صبح جمعۀ گذشته (۷ مهرماه ۱۴۰۲) همراه با پسر ۸ سالهام از منزل خارج شدم تا به خیابان خیام زاهدان بروم و برای صبحانه نان گرم تهیه کنم. هنوز به خیابان خیام نرسیده بودیم که دوستی خبر از مسدود بودن تمام راههای منتهی به مسجد مکی و محل نماز جمعۀ اهلسنت زاهدان داد. او گفت […]
صبح جمعۀ گذشته (۷ مهرماه ۱۴۰۲) همراه با پسر ۸ سالهام از منزل خارج شدم تا به خیابان خیام زاهدان بروم و برای صبحانه نان گرم تهیه کنم. هنوز به خیابان خیام نرسیده بودیم که دوستی خبر از مسدود بودن تمام راههای منتهی به مسجد مکی و محل نماز جمعۀ اهلسنت زاهدان داد. او گفت خودت که حالا به خیابان خیام برسی میبینی چه خبر است!
به خیابان خیام رسیدیم و انبوهی از نیروهای نظامی را دیدیم که با تجهیزات، خیابان خیام را پوشش داده بودند. خودروها و موتورسیکلتهای نظامی مختلفی هم در خیابان در حال تردد بودند. سر کوچۀ خیام ۵ خیمهای نصب شده بود که فضا را نظامیتر جلوه میداد. وضعیت به گونهای بود که پسرم ترسید و به من گفت: بابا، بهتر است به خانه برگردیم. نانوایی شلوغ بود و ما دستخالی به خانه برگشتیم. در راه یکی از همسایهها را دیدیم که به سختی خودش را با ماشین به منزل رسانده بود. او که معلوم بود به شدت مستأصل و ناراحت است بدون آنکه من چیزی بگویم، گفت: «امروز مسجد مکی هم شده مسجد الاقصی!»
پیش از نماز جمعه دو جوان ۱۶ ـ ۱۷ ساله به منزل ما آمدند و از وضعیت اطراف مسجد و محل نماز جمعه گفتند. کلماتی که آن دو جوان به کار بردند برای من جالب و قابل تأمل بود: «مسجد و مصلا را کاملاً محاصره کردهاند. جالب اینکه خیلی از نیروهایشان همسنوسال ما بودند و تازه ریش درآورده بودند. لباس نظامی عجیب جوگیرشان کرده بود!»
پس از مراسم نماز جمعه بین تعدادی از جوانانِ شرکتکننده در نماز جمعه و نیروهای پلیس در خیابان خیام تنش ایجاد شد و کار به سنگپرانی و شلیک گلولههای ساچمهای و گاز اشکآور کشید.
از دوستی که در صحنه حضور داشته بود، دربارۀ علت ماجرا پرسیدم؛ اینکه چرا باید تنش ایجاد شود و کار به سنگپرانی و شعارهای آنچنانی و شلیک گلولههای ساچمهای و گاز اشکآور بکشد؟! توضیحات قابل تأملی داد. او گفت: «ما در مرکز شهر زندگی میکنیم و امروز از خیابان مولانا عبدالعزیز رحمهالله به سمت محل نماز جمعه آمدیم. ماشینِ ما را در خیابان مدرس متوقف کردند و ما ناچار شدیم تا محل نماز جمعه چند کیلومتر پیادهروی کنیم. همۀ اینها قابل تحمل بود. آنچه ما و خیلی از نمازگزاران را عاصی کرد، گیتهای فراوان بازرسی بود. چند جا جوانکهایی که چندان با آداب معاشرت آشنا نبودند، جلوی ما را گرفتند و با اینکه از ظاهر ما مشخص بود ملا و روحانی هستیم و برای نماز آمدهایم، با لحنی نهچندان مناسب و حساسیت بالا به بازرسی بدنی ما پرداختند.
این وضعیت طبیعتاً نمازگزارانی را که هر جمعه آزادانه به محل نماز جمعه آمدهاند و نمازشان را خواندهاند و برگشتهاند، ناراحت و عصبی میکند. مردم احساس اسارت میکنند. این وضعیت نظامی و قرقکردن خیابانها با نیروهای نظامی و رژه رفتن موتورسیکلتها و خودروها در اطراف مسجد مکی مردم را ناراحت و پریشان میکند. مردم را این بازرسیهای بدنی، مردم را شعارها و سخنان تحریکآمیز برخی از مأموران ناآگاه و این جوانکهای بسیجی مثل کوه آتشفشان آمادۀ انفجار میکند و حق هم دارند. عموم مردم ما شاید بتوانند به توصیههای حضرت شیخالاسلام عمل کنند و دندان روی جگر بگذارند و چشموگوش بسته با سری پایین ذکرگویان راهی خانههایشان شوند، اما جوانان مثل فنر در میروند. متأسفانه مسئولان استانی انگار این حساسیتها را درک نمیکنند. میخواهند بهترش کنند، اما میزنند خرابترش میکنند. متأسفانه با هدف حفظ امنیت، مردم را تحریک میکنند. خیلی جالب است که مسئولان ما بیش از عموم مردم از رسانههایی که خود، آن را بیگانه میخوانند متأثر میشوند، چون تا آنها چیزی مینویسند اینها سراسیمه دست به کارهای عجیبی میزنند که امنیت روانی جامعه را بههم میزند.»
دوست ما دل پری داشت، چون از نزدیک همه چیز را لمس کرده بود. فردا هم جمعه است و ما منتظریم ببینیم چه اتفاقی میافتد؛ باز چه آشی برای مردم نمازگزار پخته میشود و چه تعداد نیرو بسیج میشوند تا خیابانهای اطراف مسجد مکی و محل نماز جمعۀ اهلسنت زاهدان را قرق کنند.
خیلی از زبان مسئولان شنیدهایم که ما را به هوشیاری در مقابل توطئههای دشمن پیدا و پنهان توصیه میکنند. توصیۀ بجایی است؛ هوشیاری مردم برای حفظ امنیت لازم و ضروری است، اما هوشیاری مسئولان امر نیز که همه چیز دستشان است و با یک امضا میتوانند چندهزار نیرو بسیج کنند، برای حفظ امنیت و آرامش مردم خیلی لازم و ضروی است. امید آن داریم که در این اوضاع مسئولان هم هوشیارانهتر و حسابشدهتر عمل کنند.