چون خدا‌پرستی و دینداری با نیاز و فطرت درونی انسان سازگار است و در طول تاریخ بشر به نحوی با آن دمساز بوده، تکیهٔ دعوت پیامبران بیشتر بر نفی شرک و توحید و یکتا‌پرستی است تا انسان به دلیل نیاز درونی و فطری به دینداری‌ای که در خود احساس می‌کند از ناحیهٔ پیامبران در ادای […]

آثار شرک و تجلیگاه آن، در باب معرفت‌شناسیچون خدا‌پرستی و دینداری با نیاز و فطرت درونی انسان سازگار است و در طول تاریخ بشر به نحوی با آن دمساز بوده، تکیهٔ دعوت پیامبران بیشتر بر نفی شرک و توحید و یکتا‌پرستی است تا انسان به دلیل نیاز درونی و فطری به دینداری‌ای که در خود احساس می‌کند از ناحیهٔ پیامبران در ادای رسالت خویش به دینداری چندان دعوت نشده؛ بلکه «نفی شرک و پرستش خدای واحد» از حکمت‌های بزرگ الهی است که پیامبران و پیشوایان دینی از جانب پروردگار مامور به توصیه به آن گردیده‌اند چون شرک خیلی مخفیانه در لایه‌های عبادت بندگان نفوذ کرده است و باتوجه به دقایق و غوامضی که دارد تشخیص آن دشوار و موجب از بین رفتن اثر واقعی عبادت مومنان می‌شود. به دلیل غموض و پیچیدگی قرآن در سورهٔ یوسف آیهٔ ١٠٦ می‌فرمایند: ‏«ومَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَهُمْ مُشْرِكُونَ»؛ و اكثر آنان كه مدّعي ايمان به خدا هستند مشرك مي‌باشند.

در طول تاریخ خداپرستی و همزاد با آن شرک هم با اشکال و اطوار گوناگون و به تناسب رشد فکر جامعه تغییر کرده اگر روزگاری آدمیان مصنوعات خود را می‌پرستیدند و بر آن سجده می‌بردند.

امروز خدایان انتزاعی‌تری ساختند در برابر این خدایان به سجده افتادند و… هر جا وصفی از اوصاف خدا را به موجود دیگری نسبت دهند فرآیند شرک و خدا‌سازی آغاز می‌شود مثلا: معبودیت و فوق تکلیف بودن از اوصاف اختصاصی الهی است همهٔ انسان‌ها مشمول جریان این دو طرفه هستند و کسی نمی‌تواند بر مسند معبودیت و سقوط تکلیف پا گذارد…

همچنین کسی را مبدا و منشا و منبع حق شمردن نوعی شرک محسوب شده و پا نهادن بر مسند الوهیت است…

اندیشه‌هاسی سیاسی و مکتبی هم چو لیبرالیسم الحادی که قانون‌گذاری را یکسره از آن ملت می‌داند و فاشیزم که حکومت را فوق حق، اخلاق و تکلیف می‌داند و مارکسیسم که تاریخ را زیربنا و اخلاق‌آفرین می‌پندارد مهم‌ترین تجلیگاه شرکند.

چرا که این مکاتب بندگی انسان در مقابل خدا مورد انکار قرار داده‌اند، پس انسان امروز بیش از هر زمان به تذکر بندگی خود نیاز دارد و باید جهت رسیدن به این واقعیت در خود یک بازبینی و خانه‌تکانی‌ای کند تا از شرک دور شود بیهود نیست که پیامبر فرمود: «الشرک فی امتی اخفی من دبیب النمله السوداء علی الصخره الصماء فی اللیله الظلما»؛ شرک در میان امت من از حرکت یک مورچه‌ٔ سیاه بر روی سنگ سیاه در دل شب تاریک مخفی‌تر است.

شرک و بت‌پرستی فقط این نیست که انسان یک قطعه سنگ را بتراشد و بر آن سجده کند؛ بلکه به تعبیر قرآن هوای و هوس آدمیان نیز نوعی بت‌پرستی و خداخواندگی است «أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَٰهَهُ هَوَاهُ» [فرقان/٤٣].

همهٔ آدمیان به نوعی به شرک و بت‌پرستی آلوده‌اند چرا که این پدیده بسیار دامنه‌دار است و در هر عصر و زمانی به نوعی تجلی و تجسم خارجی می‌یابد همهٔ وابستگی‌های فکری و روحی به عنوان هدف در این جهان به‌جز خدا نوعی شرک است و باید از آن پرهیز کرد. اگر چه قبل از اسلام جاهلیت به تعبیر قرآن حکومت جاهلیت اولی بود. «أَفَحُكمَ الجاهِلِیَّةِ یَبغونَ» [احزاب/٣٣].

مرحوم محمدقطب در کتاب «جاهلیت قرن بیستم» این عصر را علی‌رغم پیشرفت‌های محیرالعقول بشر در زمینه‌های مختلف پیروزی انسان بر طبیعت و شکافتن اتم و سایر چشم اندازهای پیشرفت و قدرت که حقا دره‌ی چیک از ادوار تاریخ زندگی تا کنون به چنین مقام ارجمند نرسیده عصر جاهلیت نامیده. چرا که معتقد است جاهلیت نوعی حالت روانی است که فرد از پذیرش هر نوع هدایتی از سوی خداوند سر پیچی می‌کند و هم نوعی عملکرد است که داوری بر طبق احکام الهی را بر نمی‌تابد، جاهلیت همان هوا و هوس است که منحصر به دوره خاصی نیست و همهٔ اقوام و زمان‌ها را در بر می‌گیرد…

جاهلیت عرب ساده و سطحی بود اما جاهلیت جدید مبتنی بر علم “ساینس و تحقیق تجربی نه معرفت شناسی” نظریه‌پردازی و مترادف با آن چیزی است که امروز پیشرفت و تمدن خوانده می‌شود… ولی در نهایت تنها راه جاهلیت‌زدایی را در عصر جدید رهایی از اسارت حاکمان آن یعنی دو نظام سرمایه‌داری و کمونیستی و رجوع دوباره به اسلام دانسته است… .

صاحبان زروزور و تزویر توحید و یکتا‌پرستی را علیه منافع خود دانسته و با تمام قدرت در جلوگیری از تحقق آن می‌کوشند و با ظرافت خاصی در جهت ترویج مظاهر شرک و جاهلیت تلاش می‌کنند و در راه توحید و یکتا‌پرستی سنگ‌اندازی می‌کنند علت و علل همهٔ ناهنجاری‌های اجتماعی در عصر کنونی، شرک و دلبستگی به مظاهر تمدن مادی و فاصله گرفتن از ارزش‌های دینی و معنوی خرافه‌پرستی در قالب پیشرفته و تمدن است… .

نویسنده: عبدالقادر کوردی