چند صباحی از وفات رسول اکرم صلى الله علیه وسلم نگذشته بود که فتنهی منع زکات ظهور کرد و تقریباً تمامی قبایل عرب دستخوش این فتنه گردیده و آشکارا از دادن زکات امتناع ورزیدند. آنان میگفتند: ما نماز، روزه و حج را قبول داریم، ولی به هیچ وجه حاضر نیستیم که حتى یک رأس حیوان […]
چند صباحی از وفات رسول اکرم صلى الله علیه وسلم نگذشته بود که فتنهی منع زکات ظهور کرد و تقریباً تمامی قبایل عرب دستخوش این فتنه گردیده و آشکارا از دادن زکات امتناع ورزیدند. آنان میگفتند: ما نماز، روزه و حج را قبول داریم، ولی به هیچ وجه حاضر نیستیم که حتى یک رأس حیوان به عنوان زکات بپردازیم.
توجه داشته باشید که اینها یکی دو قبیله نبودند، بلکه از میان تمامی قبایل فقط دو سه قبیله بودند که زکات خود را پرداخت مینمودند. اینجا بود که فراست و بصیرت حضرت ابوبکر رضی الله عنه وی را به این راه رهنمون ساخت که اگر وی اقدامی به عمل نیاورد، مسأله به انکار زکات ختم نمیشود، بلکه مقدمهای میشود برای برگشت از دین و شورش علیه آن و اگر این دروازه باز گردد، تا قیامت بسته نخواهد شد. امروز اگر نوبت زکات است، فردا نوبت به نماز میرسد و بعد از آن نوبت به روزه و حج هم خواهد رسید؛ به طوری که آثاری از آنها هم باقی نخواهد ماند.
فرضاً اگر مسألهی منع زکات پیامدی هم نمیداشت، باز هم حضرت ابوبکر رضی الله عنه به آن راضی نمیشد؛ چرا که وی حافظ و نگهبان دین خدا بود و حاضر نبود کمترین نقص و تغییری را در آن مشاهده کند. تاریخ نویسان جملهای از سخنان حضرت ابوبکر را که در این لحظات حساس بر زبان رانده است، بدون هیچ کم و کاستی نقل کردهاند؛ حقا که این جمله نشانگر احساسات قلبی وی و مبین مقام صدیقیت او و رابطه عمیقش با دین است؛ وی فرمود: «أینقص الدین وأنا حیٌّ؟» آیا امکان دارد که ابوبکر زنده باشد و در دین نقص و تغییری رخ دهد؟!
او قاطعانه تصمیم گرفت که به هر صورت که شده جلوی این فتنه را بگیرد هر چند که به قیمت جان عدهای از مسلمانان هم تمام شود.
حضرت ابوبکر رضی الله عنه در این تصمیم تنها بود و تمام مردم مدینه در طرف مقابل او قرار داشتند، صحابه رضی الله عنهم در این تردید قرار داشتند که آیا میتوان کسی را تنها به دلیل ترک یک رکن (ندادن زکات) در حکم مشرکان و کفار قرار داد و با آنها قتال نمود؟
بعضی میگفتند: چون این فتنه فراگیر است و تقریباً همهی اعراب بدان مبتلا شدهاند و نمیتوانیم با همهی آنها بجنگیم، پس بهتر است که در مدینه بمانیم و به عبادت خدا مشغول شویم.
اما حضرت ابوبکر رضی الله عنه فرمود: «قسم به خدا اگر آنان (منکرین زکات) حتى یک بزغاله را که در زمان حیات رسول الله صلى الله علیه وسلم به عنوان زکات میدادند، امروز ندهند، من با آنان جهاد خواهم کرد.»
بالأخره یقین حضرت ابوبکر رضی الله عنه بر تمامی شبهات و تردیدها غالب گشت و همگی با او هم صدا شدند. حضرت ابوبکر حدود یازده لشکر به نقاط مختلف اعزام داشتند.
علاوه بر مانعین زکات، سه تن از مدعیان دروغین نبوت هم در مقابل سپاهیان اسلام بودند که سرکوبی آنها ضروری به نظر میرسید؛ چرا که کلیه جنگجویان عرب و مردان نیرومندی که بعدها عراق و ایران را فتح کردند، در میان این لشکریان بودند. در واقع تا پیش از این، اسلام با چنین نیروی بزرگی درگیر نشده بود.
مدینه از دلاوران خالی شده و شایع گشته بود که تعداد مجاهدان کم شده است؛ حضرت ابوبکر رضی الله عنه، حضرات علی، طلحه، زبیر و ابن مسعود رضی الله عنهم را مأمور حراست از مدینه فرمودند و به اهالی مدینه توصیه نمودند که در مسجد نبوی حضور داشته و در حالت آماده باش به سر برند؛ زیرا هیچ کسی نمیدانست که دشمن چه وقت دست به تهاجم میزند.
هنوز سه روز نگذشته بود که دشمن به طور ناگهانی به مدینه حملهور شد؛ مأمورین حفظ و حراست شهر به مقابله برخاستند و خبر حمله را به اطلاع حضرت ابوبکر رضی الله عنه رساندند. حضرت ابوبکر هم فوراً به اهل مسجد دستور داد تا به تعقیب دشمن بپردازند. دشمن تا منطقهی ”ذی حسی“ عقب نشست و در آنجا مشکهایشان را که پر از باد کرده و درِ آنها را با ریسمان بسته بودند، بر زمین غلتاندند. این کار موجب شد که شترهای مسلمانان رم کرده و تا مدینه بدوند. مرتدین که به ضعف مسلمانان پی برده بودند، موضوع را به قرارگاه خود در ”ذی القصه“ اطلاع دادند و از آنجا جنگجویان تازه نفسی به کمک آنها آمدند.
حضرت ابوبکر هم که در تمام طول شب خود را آمادهی جنگ میکرد، با طلوع فجر وارد میدان جنگ گردید و بر دشمن حمله نمود؛ چون خورشید طلوع کرد، قدمهای دشمن متزلزل گردید و سپاهیان اسلام آنها را تا قرارگاهشان ”ذی القصه“ تعقیب کردند.
با این پیروزی ضربهِ بزرگی بر لشکریان مرتدین وارد آمد، اما قبایل ”عبس“ و ”ذبیان“ افراد مسلمان خود را کشتند. حضرت ابوبکر هم سوگند یاد کرد که انتقام شهدا را بگیرد و به تعداد آنان و یا بیشتر از لشکر کفار را به قتل برساند.
در این اوضاع بود که اموال زکات به مدینه رسید و لشکر اسامه رضی الله عنه هم پیروزمندانه پس از چهل روز به مدینه باز گشت. حضرت ابوبکر رضی الله عنه به سپاهیان حضرت اسامه رضی الله عنه استراحت داد و او را جانشین خود در مدینه قرار داد و خود با بقیهِی اصحاب عزم سفر کرد. صحابهِی کرام زیاد اصرار کرده و حتى وی را سوگند دادند که او در مدینه بماند، اما او صراحتاً فرمود: من با مسلمانان به مساوات رفتار میکنم، لذا این بار باید آن دسته از مسلمانان که جهاد کردهاند، استراحت نمایند و من در راه خدا بیرون روم. اینجا بود که او توانست دشمن را به عقب راند و ابهت مسلمین را وارد قلوب دشمنان گرداند.
حضرت ابوبکر رضی الله عنه چنان روح جهاد را در کالبد مسلمانان دمید که به کمک آن توانست فتنهی فراگیر ارتداد را قلع و قمع نموده و تعصبات نژادی جاهلی را ریشه کن سازد.
برای نمونه کافی است که از میان جنگهای متعددی که به وقوع پیوسته، فقط جنگ یمامه را بررسی کنیم. آری! عامل اساسی تمامی این حماسهها و مبارزات همانا یقین استوار و ایمان راسخ حضرت ابوبکر رضی الله عنه بود که سبب خلق این شگفتیها شد.
برگرفته از: ”یقین بندگان خدا“
تألیف: امام سید ابوالحسن ندوی
ترجمه: مولانا محمد قاسم قاسمی
باز نشر