شرح دیداری ماندگار با مرحوم مولانا سید محمدیوسف حسینپور شنیده بودم که مولانا سیدمحمدیوسف حسینپور رحمهالله اهل مصاحبه نیست، با این حال عزمم را جزم کرده بودم که با ایشان به گفتوگو بنشینم. از استاد مفتی محمدقاسم قاسمی تقاضا کردم یادداشتی بنویسد و سفارشم را بکند. استاد هم مثل همیشه لطفشان شامل حال شد و […]
شرح دیداری ماندگار با مرحوم مولانا سید محمدیوسف حسینپور
شنیده بودم که مولانا سیدمحمدیوسف حسینپور رحمهالله اهل مصاحبه نیست، با این حال عزمم را جزم کرده بودم که با ایشان به گفتوگو بنشینم. از استاد مفتی محمدقاسم قاسمی تقاضا کردم یادداشتی بنویسد و سفارشم را بکند. استاد هم مثل همیشه لطفشان شامل حال شد و یادداشتی برایم نوشت. یادم است که در آن یادداشت استاد قاسمی از بنده با نام خانوادگی اصلیام یاد کرده بود؛ نوشته بود «یعقوب گمشادزهی» در معیت مولوی نصیراحمد سیدزاده برای انجام مصاحبه خدمت میرسد و…
آن روز را دقیق به یاد دارم. غروب سهشنبه ۱۹ بهمن سال ۱۳۸۹ بود که به شهر کوچک گُشت رسیدیم و پس از ادای نماز مغرب در مسجد جامع خواجه با آن سید بزرگوار دیدار کردیم. به گرمی ما را بهحضور پذیرفت و به منزل ساده اما دلانگیز خود دعوتمان کرد. آنجا یادداشت استاد قاسمی را تقدیمشان کردم. مثل همیشه آرام و با دقت آن را خواند و کنار خود گذاشت. با اشارۀ استاد مولوی نصیراحمد دریافتم که شرایط مهیاست، اما باید دقت لازم را میکردم و با ادا اطوار خبرنگاری پیش نمیرفتم. کارم نباید شکل «مصاحبۀ مطبوعاتی» بهخود میگرفت. نباید از میکروفن و دوربین و رکوردر، آشکارا استفاده میکردم. حتی سوالات را هم نباید به شکل رسمی و با زبان فارسی مطرح میکردم. این ملاحظات باعث میشد در زمان کوتاهی که در اختیار داشتم (بعد از نماز مغرب تا اذان عشا، حداکثر یک ساعت) بیشترین استفاده را بکنم و بحث را جمع کنم.
باری، مصاحبۀ ما به زبان مادریمان (بلوچی) آغاز شد و ما به مدت یک ساعت در فضايی سرشار از سادگی و صميميت از زبان شخصیتی که حيات پربركتش مايۀ دلگرمی علما و آحاد مردم منطقهمان بود، نکتهها شنیدیم و فیض بردیم.
حاصل آن گفتوگوی یکساعته در شمارۀ ۴۴-۴۵ فصلنامۀ ندای اسلام چاپ شد و بهیادگار ماند.
و من آن دیدار را هیچگاه از یاد نمیبرم. اولین و آخرین باری بود که شرف حضور در محضر مرحوم مولانا سیدمحمدیوسف حسینپور، به مدت یک ساعت نصیبم شد.
از یاد نمیبرم که آن شب از ایشان پرسیدیم «شما برای اصلاح نفس و کسب مدارج معنوی چه توصیهای دارید؟» و ایشان چه متواضعانه اما صریح فرمود: « من خودم در اين زمنيه عقب افتادهام و عقبمانده نميتواند راهنماي دیگران باشد. درهرحال قدر نعمت زماني دانسته ميشود كه انسان شاهد زوال نعمت باشد. حضرت مولانا عبدالعزيز ـ رحمهالله ـ انسانی درويش و عالمی عامل بود. گاهي كه شبهاي جمعه به زاهدان ميرفتم، میدیدم که ايشان بعد از نماز عشا حلقهاي تشكيل ميداد و از مولانا غلاممحمد سربازی ميخواست اشعار عرفانی بخواند و خود ایشان گريه ميكرد. در حال حاضر شرايط چنان نيست كه بتوانيم افراد را راهنمايي كنيم که به كدام مرشد مراجعه و با چه کسی بيعت کنند. مولانا عبدالحميد با وجود اينكه اجازة رسمي از بزرگان و اساتيد دارد، امّا رسماً به کسی بيعت نميدهد. مولانا عبدالرحمان چابهاري نیز هست و اگر كسي بخواهد از ايشان استفاده كند بسيار مؤثر خواهد بود. در دارالعلوم زاهدان وجود مولانا محمّدقاسم غنیمت است، به نظر من ايشان درويش کاملی است كه قدر و قيمتش دانسته نميشود. مولانا خالد دهواري نیز در گشت در اين زمينه نگاهها را به خود جلب كرده است. علما، طلاب و دیگر علاقهمندان میتوانند از اين شخصيتها در زمینة اصلاح نفس و کسب مدارج معنوی استفاده و به آنان مراجعه کنند.»
و اینگونه آن سید عزیز که شيخالاسلام مولانا عبدالحميد او را «استادالعلما» مينامید، خویشتن را از فهرست بزرگان و مرشدان خارج کرد.
معتقدم تواضع، فروتنی، سادهزیستی، سعۀ صدر، خیراندیشی و درک شرایط از صفات بارز آن مرد خدا بود. خدای متعال ایشان را در جوار بهترین رحمتهایش جا عنایت کند و خلأ وجودش را با لطف مرحمت خود پر کند.
بقلم : یعقوب شهبخش
https://www.sunnatonline.org/?p=37049