اشاره: با توجه به فرا رسیدن روز غدیر خم در کشورمان، و دغدغهی بسیاری از عزیزان اهل سنت و درخواست برخی خوانندگان عزیز سنت آنلاین نسبت به حدیث «مَنْ کُنْتُ مَولَاهُ فَعَلِیٌّ مَولَاهُ»، بر آن شدیم تا نگاهی کوتاه به این حدیث از منظر اهل سنت داشته باشیم. مشروح حدیث غدیر ٭ عَنِ الْبَرَاءِ بْنِ […]
اشاره: با توجه به فرا رسیدن روز غدیر خم در کشورمان، و دغدغهی بسیاری از عزیزان اهل سنت و درخواست برخی خوانندگان عزیز سنت آنلاین نسبت به حدیث «مَنْ کُنْتُ مَولَاهُ فَعَلِیٌّ مَولَاهُ»، بر آن شدیم تا نگاهی کوتاه به این حدیث از منظر اهل سنت داشته باشیم.
مشروح حدیث غدیر
٭ عَنِ الْبَرَاءِ بْنِ عَازِبٍ قَالَ: «کُنَّا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّىٰ اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی سَفَرٍ فَنَزَلْنَا بِغَدِیرِ خُمٍّ، فَنُودِیَ فِینَا الصَّلَاةُ جَامِعَةٌ وَکُسِحَ لِرَسُولِ اللَّهِ صَلَّىٰ اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ تَحْتَ شَجَرَتَیْنِ فَصَلَّىٰ الظُّهْرَ وَأَخَذَ بِیَدِ عَلِیٍّ رَضِیَ اللهُ تَعَالَىٰ عَنْهُ فَقَالَ: «أَلَسْتُمْ تَعْلَمُونَ أَنِّی أَوْلَىٰ بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ؟» قَالُوا: بَلَىٰ. قَالَ: «أَلَسْتُمْ تَعْلَمُونَ أَنِّی أَوْلَىٰ بِکُلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ نَفْسِهِ؟» قَالُوا: بَلَىٰ. قَالَ: فَأَخَذَ بِیَدِ عَلِیٍّ، فَقَالَ: «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ، اللّٰهُمَّ وَالِ مَنْ وَالَاهُ وَعَادِ مَنْ عَادَاهُ.» قَالَ: فَلَقِیَهُ عُمَرُ بَعْدَ ذٰلِکَ، فَقَالَ: هَنِیئًا یَا ابْنَ أَبِی طَالِبٍ أَصْبَحْتَ وَأَمْسَیْتَ مَوْلَىٰ کُلِّ مُؤْمِنٍ وَمُؤْمِنَةٍ». (مسند أحمد: ۱۸۴۷۹)
براء بن عازب رضی الله عنه می گوید: ما در سفری با پیامبر صلىٰ الله علیه وسلم همراه بودیم، پس در غدیر خم توقف نمودیم، برای جماعت نماز اعلان شد و زیر دو درخت جایی برای پیامبر صلىٰ الله علیه وسلم جارو کردند. آنحضرت صلىٰ الله علیه وسلم نماز ظهر را خواند و دست علی رضی الله عنه را گرفت و فرمود: آیا نمی دانید که من از مؤمنان به نسبت خودشان نزدیکتر هستم؟
صحابه پاسخ دادند: بلی.
فرمود: مگر نمیدانید که من به هر مؤمنی از خودش نزدیکتر هستم؟
پاسخ دادند: بلی.
سپس دست علی را گرفت و فرمود: «کسی که من دوست او هستم، علی دوست اوست. پروردگارا! دوست بدار کسی را که علی را دوست بدارد و دشمن بدار کسی را که با علی دشمنی کند.»
راوی میگوید: بعد از این جریان حضرت عمر با حضرت علی ملاقات کرد و ایشان گفت: مبارکت باد ای پسر ابوطالب! که دوست هر مرد و زن مؤمن گشتی.
٭ عَنْ بُرَیْدَةَ قَالَ: غَزَوْتُ مَعَ عَلِیٍّ الْیَمَنَ فَرَأَیْتُ مِنْهُ جَفْوَةً، فَلَمَّا قَدِمْتُ عَلَىٰ رَسُولِ اللهِ صَلَّىٰ اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ ذَکَرْتُ عَلِیًّا فَتَنَقَّصْتُهُ، فَرَأَیْتُ وَجْهَ رَسُولِ اللهِ صَلَّىٰ اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَتَغَیَّرُ، فَقَالَ: «یَا بُرَیْدَةُ! أَلَسْتُ أَوْلَىٰ بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ؟» قُلْتُ: بَلَىٰ یَا رَسُولَ اللهِ! قَالَ: «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ.» (مسند أحمد: ۲۲۹۴۵)
بریده میگوید: با علی در جهاد یمن همراه بودم و از او سختیای مشاهده نمودم، وقتی پیش آنحضرت صلى الله علیه وسلم آمدم، نام علی را گرفتم و از او عیبجویی کردم، دیدم که چهرهی آنحضرت صلى الله علیه وسلم تغییر می کند. پس آنحضرت فرمود: ای بریده! آیا من نسبت به مؤمنان از خود آنان نزدیکتر نیستم؟
پاسخ دادم: بلی، یا رسول الله.
آنحضرت فرمود: «هر که من دوست و یاور ویام، علی دوست و یاور وی است؛ یا هر کس که دوست و یاور من است، علی دوست و یاور وی است.»
٭ بعضی از علما چنین نقل کردهاند که اسامه بن زید، به علی گفت: تو مولای من نیستی، مولای من پیغمبر صلىٰ الله علیه وسلم است. آنحضرت وی را توبیخ نمود و فرمود: «مَنْ کُنْتُ مَولَاهُ فَعَلِیٌّ مَولَاهُ»، و نیز گفتهاند: این سخن را به زید گفت؛ زیرا به خاطر سرپرستی دختر حضرت حمزه، با علی منازعه میکرد. (المعتمد)
منظور پیامبر صلىٰ الله علیه وسلم از جملهی فوق این است که دوستان پیامبر باید علی را دوست بدارند؛ نه دشمن. چنانکه از سبب ایراد این خطبه واضح است که برخی از حضرت علی رضی الله عنه شکایت داشتند و از او انتقاد کردند، پس پیامبر صلىٰ الله علیه وسلم با این جمله از او دفاع کردند و کدورتها و دشمنیها را رفع نمود و شخصیت بارز علی را بار دیگر به مردم معرفی کرد و بدبینیهایی را که ممکن بود نسبت به آن جناب بوجود آمده باشد از بین برد و وجوب دوستی و محبت او را به مردم یادآوری کرد. (نگا: فتح الباری: ۲/۶۶؛ مسند احمد: ۵/۳۵۰ـ ۳۵۶؛ مسلم: ۱۲۸۱، مستدرک: ۳/۱۰۹ و ۱۱۱؛ مجمع الزوائد: ۹/۱۲۷، البدایة والنهایة: ۵/۹۵)
٭ حدیث غدیر با این حدیث هممعناست: عَنْ زِرٍّ قَالَ: قَالَ عَلِىٌّ: «وَالَّذِى فَلَقَ الْحَبَّةَ وَبَرَأَ النَّسَمَةَ إِنَّهُ لَعَهْدُ النَّبِىِّ الأُمِّىِّ – صَلَّىٰ اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ – إِلَىَّ أَنْ لاَ یُحِبَّنِی إِلاَّ مُؤْمِنٌ وَلاَ یُبْغِضَنِی إِلاَّ مُنَافِقٌ.» (صحیح مسلم: ۲۴۹)
علی رضی الله عنه فرمود: قسم به آنکه دانه را شکافت و روح را آفرید؛ همانا پیامبر صلىٰ الله علیه وسلم به من گفته است که کسی مرا جز مرد ایماندار دوست نمیدارد و کسی جز منافق از من نفرت نمیکند.
در زمان خلفای ثلاثه تمام صحابه و مردم به تبعیت از حکم پیامبر، علی را دوست داشتند؛ از این رو حضرت علی نیازی احساس نکرد که در آن عصر مبارک به این حدیث استدلال نماید تا اینکه در عهد خلافتش برخی ایشان را مبغوض دانستند، در این هنگام حضرت علی رضی الله عنه به این حدیث احتجاج کرد که به حکم پیامبر صلىٰ الله علیه وسلم باید مرا دوست داشته باشید، نه دشمن؛
عَنْ عَبْدِ الرَّحْمٰنِ بْنِ أَبِی لَیْلَىٰ قَالَ: شَهِدْتُ عَلِیًّا رَضِیَ اللهُ عَنْهُ فِی الرَّحَبَةِ یَنْشُدُ النَّاسَ: أَنْشُدُ اللهَ مَنْ سَمِعَ رَسُولَ اللهِ صَلَّىٰ اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ یَوْمَ غَدِیرِ خُمٍّ: «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ»؟ قَالَ عَبْدُ الرَّحْمٰنِ: فَقَامَ اثْنَا عَشَرَ بَدْرِیًّا کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَىٰ أَحَدِهِمْ، فَقَالُوا: نَشْهَدُ أَنَّا سَمِعْنَا رَسُولَ اللهِ صَلَّىٰ اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ یَوْمَ غَدِیرِ خُمٍّ: «أَلَسْتُ أَوْلَىٰ بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَأَزْوَاجِی أُمَّهَاتُهُمْ؟ فَقُلْنَا: بَلَىٰ یَا رَسُولَ اللهِ. قَالَ: فَمَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ، اللّٰهُمَّ وَالِ مَنْ وَالَاهُ وَعَادِ مَنْ عَادَاهُ.» (مسند احمد: ۹۶۱)
عبدالرحمٰن بن ابولیلىٰ میگوید: در مکان رحبه با علی رضی الله عنه حضور داشتم که مردم را قسم میداد: به خدا سوگند میدهم، هر که از پیامبر صلىٰ الله علیه وسلم شنیده که در روز غدیر فرموده است: هر که من دوست او هستم، پس علی دوست اوست.
پس دوازده صحابی بدری بلند شدند و گفتند: گواهی می دهیم که از رسول الله صلىٰ الله علیه وسلم شنیدیم که در روز غدیر خم فرمود: آیا من از مؤمنان نسبت به خودشان نزدیکتر نیستم؟ و همسران من مادران ایشان (مومنان) است. پس گفتیم: بلی یا رسول الله. آنحضرت فرمود: کسی که من دوست او هستم، علی دوست اوست؛ پروردگارا! دوست بدار کسی که او را دوست بدارد و دشمن دار کسی را که با او دشمنی کند.
در صحیح ابن حبان آمده که فاصلهی بین این گفتهی علی و وفات ایشان صد روز بوده است.
حدیث غدیر ربطی به خلافت ندارد
استدلال از این حدیث بر خلافت علی بعد از رسول صحیح نیست؛ به دلایل زیر:
۱- سبب ایراد این خطبه دفاع از شخصیت علی و بیان عظمت ایشان در امر دین، و علوّ رتبهی وی در خدمت پیغمبر صلىٰ الله علیه وسلم است نه تنصیص بر خلافت، خود حضرت علی و سایر صحابه از حدیث غدیر همین مطلب را فهمیده اند چنانکه شرح آن گذشت.
۲- پیامبر صلىٰ الله علیه وسلم با «فاء» تعقیب ولایت علی را بر ولایت خود عطف کرد و با «فاء» تعقیب، تراخی (یعنی ولایت حضرت علی بعد از وفات پیامبر صلیٰ الله علیه وسلم) ثابت نمیشود؛ چون معنی حرف عطف «فاء» تعقیب بدون تراخی است؛ یعنی: چون ولایت پیغمبر بر مسلمانان ثابت شد، پس باید ولایت علی بلافاصله در حیات پیامبر بر آنان ثابت شود حال آنکه هیچ کسی به این معتقد نیست که ولایت علی در زمان حیات رسول الله صلىٰ الله علیه وسلم قائم بوده و یا در حکم “ولایت” با او شریک بوده است.
و اگر منظور اثبات ولایت بعد از وفات میبود، پس به جای «فَهٰذا»، «ثُمَّ هٰذا» میفرمود!
۳- دعای پیامبر صلیٰ الله علیه وسلم پس از جملهی فوق: «اللّٰهُمَّ وَالِ مَنْ وَالَاهُ وَعَادِ مَنْ عَادَاهُ»؛ یعنی: خدایا! دوست داشته باش هر که را که او را دوست دارد و دشمن بدار کسی را که با او دشمنی میکند. به وضوح نشان میدهد که منظور پیامبر از «مولا» همان «دوست و یاور» بوده است.
۴- اگر منظور پیامبر صلیٰ الله علیه وسلم از جملهی: «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهٰذا عَلِیٌ مَوْلَاهُ»، نصب آن جناب به «امامت» و «جانشینی» پس از خود بود، در دعای خود میفرمود: خدایا! هر کسی را که از او اطاعت میکند، دوست داشته باش و هر کسی را که از او اطاعت نمیکند، دشمن بدار.
۵- مردی به حسن بن الحسین گفت: آیا پیغمبر گفته است: «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهٰذا عَلِیٌ مَوْلَاهُ»؟ گفت: بلی، پس سوگند یاد کرد که اگر پیغمبرِ ترا، مراد از این، سلطنت و امارت بود، برای امت روشن و واضح میگردانید؛ زیرا که مسلمانان هیچ نیکوخواهی چون پیغمبر صلىٰ الله علیه وسلم ندارند. واللّٰه که اگر خدای و رسول، علی را برای این کار اختیار میکردند، پس علی آن را ترک میکرد، بی آنکه چندان جهد نماید که عذرش را نزد مسلمانان ظاهر میکرد، هیچ خطایی بزرگتر از خطای وی نبود! ». (المعتمد)
۶- اگر منظور پیامبر صلىٰ الله علیه وسلم از مولىٰ ولایت و خلافت میبود، پس چنین میفرمود: مَنْ کُنْتُ وَالِیْهِ، ثُمَّ هٰذا عَلِیٌ وَالِیْهِ!
۷- چه طور ممکن است مسألهی مهم امامت با لفظ «مولىٰ» که محتمل چند معناست! ثابت گردد در حالی که سبب ایراد آن چیزی غیر از امامت است و قبل از ایراد این حدیث هیچ گونه بحثی بر مسألهی امامت صورت نگرفته تا قرینهای بر آن باشد. از نظر عقل و شرع باید اصول دین با نصّ صریح و قطعی الدلالة قرآن ثابت بشود.
اگر هدف از این جمله بیان امامت علی میبود، پس چنین امر مهم و سرنوشت سازی میبایستی چند روز قبل از آن و در مراسم حج و در حضور بیش از یکصد هزار نفر به طور صریح و در خطبهی عرفه بیان میشد، چون در آنجا غیر از حجاج مدینه؛ حجاج مکه، یمن، نجد، طایف و… حضور داشتند. و در محل غدیر سه ـ چهار کیلومتری جحفه که در ۱۸۳ کیلومتری مکه قرار دارد، تنها ساکنان مدینه و مناطق همجوار همراه پیامبر صلیٰ الله علیه وسلم بودند و مکیان در مکه مانده بودند و افراد سایر مناطق، در حال بازگشت به محلهای خود بودند و مسألهی جانشینی پیامبر صلىٰ الله علیه وسلم کمتر از تعیین رهبر و رئیس جمهور نیست که در مسیر سفر با نطق مبهم و سربسته تعیین شود!
۹- اگر منظور پیامبر صلیٰ الله علیه وسلم از حدیث غدیر خم، نصب علی علیه السلام به امامت و جانشینی پس از خود بود، بعد از واقعهی غدیر خم در مدینه نیز حداقل یکبار به این موضوع اشاره میکرد و آن را مورد تاکید قرار میداد.
۱۰- از خطبات متعدد حضرت علی رضی الله عنه در نهج البلاغة به صراحت معلوم میشود که ایشان خود را خلیفهی بلافصل و متعین از جانب رسول خدا صلىٰ الله علیه وسلم نمیدانستند و به جای استناد از حدیث بالا در خطبهی شمارهی «۱۹۶» میفرمایند: «وَاللّٰهُ مَا کَانَتْ لِی فِی الْخِلَافَةِ رَغْبَةٌ، وَ لَا فِی الْوِلَایَةِ إِرْبَةٌ، وَ لـکِنَّکُمْ دَعَوْتُمُوْنِی إِلَیْهِمَا، وَ حَمَلْتُمُونِی عَلَیْهَا»؛ به خدا سوگند من نه به خلافت رغبتی داشتم و نه در ولایت اشتهایی؛ ولی شما مرا بهسوی آن دعوت کردید و مرا به آن وادار کردید.
و در خطبهی شمارهی «۹۱» آمده است: و مِن کلام له علیه السلام لما أراده الناس علىٰ البیعة بعد قتل عثمان رضی الله عنه: «دَعُونِی وَالْتَمِسُوا غَیْرِی … وَ اعْلَمُوْا أَنِّی إِنْ أَجَبْتُکُم رَکِبْتُ بِکُمْ مَا أَعْلَمُ وَ لَمْ أَصْغُ إِلَى قَوْلِ الْقَائِلِ وَ عَتْبِ الْعَاتِبِ، وَ إِنْ تَرَکْتُمُوْنِی فَأَنَاْ کَأَحَدِکُمْ وَ لَعَلِّی أَسْمَعُکُمْ وَ أَطْوَعُکُمْ لِمَنْ وَلَّیْتُمُوْهُ أَمْرَکُمْ، وَ أَنَاْ لَکُمْ وَزِیْراً خَیْرٌ لَکُمْ مِنِّی أَمِیْراً.»
وقتی که مردم پس از عثمان خواستند با علی علیه السلام بیعت کنند، فرمود: مرا رها کنید و دیگری را جستجو کنید … بدانید اگر من خواستهی شما را اجابت کنم، طبق علم خود به شما حکومت میکنم و به گفتهی گوینده و سرزنش کننده، گوش نمیدهم؛ و اگر مرا رها کنید، پس من مانند یکی از شما هستم. و همانا علی نسبت به کسی که شما او را متولّی امر خلافت قرار بدهید، شنوندهتر و فرمانبردارتر خواهد بود و من اگر برای شما وزیر باشم، بِه از آن است که امیر باشم.
و در خطبهی شمارهی «۵» آمده: و من کلام له علیه السلام لما قبض رسول اللّه صلىٰ الله علیه وسلم و خاطبه العباس و أبوسفیان …؛ از سخنان آنحضرت است هنگامی که پیغمبر خدای از دنیا رفت، عباس و ابوسفیان خطاب به او گفتند که اگر اجازه بدهد، برای او از مردم بیعت بگیرند، فرمودند:
مردم! شما امواج آشوب را از طریق کشتیهای نجات بشگافید! و قدم از راه مخالفت بیرون نهاده بر منزل سلامت راه بردارید. تاجهای مفاخرت را از سر بر زمین نهید (یعنی: خلافت ابوبکر را بپذیرید و بر او فخر نکنید به اینکه او تیمی است و شما از بنیهاشم هستید). و این (امر که برای من از مردم بیعت بخواهید)، به منزلهی آشامیدن آب گندیده و بدبو، و خوردن لقمهایست گلوگیر! و آن کسی که میوهی نارس را نابهنگام از درخت بچیند، مانند کسی است که از زمین دیگری زراعت کند (یعنی: هنوز وقت خلافت من نیست).
نویسنده: عبدالحکیم سیدزاده
https://www.sunnatonline.org/?p=1887