وّلین امیر مؤمنان و مؤسس تاریخ اسلامی حافظ ابوالفداء اسماعیل بن کثیر ـ رحمه الله ـ در البدایه و النهایه مینویسد: «وَهُوَ أَوَّلُ مَنْ دُعِیَ أَمِیرُ المُؤْمِنِیْنَ، وَأَوَّلُ مَنْ کَتَبَ التّارِیْخَ»؛ یعنی: او اولین کسی است که به لقب امیرالمؤمنین یاد کرده شد و اولین کسی است که تاریخ را تأسیس کرد. (۲۶۳:۷، طبع دار […]
وّلین امیر مؤمنان و مؤسس تاریخ اسلامی
حافظ ابوالفداء اسماعیل بن کثیر ـ رحمه الله ـ در البدایه و النهایه مینویسد: «وَهُوَ أَوَّلُ مَنْ دُعِیَ أَمِیرُ المُؤْمِنِیْنَ، وَأَوَّلُ مَنْ کَتَبَ التّارِیْخَ»؛ یعنی: او اولین کسی است که به لقب امیرالمؤمنین یاد کرده شد و اولین کسی است که تاریخ را تأسیس کرد. (۲۶۳:۷، طبع دار ابن کثیر)
علامه جلال الدین عبدالرحمن سیوطی ـ رحمه الله ـ در تاریخ الخلفاء نقل کرده است: «وَأَخْرَجَهُ البُخَارِیُّ فِی تَارِیْخِهِ عَنْ ابْنِ المُسَیَّبِ ـ رَحِمَهُ اللهُ ـ قَالَ: أَوَّلُ مَنْ کَتَبَ التَّارِیْخَ عُمَرُ بْنُ الخَطَّابِ لِسَنَتِیْنِ وَنِصْفٍ مِنْ خِلَافَتِهِ، فَکَتَبَ لِسِتِّ عَشَرَهَ مِنَ الهِجْرَهِ بِمَشْوَرَهِ عَلِیٍّ رَضِیَ اللهُ عَنْهُمَا»؛ امام بخاری ـ رحمه الله ـ در تاریخ خود از سعید بن المسیب ـ رحمه الله ـ نقل میکند که: اولین کسی که تاریخ را تأسیس کرد، حضرت فاروق اعظم عمر بن الخطاب ـ رضی الله عنه ـ بود که بعد از گذشت دو سال و نیم از خلافت خویش، در شانزدهمین سال هجرت با مشوره ی حضرت علی کرم الله وجهه آن را اجرا ساخت. (ص:۱۲۵، طبع المکتبه العصریه)
ولادت، اسلام
حضرت عمر ـ رضی الله عنه ـ سیزده سال بعد از واقعهی فیل، چشم به جهان گشود. قبل از اسلام، عهده ی سفارت اهل مکه را به دوش داشت و بعد از [سی و نه یا] چهل نفر به اسلام مشرف شد. او یکی از آن ده نفری است که پیغمبر اسلام ـ صلى الله علیه و سلم ـ در زندگی به جنتی بودن آن ها مژده داده و دومین خلیفهی راشد و پدرزن پیامبر اسلام ـ صلى الله علیه وسلم ـ و داماد حضرت علی ـ کرّم الله وجهه ـ میباشد.
روایت حدیث
ایشان ۵۳۹ حدیث از پیغمبر ـ صلى الله علیه وسلم ـ روایت فرموده است و از او حضرت عثمان بن عفان و حضرت علی بن ابی طالب و طلحه بن عبیدالله و سعد بن ابی وقاص و عبدالرحمن بن عوف و ابن مسعود و ابوذر و … ـ رضی الله عنهم ـ احادیث نقل کردهاند.
دعای پیامبر برای اسلامش
پیامبر اسلام ـ صلى الله علیه وسلم ـ قبل از اسلام او، در حق وی دعا فرمود که: «اللّٰهُمَّ أَعِزَّ الإِسْلاَمَ بِأَحَبِّ هٰذَیْنِ الرَّجُلَیْنِ إِلَیْکَ بِعُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ أَوْ بِأَبِی جَهْل بنِ هِشَامٍ». (روایت ترمذی، احمد، طبرانی و…)
حاکم ـ رحمه الله ـ از ابن عباس ـ رضی الله عنهما ـ نقل کرده که: «اللَٰهُمَّ أَعِزَّ الإِسْلاَمَ بِعُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ خَاصَّهً». (روایت حاکم، طبرانی، احمد، ابن حبان و…)
از این جا بود که وقتی حضرت عمر ـ رضی الله عنه ـ ایمان آورده، با جمعیت اصحاب در مسجد الحرام علناً نماز خواندند، آن حضرت ـ صلى الله علیه وسلم ـ او را به لقب فاروق ملقب فرمود. (تاریخ الخلفاء، صص: ۱۰۵ ـ ۱۰۰)
فضایل عمر ـ رضی الله عنه ـ
حضرت ابوذر ـ رضی الله عنه ـ میفرماید که: پیغمبر ـ صلى الله علیه وسلم ـ فرمود: «إِنَّ اللهَ وَضَعَ الْحَقَّ عَلَىٰ لِسَانِ عُمَرَ یَقُولُ بِهِ» (روایت ابن ماجه، ابوداود، احمد، حاکم و…)؛ یعنی: خداوند حق را بر زبان عمر نهاده که به آن صحبت میکند.
حضرت اُبَیّ بن کعب ـ رضی الله عنه ـ میگوید که آن حضرت ـ صلى الله علیه وسلم ـ فرمود: «أَوَّلُ مَنْ یُصَافِحُهُ الْحَقُّ عُمَر وَأَوَّلُ مَنْ یُسَلِّمُ عَلَیْهِ وَأَوَّلُ مَنْ یَأْخُذُ بِیَدِهِ فَیُدْخِلُهُ الْجَنَّهَ» (روایت طبرانی، ابن ماجه و حاکم)؛ یعنی: عمر کسی است که حق، اوّل به او مصافحه فرموده به او سلام می گوید و دستش را گرفته در جنتش داخل میکند.
عبدالله بن عباس ـ رضی الله عنهما ـ می گوید که پیغمبر ـ صلى الله علیه وسلم ـ گفت: «مَا فِی السَّمَاءِ مَلَکٌ إِلَّا وَهُوَ یُوقِرُ عُمَرَ وَلَا فِی الأَرْضِ شَیْطَانٌ إِلَّا وَهُوَ یَفْرَقُ مِنْ عُمَرَ» (روایت ابن عساکر)؛ یعنی: هیچ ملکی نیست در آسمان مگر برای عمر تعظیم قائل است و هیچ شیطانی نیست بر روی زمین مگر از عمر میترسد.
فضل بن عباس ـ رضی الله عنهما ـ می گوید که آن حضرت ـ صلى الله علیه وسلم ـ فرمود که: «الْحَقُّ بَعْدِی مَعَ عُمَرَ حَیْثُ کَانَ» (روایت طبرانی، بزار و دیلمی)؛ یعنی: حق بعد از من به همراه عمر است، هر کجا که باشد.
حضرت ابوسعید خدری ـ رضی الله عنه ـ می گوید که پیغمبر خدا ـ صلى الله علیه وسلم ـ فرمود که: «مَنْ أَبْغَضَ عُمَرَ فَقَدْ أَبْغَضَنِی، وَمَنْ أَحَبَّ عُمَرَ فَقَدْ أَحَبَّنِی» (روایت طبرانی)؛ یعنی: «هر که با عمر بغض بدارد، پس با من بغض داشت و هر کسی که عمر را دوست بدارد، پس مرا دوست داشته است.»
حضرت جابر ـ رضی الله عنه ـ میگوید که حضرت علی ـ رضی الله عنه ـ بر جنازهی حضرت عمر ـ رضی الله عنه ـ داخل شده، فرمود: «رَحْمَهُ اللهِ عَلَیْکَ مَا مِنْ خَلْقِ اللهِ تَعَالَىٰ أَحَدٌ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ أَنْ أَلْقَاهُ بِصَحِیْفَتِهِ بَعْدَ صَحِیْفَهِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ مِنْ هٰذا الْمُسَجَّىٰ عَلَیْهِ ثَوْبُهُ» (روایت حاکم، احمد و ابن ابی شیبه)؛ یعنی: رحمت خدا بر تو باد! هیچ کسی نیست که من دوست داشته باشم که با نیکیهای اعمال نامه او، بعد از نیکیهای اعمال نامه ی پیغمبر ـ صلى الله علیه و سلم ـ، همراه خود در حضور خدا داشته باشم، جز این شخص که چادر روی سرش کشیده شده است (اشاره به جنازهی عمر بود)؛ یعنی: حضرت علی ـ رضی الله عنه ـ آرزو داشت که به قدر عمر نیکی میداشت.
حضرت امام جعفر صادق ـ رحمه الله ـ فرمود: «أَنَاْ بَرِیءٌ مِمَّنْ ذَکَرَ أَبَا بَکْرٍ وَعُمَرَ إِلَّا بِخَیْرٍ» (تاریخ الخلفاء، صص: ۱۱۰ ـ ۱۰۶)؛ یعنی: من از کسی که ابوبکر و عمر ـ رضی الله عنهما ـ را به غیر از خیر یاد کند، بیزارم.
حضرت ابی بن کعب ـ رضی الله عنه ـ از آن حضرت ـ صلى الله علیه و سلم ـ نقل کرده که ایشان فرمود: «قَالَ لِی جِبْرِیْلُ عَلَیْهِ السَّلامُ: لِیَبْکِ الإِسْلامُ عَلَىٰ مَوْتِ عُمَرَ رَضِی اللهُ عَنْه» (روایت طبرانی و ابونعیم)؛ یعنی: جبرئیل ـ علیه السلام ـ به من فرمود که: اسلام باید بر فوت عمر گریه کند.
حضرت علی ـ رضی الله عنه ـ میفرماید: «إِذَا ذُکِرَ الصَّالِحُونَ فَحَیْهَلا بِعُمَر، مَا کُنَّا نُبْعِدُ أَصْحَابُ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَنَّ السَّکِیْنَهَ تَنْطِقُ عَلَىٰ لِسَانِ عُمَرَ» (روایت طبرانی)؛ یعنی: هرگاه از نیکان ذکری به میان آید، حضرت عمر ـ رضی الله عنه ـ اولى تر اند که از او تذکره ای به میان آورده شود؛ ما یاران پیامبر ـ صلى الله علیه و سلم ـ بر این باوریم که حکمت (سکینه) از زبان عمر ـ رضی الله عنه ـ برمیآید.
و همین مقوله نسبت به حضرت عمر ـ رضی الله عنه ـ، از عبدالله بن مسعود ـ رضی الله عنه ـ [و حضرت عایشه نیز (مسند أحمد)] مروی است و [ابن مسعود] میافزاید که: «إِنَّ عُمَرَ کَانَ أَعْلَمَنَا بِکِتَابِ اللهِ وَأَفْقَهَنَا فِی دِیْنِ اللهِ تَعَالىٰ» (روایت طبرانی و حاکم)؛ یعنی: حضرت عمر ـ رضی الله عنه ـ از همه ی ما کتاب خدا را بهتر میدانست و در فهم دین از همهی ما هوشیارتر بود.
موافقات عمر ـ رضی الله عنه ـ
علامه سیوطی ـ رحمه الله ـ در تاریخ الخلفاء (صص: ۱۱۳ ـ ۱۱۱) بیست مورد چنین نقل فرموده که قرآن موافق به رأی حضرت عمر ـ رضی الله عنه ـ نازل شده است.
حضرت علی ـ رضی الله عنه ـ می فرمایند: «إِنَّ فِی القُرآنِ لَرَأْیاً مِنْ رَأْیِ عُمَرَ» (أخرجه ابن عساکر؛ تاریخ الخلفاء: ۱۱۱؛ کنزالعمال: ۳۵۸۷۳)؛ قرآن موافق به رأی حضرت عمر بود.
مناسب است که چندی از آن ها ذکر شود:
در صحیح بخاری و مسلم چهار مورد از موافقات حضرت عمر ـ رضی الله عنه ـ ذکر شده است:
۱. آیهی ﴿وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِیمَ مُصَلًّىٰ﴾ [بقره: ۱۲۵].
۲. آیات حجاب.
۳. آیهی ﴿عَسَىٰ رَبُّهُ إِنْ طَلَّقَکُنَّ أَنْ یُبْدِلَهُ أَزْوَاجًا…﴾ [طلاق: ۵].
۴. در مورد اسرای بدر.
۵. و هم چنین اصحاب سنن و حاکم آیه ی تحریم خمر که به دعای حضرت عمر ـ رضی الله عنه ـ نازل شد، را ذکر کردهاند.
۶. ابن ابی حاتم در تفسیرش از حضرت انس ـ رضی الله عنه ـ روایت میکند که حضرت عمر ـ رضی الله عنه ـ فرمود: وقتی آیهی ﴿وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ سُلَالَهٍ مِنْ طِین﴾ [مؤمنون: ۱۲]، نازل شد، گفتم: «فَتَبَارَکَ اللهُ أَحْسَنُ الخَالِقِیْنَ»، پس همین آیه نازل شد.
۷. و ابوعبدالله شیبانی هفتمین آیه این را ذکر کرده و سیوطی آن را صحیح دانسته؛ ﴿وَلَاتُصَلِّ عَلَىٰ أَحَدٍ مِنْهُمْ﴾ [توبه: ۸۴].
۸. وقتی که پیامبر ـ صلى الله علیه وسلم ـ زیاد برای منافقین استغفار میکرد، حضرت عمر ـ رضی الله عنه ـ فرمود: «سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ»، لذا آیه نازل شد: ﴿سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُم﴾ [منافقون: ۶].
۹. آیهی ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلَاهَ وَأَنْتُمْ سُکَارىٰ…﴾ [نساء: ۴۳].
۱۰. وقتی پیامبر ـ صلى الله علیه و سلم ـ در مورد خروج به طرف بدر از صحابه مشوره گرفت، رأی حضرت عمر بر خروج بود و آیه نازل شد: ﴿کَمَا أَخْرَجَکَ رَبُّکَ مِنْ بَیتِکَ بِالْحَقِّ﴾ [انفال: ۵].
خلافت
در روز سه شنبه ، ۲۲ جمادی الاخرى سال ۱۳ هجری قمری، روز وفات ابوبکر ـ رضی الله عنه ـ زمام خلافت را به دست گرفت و از عهده ی آن با بهترین وجه بر آمد و در عهد خلافت او، ایران ، شام و روم در قلمرو اسلام در آمدند.
کرامات
از دست حضرت ـ رضی الله عنه ـ در زمان خلافتش کرامات زیادی صادر گشت که فی الواقع معجزات آن حضرت ـ صلى الله علیه و سلم ـ بود؛ زیرا کرامت ولی، معجزه نبی او است. از آن جمله یکی مشاهدهی اوست از مدینه بر کوه نهاوند و صدا زدن او به ساریه که: «یا ساریهُ الجبلَ»؛ که: ای ساریه! کوه را بگیر تا دشمن بر تو تسلط نیابد.
و یکی جاری شدن رود نیل به فرستادن نامه و…. (تاریخ الخلفاء، صص: ۱۱۵ ـ ۱۱۳)
ساده زیستی
حضرت عمر ـ رضی الله عنه ـ در زمان خلافت خود زندگی ساده ای داشتند که میان او واصحاب نادار و فقیر فرق و امتیازی نبود؛ لباسهای خود را پیوند میزدند؛ دو پارچه [بیش] نداشت، هرگاه لباس خود را میشست برهنه مینشست، تا خشک شده آن را بپوشد؛ خوراک او ساده بود، حتى صورت سفیدش به علت خوراک ناموافق به مزاجش، رنگش را به خاکستری تبدیل کرده بود و شبها در کوچه و خیابان ها گشت میکرد و از احوال و اوضاع مردم تفقد میکرد و به داد آنان میرسید.
خدمات
مدت ده سال و اندی خلافت کرد و خداوند در این مدت ابر قدرت های جهان را به وسیلهی او از میان برداشت و کشورهای آنان در قلمرو اسلام داخل شدند؛ مثل ایران و شام و روم و مصر و… .
او در زمان خلافت خویش تاریخ را اجرا کرد و بیت المال درست نمود و ارتش ترتیب داد و لیست آنها را درست کرده برای آنان و تمام رعایای تنگ دست حقوق ماهیانه مقرر فرمود.
شهادت
در سال ۲۳ هجری قمری بعد از فراغ حج در وادی ابطح دعا فرمود که: ای بار خدایا سنم بزرگ شده نیرویم ضعیف شده رعیتم پراکنده است و میترسم در انجام وظیفه تقصیری واقع نشود مرا به طرف خود بردار و به نعمت شهادت در شهر رسول نایل بگردان.
پس خدای تعالى دعای او را پذیرفت در روز چهارشنبه ۲۶ ذی الحجه سال ۲۳ هجری قمری، هنگامی که در محراب مسجد امام بود به دست ناپاک و نجس ابولؤلؤ مجوسی [ضربت خورد و یکم محرم سال ۲۴ هجری قمری] جام شهادت را نوشید و اولین شهید محراب قرار گرفت؛ ﴿إِنَّا لِلّٰهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ﴾.