امروز میخواهم دربارهٔ مردی بنگارم که نمونهای کامل بود؛ هرگاه خواستم قلم به دست بگیرم و بنویسم، اشک مجالم نمیداد، عزیزی از من خواست که شما با ایشان در تحقیقاتی که دربارهٔ گُشت انجام شده، بسیار مراوده داشتهاید و از من خواست چند سطری بنویسم، اما هرچه فکر کردم جرأت این را نداشتم که حقیری […]
امروز میخواهم دربارهٔ مردی بنگارم که نمونهای کامل بود؛ هرگاه خواستم قلم به دست بگیرم و بنویسم، اشک مجالم نمیداد، عزیزی از من خواست که شما با ایشان در تحقیقاتی که دربارهٔ گُشت انجام شده، بسیار مراوده داشتهاید و از من خواست چند سطری بنویسم، اما هرچه فکر کردم جرأت این را نداشتم که حقیری چون من در مورد عالم و محدثی توانا دست به قلم ببرد؛ حتیٰ ماهها با خودم کلنجار رفتم اما …
امروز که به اولین سالگرد درگذشت ایشان رسیدهایم، از نگاهی متفاوت به ایشان مینگرم.
شاید روزها در سفرهایی که داشتیم و فرصتهایی که در اتاق کوچک ایشان گیر میآمد، چندین ساعت و گاهی تا پاسی از شب نزد ایشان زانوی تلمذ میزدم و از دریای بیکرانش بهره میبردم. در هر مورد که از ایشان سؤال میکردم، او را دایرةالمعارف کاملی مییافتم. چه روزها و ساعاتی که دنبال فرصتی میگشتم تا فراغتی گیر آید و پیگیر دنبالهٔ بحث باشم وبارها شده بود که از قبل با ایشان هماهنگ میشدم، اما مهمانخانهٔ او میفهماند که امروز یا امشب فرصتی وجود ندارد و من برای وقتی دیگر لحظهشماری میکردم. گاهی هم پیش میآمد که ایشان خود تماس گرفته و مرا به ادامهٔ بحث دعوت مینمود.
یکی از دغدغهها و دلمشغولیهای ایشان، زبان بلوچی بود؛ وقتی از زبان غنی بلوچی سؤال میشد، گویا در جلویتان فرهنگ لغتی باز شده که ریشه و دستور آن را با زبانی ساده بیان میکند و گاهگاهی با تسلط به زبانهایی که داشت، بلوچی را با آنها مقایسه می کرد. همیشه سفارشش این بود که چون زبان بلوچی به زبانهای عربی و فارسی نزدیکتر است، بهتر است از این زبانها کمک گرفته شود تا زبانهای دیگر. یکی دیگر از تأکیدات ایشان حفظ امانتداری بود.
از تاریخ بلوچستان و منطقه که پرسیده میشد، انگار مؤرخی تمام و کمال در کنارت نشسته است و دارد با زبانی ساده به تحلیل و بررسی امور تاریخی آن میپردازد.
اگر از آداب و رسوم منطقه میپرسیدم، فرهنگی غنی از بلوچستان را بازگو مینمود.
اگر از نسبنامهای از ایشان میپرسیدید، همهٔ طوایف را بررسی میکرد و پاسخ میداد.
گاهی من نسبنامهای را که قبلاً تهیه کرده بودم، نشانش میدادم، آن را بررسی کرده، اشتباههایش را یادآوری مینمود و به سادگی به بیان ارتباط طوایف میپرداخت. اکثر طوایف گُشت را با دیگر طوایف ربط میداد.
اگر از سرداران، خوانین و علما سؤالی سخن به میان میآمد، صفات برجستهٔشان را بیان میداشت و از خدمات آنان راجع به اسلام، قوم بلوچ و کشور ایران قدردانی میکرد و همیشه توصیهٔ استادش مولانا بنوری را گوشزد میکرد که به من گفته بود: همیشه خوبیها را بیان کن که ما کاری به بدیهای دیگران نداریم.
در سخنانش همیشه از قرآن و گفتارهای رسول اکرم صلى الله عليه وسلم، علمای اسلام و بزرگان بلوچ استناد میکرد.
گاهی پیش میآمد که در کلاس درس حدیث ایشان حاضر شوم و از دریای بیکران ایشان بهرهها ببرم. درس حدیث ایشان دریای بیکرانی بود که طلاب محترم استفاده و فیض میبردند؛ گاه کلمهای در متن حدیث میآمد و معادل بلوچیش را از حاضرین میپرسید، اگر کسی یاد نداشت، ریشه و کاربرد آن را بیان میکرد و اگر به صفتی در عرب میرسید، میفرمود: در بلوچ هم این صفت با این نام رواج دارد و توضیح مختصری دربارهٔ آن ارائه میفرمود. گاه شجرهٔ طلاب بلوچ را برایشان بیان مینمود و به صله رحمی سفارش مینمود و به همگان میفهماند که در فرهنگ و زبان قوم بلوچ چنین خصلتهای خوبی وجود دارد.
نویسنده: محمد رفیع حسینبر