مهربانترین ماه از راه رسید و این روزها عجیب نامهربانند. آبان این پاییز؛ سالگرد زلزله سرپل و ازگله است و از زلزله دیگری به نام دور دیگر تحریم میگویند که با آبان همراه است و شاید فلج شدن خیلیها… از پا افتادن کارگرهای بینوایی که حقوق شان به یکباره خرج خوردن میشود و اگر بیمار […]
مهربانترین ماه از راه رسید و این روزها عجیب نامهربانند.
آبان این پاییز؛ سالگرد زلزله سرپل و ازگله است و از زلزله دیگری به نام دور دیگر تحریم میگویند که با آبان همراه است و شاید فلج شدن خیلیها…
از پا افتادن کارگرهای بینوایی که حقوق شان به یکباره خرج خوردن میشود و اگر بیمار شوند، دیگر هیچ!
پاییز و زمستان کابوس منطقه سرد است و ازگله از همین حالا تب دارد.
سرما که نقاب کنار میزند یاد لپهای یخ کرده بچههای ثلاث میافتی که صبح از کانکس بیرون میزنند تا مدرسه بروند.
یکسال گذشت و روند باز سازی تا بیست درصد رشد داشته؛ سیلی تحریم و بیرحمی ایرانیان اصیل وطن دوست؛ که قبل از تحریم به گوش مردم فقیر نواخته شد و ناامید از دولت تدبیر که شاید این میان از همه پریشانتر است.
این تمام داستان مهر امسال نیست. چشم به آبانش داریم که انگار قصه پیش اوست.
امروز اول مهر است و آخرین روز شهریور با مرگ سربازانی رقم خورد که حداقل سیزده مهر را مدرسه رفته بودند و اول مهر امسال را ندیدند.
ایران در ماتم است و مهر از راه رسید.
خواستم از معجزهی صندلیهایی بنویسم که وقتی رویش مینشینی ناخودآگاه شیطنتهایت گل میکند.
از تخته سیاهی که تمام سفیدیهای زمین را از صورتش خواندیم و صدای زنگ تفریح که انگار دعوت به بهشت بود.
از آوازهای کودکی؛ از مسیر خانه تا مدرسه و نمرههای بیست و ستارههای زرورقی…
هزار آفرینهای تکراری و کفشهای کتانی امسال اما؛ مهر هم مهربان نیست.
گوش میدهم به صدای داروگ… قاصد روزهای ابری داروگ؛ کی میرسد باران؟