیامبر دستورد داد مسلمانان از مکه هجرت کنند آن هم به منظور تهیه مکانی جهت حضور مسلمانان در خارج مکه و حتی جزیره عرب؛ چرا که اگر یکی از توطئه های قریش- آن گونه که قراین و علایم حاکی است – این بود که قریش در صدد است مسلمانان مکه را قتل عام و ریشه کن نماید.
رسول خدا به منظور خنثی نمودن این برنامه شوم و شیطانی دستور داد مسلمانان از شهر خارج شوند و به سوی مدینه بروند؛ چرا که آن جا کسانی هستند که برای محافظت از رسالت نبوی و ادامه دادن به راه رسالت، جان برکف اند و متعهد شده اند که غمخوار این دین بوده و برای رساندن آن به مردم مضایقه نکنند؛ در واقع آنان بیشتر شبیه خمیر مایه ای هستند که برای آیندهی درخشان اسلام و مسلمین تربیت و آماده شده اند!
۳- دستور هجرت از مکه زمانی صادر شد که پیامبر و اصحاب گرامیاش بهیقین رسیده بودند که دیگر امکان ماندن در مکه وجود ندارد و مقابله با توطئه های اهل مکه با روش های سنتی! دیگر سودی در پی نخواهد داشت؛ علاوه بر اینکه در طول سیزده سال گذشته هر آنچه در توان مسلمانان بوده از تبلیغ دین و اتمام حجت با مردم، بدون کم و کاست انجام شده است و بیش از این معقول نیست که وضعیت نابسامان موجود ادامه پیدا نماید؛ بلکه صلاح اسلام و مسلمانان در این است که شهر مکه را ترک نموده و خارج از این مکان، به تاسیس دولت اسلامی پرداخته و پس از تشکیل ارتش جهت بازگشایی این شهر اقدام نمایند.
۴- دیگر انگیزه هجرت عبارت بود از گشودن آفاق و اراضی جدیدی در جزیره عرب و خارج آن جهت توسعه اسلام؛ چرا که اسلام دینی است جهان شمول و تنها برای عرب نازل نشده است بلکه خداوند آن را برای همه مردم فرو فرستاده است.
تفاوت های دو هجرت به شرح زیر است:
۱- هجرت تعدادی از مسلمانان به حبشه آن گونه که در تاریخ آمده است فاقد هرگونه انگیزه و صبغهی سیاسی بود؛ ولی هجرت به مدینه منوره از انگیزه و صبغهی سیاسی بالایی برخوردار بود که عبارت بود از تاسیس دولت اسلام و جامعه ای که شریعت الهی را بدون کم و کاست پیاده نماید، امری که از دیر باز مسلمانان انتظارش را میکشیدند.
در حالی که این محاسبات سیاسی در هجرت مسلمانان به حبشه به چشم نمیخورد.
۲- پیامبر صلى الله علیه وسلم قبل از اینکه هجرت به مدینه رقم بخورد، در خواب از این جریان مطلع شده بود؛ آنجا که میفرماید: «رأیت فی المنام أنی أهاجرُ من مکه إلى أرض بها نخلٌ، فذهب وَهَلی إلى أنها الیمامه أو هَجَر، فإذا هی المدینه یثرب…» [۱]. در خواب دیدم که از مکه به سرزمینی که داری نخل است هجرت میکنم؛ ابتدا گمان کردم که آن جا یمامه و شاید طایف است ولی اکنون میدانم که آن سرزمین شهر مدینه یا یثرب است.
از این خواب به خوبی نمایان است که هجرت شخص پیامبر صلى الله علیه وسلم با هجرت دیگران متفاوت است و هجرت آن حضرت به سرزمینی عربی خواهد بود؛ چرا که نخل و نخلستان یکی از ویژگیهای زیست محیطی منحصر به فرد این سرزمین میباشد؛ البته رسول الله در ابتدا نمیدانست که به کجا کوچ خواهد نمود؛ در آغاز گمان میکرد که شاید او به سوی یمامهیا طایف هجرت خواهد نمود؛ ولی نکته قابل توجه این است که هرگز به مخیلهاش خطور ننمود که به سرزمینی غیر عربی خواهد رفت!
۳- اتفاق بر پیش نویسی توطئه آمیز در مکانی بنام « دارالندوه». بزرگان قریش در این مکان گردهم آمدند تا در باره محمد صلی الله علیه وسلم به نتیجهای عملی دست یابند؛ شخصی که به گمان آنان به عامل تفرقه و تعصبات دینی و سیاسی مبدل شده است و به هر شکل و قیمتی باید ترور شود!
۴- بزرگترین درس سیاسی که از هجرت پیامبر و یارانش به مدینه میتوان آموخت عبارت است از آموزه ای که در فرهنگ سیاست های غربی و شرقی و سرمایه داری و کومونیستی وجود ندارد؛ درسی که عبارت است از اینکه « خدا با ماست» سوره توبه آیه ۴۰
زمانی که تمام اسباب رهایی از دسترس خارج شده و کلیه دروازه ها به سوی تو بسته میشوند و همچنین زمانی که دوست و فامیل قبل از بدخواه و کینه توز شما را تنها میگذارند و دور و نزدیک از شما بیزاری میجویند و در مسیر خدمت شما به جامعه سنگ اندازی میکنند و کسانی که تا دیروز یاورت بوده اند امروز به شما پشت میکنند و همچنین آن گاه که زمینی به این گستردگی شما را در خود جای نمیدهد و روحت به حلقوم رسیده و احساس میکنی طناب اعدام مانند یک مار افعی وحشتناک هر لحظه بر گردنت انداخته میشود و مجالی برای فرار وجود ندارد و لاجرم تو خواهی مرد…
زمانی که احساس میکنی در دام یک وحشی، گیر کرده ای و روز روشن را تاریک میبینی و خطر راه سراپای وجودت را فراگرفته و نجات یافتن تو رویایی بیش نیست…
زمانی که تمام اعتبارات و ملاحظات سیاسی ساقط شده و دشمن قسم خورده ات به طور بی سابقهای چنگال هایش را تیز نموده و عمل طبق سیاست هایی که تاکنون وجود داشته بیهوده مینماید و دشمن رودخانه ای از خون شما و همراهانت به راه انداخته باشد …
دراین شرایط سخت و طاقت فرسا که هرگونه حرکت پیشگیرانه و فرار برای نجات بی فایده است و همه گمانه زنی ها براین استوار است که بالاخره در چنگال دشمن خواهی افتاد …
دراین شرایط بحرانی تو بنده خدای مقتدر و رحمان یقین پیدا خواهی نمود که تنها یک راه خلاص و نجات وجود دارد راهی که عبارت است ازایمان و یقین به همراهی خدا «إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا» [التوبه: ۴۰] دراین شرایط عنایت و حمایت خدایی به سراغت میآیید و بدین وسیله راه را از بیراهه بازخواهی شناخت.
مصداق آشکاراین یقین و امیدواری به خدا به شکلی عملی در هجرت نبوی متجلی شد؛ بویژه آنگاه که دشمنان از پیامبر و یارغارش آن قدر نزدیک شده بودند که ابوبکر در شرح آن حالت بحرانی میگوید: “قلت للنبی صلى الله علیه وسلم وأنا فی الغار: لو أن أحدهم نظر تحتَ قدمیه لأبصرنا، فقال: (ما ظنُّک یا أبا بکر باثنین الله ثالثُهما؟!!»[۲]. خطاب به رسول خدا گفتم: کافیست یکی از قریشیان زیرپایش را نگاه کند که حتما ما را خواهد دید! که پیامبر فرمود:ایا احساس خطر میکنی نسبت به دو نفری که در پناه خدا آٰرمیده اند؟
قرآن کریم بر اهمیتاین آموزه نبوی چه در راه تشکیل دولت و چه در راه تربیت افراد تاکید میورزد؛ آنجا که میفرماید: «إِلَّا تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِینَ کَفَرُوا ثَانِیَ اثْنَیْنِ إِذْ هُمَا فِی الْغَارِ إِذْ یَقُولُ لِصَاحِبِهِ لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلَیْهِ وَأَیَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْهَا وَجَعَلَ کَلِمَهَ الَّذِینَ کَفَرُوا السُّفْلَى وَکَلِمَهُ اللَّهِ هِیَ الْعُلْیَا وَاللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ * انْفِرُوا خِفَافًا وَثِقَالًا وَجَاهِدُوا بِأَمْوَالِکُمْ وَأَنْفُسِکُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ » [التوبه: ۴۰، ۴۱].
اگر او را (پیامبر را) یاری نکنید بی تردید خدا (یاریش میکند چنان که) او را یاری نمود هنگامیکه کافران او را (از مکه) بیرون کردند در حالی کهیکی از دو تن بود، (پیامبر و ابو بکر) آن گاه که هر دو در آن غار (غار ثور نزدیک مکه) بودند، وقتی که به همراه خود میگفت: اندوه مخور که حتما خدا با ماست، پس خدا سکینه و آرامش خود را بر او (پیامبر) فرود آورد و او را با سپاهیانی که شما آنها را نمیدیدید (در جنگهای اسلامی) تقویت نمود و سخن کسانی را که کفر ورزیدند پست کرد، و کلمه خداوند (وعده ازلی او در یاری انبیا و پیروزی دینش بر ادیان) است که والا و برترست، و خداوند مقتدر غالب و صاحب حکمت است.
در سنت نبوی هم مصداق و جلوه این ایمان و یقین وجود دارد عن سِنان بن أبی سِنان الدؤلی أن جابر بن عبدالله رضی الله عنهما أخبره أنه غزا مع النبی صلى الله علیه وسلم،فأدرکتْهم القائله فی وادٍ کثیر العِضَاهِ، فتفرَّقَ الناس فی العِضاهیستظلُّون بالشجر، فنزل النبیُّ صلى الله علیه وسلم تحتَ شجره، فعلَّق بها سیفَه، ثم نام، فاستیقَظَ وعنده رجلٌ وهو لا یشعرُ به، فقال النبی صلى الله علیه وسلم: «إن هذا اخترط سیفی، فقال: مَن یمنعُک؟ قلت: الله، فشام السیف، فها هو ذا جالس»[۳].
جابر بن عبدالله رضی الله عنه میگوید: در یکی از نبردها که همراه پیامبر اسلام بودم؛ وقت نیمروز بود که در مکانی مملو از درختان عظیم و خاردار اتراق نمودیم و همراهان ما در بین درخت ها متفرق شده و هرکدام زیر درختی به استراحت پرداختند؛ از قضا پیامبر هم زیر درختی به استراحت پرداخت و شمشیرش را نیز همانجا آویزان نمود و سپس خوابید؛ وقتی بیدار شد دید که شخص غریبهای بالای سرشایستاده است! پیامبر خطاب به او گفت: چرا شمشیرم را براشته ای؟ او گفت: چه کسی میتواند جلودار من باشد که شما را بکشم؟! جابر میگوید: من در پاسخ او گفتم: خدا؛ که ناگهان شمشیر از دستش پرید و در غلافش فرورفت و آن مرد بیاختیار نشست.
ایمان به «إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا» تنها وسیلهای بود که باعث شد رسول خدا از توطئهیهودیان بنی نضیر جان سالم به در برد؛ آنگاه که شخصی را مامور کرده بودند از پشت بام سنگ بزرگی را بر آن حضرت بیندازد؛ که بلافاصله حضرت جبرئیل توطئه را فاش نموده و رسول خدا از حضور در جمع یهودیان توطئه گر سرباز زد و بدین وسیله سالم ماند.
نویسنده : عبدالستار المرسومی/الالوکه
مترجم : رسول رسولی کیا/ sozimihrab
[۱] . صحیح البخاری، کتاب المناقب، باب علامات النبوه فی الإسلام.
[۲] . صحیح البخاری، کتاب المناقب، باب مناقب المهاجرین وفضلهم.
[۳] . صحیح البخاری، کتاب الجهاد والسیر، باب تفرق الناس عن الإمام عند القائله.