چه شده که از این عنوان تعجب میکنید؟ آیا به گمانتان شوخی میکنم؟ نه؛ شوخی ندارم. واقعیت این است که خانمی از نزدیکان ما بعد از چهار سال از مصر برگشته است؛ البته نه با آن سری که بدانجا رفته بود، بلکه با سری دیگر. منظورم این نیست با عمل جراحی سر خود را به […]
چه شده که از این عنوان تعجب میکنید؟ آیا به گمانتان شوخی میکنم؟
نه؛ شوخی ندارم. واقعیت این است که خانمی از نزدیکان ما بعد از چهار سال از مصر برگشته است؛ البته نه با آن سری که بدانجا رفته بود، بلکه با سری دیگر.
منظورم این نیست با عمل جراحی سر خود را به سری مردانه تبدیل کرده است؛ بلکه مغز مردی را به عاریت گرفته است، از این مردانی که در یاری زنان غلو میکنند تا جایی که از حد مساواتِ زن با مرد هم درگذشتهاند و زن را حاکم و برتر از مرد میپندارند!
این بانوی فامیل ما دانشمند و نویسنده نیست (که ما خدا را بر آن شکر میکنیم!)، اما روزنامهها و مجلات زیادی را دربارهی ”آزادی زن“ میخواند و نسبت به این دیدگاهها تعصب میورزد و اصرار به انتشار آنها دارد. در این باره پروایی به قوانین طبیعت که در میان این دو جنس فرق گذاشته، ندارد… بلکه فقط این را میفهمد که زن، مظلوم است و باید آزاد باشد و مرد، ظالم است و ایستادن در مقابل او لازمی است.
این مقاومت/ ایستادگی – طبق دیدگاه او- منحصر در اصلاح اشتباهات مرد نیست، بلکه تمام گوشههای زندگی خانوادگی را در بر میگیرد و باید به طور کلی بدینگونه منقلب شود:
– زن از مرد پیروی میکرد و الآن باید مرد از زن پیروی کند.
– مرد نسبت به پوشش و آرایش زن اظهار نظر میکرد، باید زن از فکر مرد بیرون آید و مُدهای پاریس را برگزیند و شوهر را نسبت به مطالبات مدهای جدیدش تحت فشار قرار دهد!
– قبلاً مرد هزینهها و اوقات بیرون رفتن زن از منزل را محدود میکرد، الآن زن باید هزینهها و اوقات بیرون رفتن مرد از خانه را مشخص کند تا جایی که اگر مرد تأخیر کرد یا بدون اجازهی زن از خانه بیرون شد، او را با زبان یا دست ادب کند و اگر لازم بود با جارو و دَمپایی… و در اینباره مؤاخذهای نیست!
این آزادی زن است؛ آنچنانکه یک دختر خوشدل و کمفرهنگ از یک خانوادهی بزرگ فهمیده است.
آنچه ما را ناراحت میکند این است که این فراخوانِ مبارک – فراخوانِ آموزش و بافرهنگ کردن زنان- تغیر شکل دهد و بدینگونه درآید و تلاشهای یاریگرانِ زنان – از عقلای مرد و زن- که ندای لزوم آموزش دختران و بافرهنگ کردن حقیقی آنان را سر میدهند، از بین برود.
من منکر این نیستم که زن دارای استعداد است و گاهی نبوغش در فروع معرفت به حد والا میرسد و اگر بخواهم مثالهای زیادی دربارهی نویسندگان زن که در نظرم از بزرگترین نویسندگان هستند، ارائه میدهم. همهی اینها را میفهمیم؛ اما نمیتوانیم این تجددگرایی را بپذیریم که این بانوی خویشاوندم آن را در سر میپروراند که پیشرفت فقط منحصر در تجملات و مُدگرایی باشد.
ما، او و دختران همفکرش را سرزنش نمیکنیم؛ لیکن جامعه را ملامت میکنیم و مخصوصاً انجمنهای زنان که از آنها چنین انتظار میرود که نسبت به نشر فرهنگ در میان زنان بکوشند و عقلهایشان را پیش از شکلگیری لباسهایشان بسازند و اندیشهی تجددگرایی درست و سالم – نه بدشکل و ناقص- را انتشار دهند و با زندگی و قوانین بهجای آن مخالفت نورزند، بلکه در مقابل این قوانین سر تسلیم فرود آورند.
بدون شک قوانین زندگی درست، استبداد مردِ امروز و ظلم و سنگدلی او نسبت به زن را نمیپذیرد و میخواهد که کارها، برخورداریها و لذتهای پاک بر حسب استعدادهای جسمی و عقلی در میان آن دو تقسیم شود.
اما مرد – که این امتیاز ویژهی اوست- حق اِشراف بر اجرای این قوانین و تطبیق آنها را داراست و زن هم حق اعتراض را دارد. چنین نیست که مرد، زن را تنها و دردمند در خانه بگذارد و خود با رفیقانش در… جایی که نمیدانم، به شبگذرانی بپردازد و همینطور زن هم نباید مرد را تنها در خانه بنشاند و خود با زنان دیگر بیرون برود. هر دو باید با هم به تربیت و آموزش فرزندانشان بپردازند؛ از اینجاست که نیاز به یادگیری آموزههای نخستین علم و بافرهنگ کردن حقیقی مادر به وجود آمد.
این حق است و بنای خانوادهی خوشبخت به غیر از این پایدار نمیشود؛ اما نهضت های فکری و دنبال کردن خاستگاه های مُد در پاریس و اینکه چه چیزی از آنجا صادر میشود، چیزی جز هرزگی و حماقت نیست و آنان کاری جز ویران کردن بنیان خانواده ندارند.
اگر بعد از این، زنان بر پیروی کردن از دیدگاهی که آن را دعوت به سوی ”آزادی زن“ مینامند، پافشاری کنند، بر مردان لازم است که – از الآن- کمیتههای مطالبهی حقوق مرد و رهایی او از ظلم زن را تشکیل دهند!