دولت عباسی به عنوان پایههای تمدن اسلامی و رمز شکوفایی دینی در طول پنج قرن به شمار میآمد. بعد از سقوط این خلافت اسلامی دیگر هیچ حکومت و دولتی وجود نداشت که از کیان و مرزهای اسلامی حفاظت کرده و آنها را دور هم جمع کند؛ بلکه وحدت اسلامی از بین رفته و مسلمانان متفرق […]
دولت عباسی به عنوان پایههای تمدن اسلامی و رمز شکوفایی دینی در طول پنج قرن به شمار میآمد. بعد از سقوط این خلافت اسلامی دیگر هیچ حکومت و دولتی وجود نداشت که از کیان و مرزهای اسلامی حفاظت کرده و آنها را دور هم جمع کند؛ بلکه وحدت اسلامی از بین رفته و مسلمانان متفرق شده و حکام هم هر کس به همان منطقهای که به او واگذار شده بود، اکتفا کرده و به چیز دیگری فکر نمیکرد.
این جریان ادامه داشت تا اینکه خداوند متعال به نفع اسلام و مسلمین تشکیل دولت عثمانی را مقدر نمود.
دولت عثمانی با دوامترین خلافت درطول تاریخ بوده است. به راستی رمز دوام و پایداری این خلافت تا مدت مدیدی چه بوده است؟ متفکرین و تحلیلگران در زمینه حکومتها و خلافتها، رمز بقای هر حکومتی را در تمدن و اجرای عدالت خلاصه نمودهاند. حال باید دید که این دو چیز در عهد خلافت عثمانی تا چه حدی بوده است و علت اصلی انقراض و فروپاشی این امپراطوری پر قدرت چه بود؟
بعد از تحقیق اجمالی در مورد این خلافت به این نتیجه خواهیم رسید که مهمترین سبب بقای این حکومت، اسلامی بودن آن بوده و به طور حتم میتوان گفت: کسانی باعث پیشرفت این حکومت شدند که پایبند قوانین و اصول اسلامی به معنای کامل آن بودهاند. بنابر گفتهی اکثر مؤرخین و متفحصین قضایای امت اسلامی: این اوضاع اسفباری که در امت اسلامی مشاهده میشود، از زمان انقراض خلافت عثمانی شروع شد.
با توجه به اهمیت مسأله لازم است مقداری با این خلافت اسلامی و سرمایهی از دست رفته آشنایی پیدا کرده و عوامل انحطاط آن را دانست.
در این مقاله به طور مختصر دلایل شکست و انقراض حکومت اسلامی عثمانی مورد بررسی قرار میگیرد؛ اما قبل از پرداختن به اصل موضوع، مقداری از خصوصیات ترکان و ویژگیهای حکومت عثمانی ذکر میشود.
بعضی از ویژگیهای ترکان عثمانی
۱- عثمانیها ازنسل ترکها میباشند و جزء مشهورترین نژادهای جهان به شمار میرفتهاند که دارای جمعیتی زیاد، قدرتی عظیم، فتوحاتی کثیر و تاریخی نمونه بودهاند.
۲- ملتی بیدار، دارای فکری بلند و حماسی و روحیهای جهادی بودند؛ مفاسد اخلاقی و اجتماعی که دیگر گروهها به آنها مبتلا بودند، در این گروه کمتر دیده میشد.
۳- از مهارت و نیروی جنگی خاصی برخوردار بودند که از آن در تشکیل لشکرها و ساختن سلاحهای مدرن آن روز استفاده کردند؛ به طوری که در نتیجهی همین مهارتها و تکنیکهای جنگی توانستند حاکمیت بر سه قاره بزرگ جهان ( اروپا، آسیا و آفریقا) را به دست گیرند.
دولت عثمانی به حدی از فتوحات پیش رفت که تمام شهرها و مکانهای معروف دنیا تحت سیطره و حکومت آنان درآمد. اروپا با شنیدن نام آنها بر خود میلرزید؛ پادشاهان بزرگ اروپائیان در مقابل پادشاهان عثمانی زانو زدند، هنگام ورود ترکهای عثمانی به یکی از مناطق، مسیحیان آن منطقه از هیبت آنان از به صدا درآوردن ناقوسهای کلیسای خود خودداری میکردند. پاپ رهبر مسیحیان هنگامی که از مرگ سلطان محمد فاتح رحمهالله مطلع شد، دستور ادای نماز شکر به مدت سه شبانهروز صادر کرد.
۴- از بهترین موقعیت جغرافیایی برای حکومت جهانی برخوردار بودند؛ زیرا آنها در جزیرهی بالکان بودند که از این جزیره قارههای آسیا و اروپا در کنترل آنان بود.
پایتخت حکومتی آنان در میان دریای سیاه و دریای مدیترانه که پل ارتباطی آسیا و اروپا به شمار میرفت، قرار داشت؛ به طوری که ناپلئون در مورد قسطنطنیه که پایتخت حکومت عثمانی بود، میگوید: «اگر تمام دنیا تحت سیطرهی یک دولت و حکومت میبود، مناسبترین شهری که باید به عنوان پایتخت قرار میگرفت، شهر قسطنطینیه بود».
در مورد چگونگی شکلگیری حکومت عثمانی (به طور اختصار) باید گفت: “ارطغرل” پدر عثمان “مؤسس حکومت عثمانی” در زمان حملهی مغول، با خاندان و قبیلهی خود که حدود ۴۰۰ نفر بودند، در حال فرار بوده که در راه با صحنهی جنگ گروهی از مسلمانان سلجوقی با مسیحیان مواجه شد. با افراد اندکی که داشت به نصرت و یاری لشکر مسلمانان شتافت و آنها را از شکست حتمی نجات داد.
در نتیجه، سلطان سلجوقی به خاطر این کار ارطغرل، سرزمینهای غربی اناتولی را در اختیار وی گذاشت. بعد از ارطغرل فرزندش عثمان قیادت قوم را در دست گرفت و به این صورت سلسلهی خلافت عثمانی قدم به عرصهی سیاسی گذاشت و افتخاراتی را برای امت اسلامی آفرید که در نوع خود بینظیر بود. با ایمان و اقتداری که داشت، عرصه را بر مسیحیان و رومیها تنگ کرده بود.
مردانی همچون سلطان محمد فاتح را در دامان خود تربیت کرد که افتخار فتح قسطنطنیه را که بنا بر بشارتهای پیامبر اکرم صلى الله علیه وسلم، آرزوی هر حاکم مسلمانی بود، نصیب خویش نمود. تاریخ اسلامی یکی از بهترین روزهای حیات خود را در این دوران پشت سر گذرانید.
خلافت عثمانی منسوب به عثمان بن ارطغرل میباشد. خلاصهی آنچه مورخان در مورد اخلاق و سیرت عثمان نوشتهاند این است که ایشان پهلوانی غیور و زاهدی کامل بود، در امور زندگی به اصحاب رسولالله صلى الله علیه وسلم اقتدا کرده بود، هرگز اموال را ذخیره نمیکرد، بلکه هر چه دستش میرسید، بین یاران خود تقسیم میکرد.
در زندگی و اخلاق خود از شیخ “اده بالی” تأثر گرفته بود؛ شیخش او را توصیه کرده بود که زندگی خودش را کاملاً برای جهاد فی سبیلالله وقف کند.
عثمان در سال ۱۳۲۶ م./ ۷۲۷ هـ. در حالی که بعد از خود، دولتی قوی و منظم، بر جای گذاشت دنیا را وداع گفت ـ رحمه الله ـ.
وصیتنامهی عثمان
زمانی که عثمان وفات کرد، فرزندش “اورخان” شهر “بورصه” را محاصره کرده بود، لذا عثمان در لحظهی مرگ، وصیتنامهای نوشت که در آن فرزندش و تمام سلاطین بعد از خود را مورد خطاب قرار داده است. این وصیت بیانگر فکر بلند و دورنگری این قهرمان است و حقا که این وصیتنامه چراغ راه سلاطین بعد از او بود؛ به طوری که هر کس با این وصیتنامه مخالفت کرده و برخلاف آن حکومتداری نموده، عواقب آن را دیده است. متن وصیتنامه به شرح ذیل است:
«ای پسرم! از مشغول شدن به اعمالی که خداوند به آنها دستور نداده، جداً خودداری کن و هر وقت در امر حکومت با مشکلی مواجه شدی، حتماً با علمای دین مشوره کن.
پسرم! پیروانت را اعزاز و لشکریانت را اکرام کن؛ لشکر و مال تو را فریب ندهد و هرگز از اهل شریعت فاصله نگیر.
پسرم! خودت میدانی که هدف ما رضایت الله تعالی است و به وسیلهی جهاد، نور دین ما در گوشه گوشهی دنیا پخش خواهد شد؛ لذا رضای الهی را نصبالعین خود قرار بده.
پسرم! ما از کسانی نیستیم که هدف از جنگیدن را حکومتداری و سلطه بر مردم میپندارند، بلکه ما کسانی هستیم که با اسلام زندهایم و با اسلام میمیریم.»
در پرتو همین وصیتنامه بود که دولت عثمانی اهتمام و توجه خاصی به علما، مؤسسات علمی و لشکری داشتند و جهادی که فتوحات آن مناطق گستردهای را در تصرف آنها درآورد، به همین چیز برمیگردد.
ثمره و نتیجهی این وصیت قبل از همه در دوران “اورخان” با تأسیس نخستین دانشگاه اسلامی و تشکیل اوّلین لشکر در تاریخ جهان ظاهرشد.
سلاطین بعد از عثمان به طور گذرا به ترتیب به قرار ذیل بودند:
ـ اورخان؛ از مهمترین کارهای انجام شده در دوران وی میتوان به تأسیس لشکر اسلامی به شکل منظم و مستقل اشاره کرد.
ـ مراد (۷۹۱ ـ ۷۶۱)؛ ایشان انسانی شجاع، متدین و سخاوتمند بود؛ در زمان حکومت او پایتخت حکومت از اناتولی به “ادیرنه” منتقل شد.
ـ بایزید (۸۰۴ ـ ۷۹۱)؛ لشکر بایزید در مقابل لشکریان تیمور لنگ شکست خورد و همچنین در این دوران، حکومت عثمانی به علت اختلاف در بین فرزندان بایزید دچار نابسامانی داخلی گردید.
ـ محمد جلبی (۸۲۴ ـ ۸۰۴)؛ محمد جلبی با فراست و همت و دورنگریای که داشت، توانست به اختلافات داخلی خاتمه دهد.
ـ مراد ثانی بن محمد جلبی (۸۵۵ ـ ۸۲۴)؛
– محمد الثانی (الفاتح) (۸۶۶ ـ ۸۲۴)؛ سلطان محمد فاتح در سن ۲۲ سالگی زمام حکومت را به دست گرفت؛ از بارزترین کارهای او فتح قسطنطنیه بود که این فتح، پیروزی بزرگی برای مسلمانان و شکستی فاحش برای اروپا محسوب میشد.
ـ بایزید الثانی بن محمد الفاتح (۹۱۹ ـ ۸۶۶)؛
ـ سلیم الاوّل (۹۳۷ ـ ۹۱۹)؛ از جمله مهمترین و حیاتیترین فعالیتهای سلطان سلیم اول تضعیف نفوذ شیعیان در عراق و ایران بود که قدرت (شیعیان رافضی) را در جنگ چالداران در هم کوبید. در این زمان اروپائیان از فرصت استفاده کرده و همراه با شیعیان در یک صف برای نابودی عثمانیها قرار گرفتند.
ـ سلیمان قانونی (۹۷۴ ـ ۹۲۷)؛ دوران حکومت سلیمان قانونی یکی از درخشانترین دوران خلافت عثمانی به شمار میرود؛ دراین دوران بود که جلوی هجوم پرتغالیها به اماکن مقدسه گرفته شد. فعالیتهای امپراطوری اسپانیا به طور قابل ملاحظهای کاهش یافت. بعد از وفات سلیمان قانونی، متأسفانه مراحل سقوط حکومت عثمانی شروع شد.
ـ سلیم ثانی (۹۸۲ ـ ۹۷۲)؛ اگر کوششهای محمد باشا وزیر لایق و با فراست سلطان سلیم ثانی نمیبود، دولت عثمانی از بین میرفت.
ـ مراد ثالث (۱۰۰۳ ـ ۹۸۲)؛
ـ احمد بن محمّد (۱۰۱۷ ـ ۱۰۰۳)؛ احمد در سن ۱۴ سالگی بر کرسی سلطنت نشست؛ او شخصی با تقویٰ، عابد و متواضع بود و در امور حکومت، با علما و صاحبنظران مشورت مینمود.
ـ بین سالهای ۱۲۰۳ ـ ۱۰۱۷، مصطفی اول، عثمان دوم، مراد چهارم، ابراهیم بن احمد، محمد رابع، سلیمان دوم، احمد ثانی، مصطفی ثانی، احمد ثالث، محمود اول، عثمان ثالث، مصطفی ثالث، عبدالحمید اوّل بر تخت نشستند.
ـ سلیم ثالث (۱۲۲۳ ـ ۱۲۰۳)؛ در این دوران صفحهی جدیدی از مراحل نظامی دولت عثمانی با پیشرفتهای معنوی، آغاز شد.
ـ محمود ثانی، عبدالمجید، عبدالعزیز ابن محمود ثانی، مراد خامس؛ مراد خامس بعد از مدتی، دچار اختلال حواس شده و از مسؤولیت بر کنار شد.
ـ عبدالحمید ثانی؛ از آخرین سلاطین حکومت عثمانی میباشد که مانع بزرگی در مقابل فعالیتهای یهودیان به شمار میرفت؛ سلطان عبدالحمید در نتیجهی توطئهای از جانب “جمعیت اتحاد و ترقی” که توسط گروهی از مسلمانان فریب خوردۀ اروپا تشکیل شده بود، خلع مسؤولیت شد و محمّد خامس که فاقد لیاقت نظامی و سیاسی بود، به جای او گذاشته شد.
در همین دوران بود که ” مصطفی کمال آتاتورک” با فکر و ایدهی غربی که در مکاتب اروپائی تربیت یافته بود، برنامهی مخالفت با حکومت عثمانی را آغاز کرده و با همکاری و پشتیبانی مداوم اروپا، توانست با ایجاد تفرقه و اختلاف و بدبین کردن مردم نسبت به حکومت عثمانی، این حکومت را به سوی فروپاشی و سقوط سوق دهد. بدین ترتیب، دشمنان اسلام و اروپا توانستند این مانع بزرگ را از سر راه خود برداشته و برنامههای شوم خود را به مرحلهی اجرا در آورند ـ إنا لله وإنا إلیه راجعون ـ.
آغاز انقراض خلافت عثمانی
اروپا همواره وجود حکومت عثمانی را خطری بزرگ برای آیندهی خود میدانست؛ لذا همواره به فکر ترقی و سبقت از دولت عثمانی بود. این در حالی بود که ملت ترکها (عثمانیها) این توان و نیرو را داشتند که در میدان علم و تکنولوژی، از مسیحیان گوی سبقت را ربوده و قبل از اینکه اروپا زمام امور را به دست گرفته و انسانیت را به طرف بدبختی سوق دهد، آنها با به دست گرفتن رهبری جهانی، انسانیت را به سوی حق و هدایت سوق دهند؛ اما متأسفانه این آرزو به معنای کامل متحقق نشد و بعد از مدتی دولت عثمانی رو به انحطاط و فروپاشی گرایید و به همان مرضهایی که باعث سقوط هر ملت و گروهی میشوند، گرفتارشدند.
بعد از مرگ “سلطان سلیمان قانونی” بود که اوضاع حکومتی تغییر کرده و شکوه و عظمت گذشته جای خود را به زوال و انحطاط داد و جای مردان میدان جنگ را افرادی خوشگذران و عیاش گرفتند.
پروفسور بارنت میلر در کتاب “درپشت دروازههای باب عالی” مینویسد: «بین سلیمان و جانشینان بلافصل او به طور ناگهانی فاصلهی عظیمی به وجود آمد؛ زیرا آنها نه فرماندهان نظامی خوبی بودند و نه سیاستمداران قابلی. آنها به واسطهی زندگی توأم با انزوا و بیکاری، دچار افسردگی شده و آرامش زندگی را در کارهای بیبند و باری و شهوترانی میجستند.»
“نوئل باربر” مؤلف کتاب “فرمانروایان شاخ زرین” دربارهی انحطاط امپراطوری عثمانی مینویسد: «مقامات عالی دولتی وسیلهی مالاندوزی شده بودند. شگفت آنکه این وضع تا قرن بیستم ادامه داشت. دیگر صحبت از یکی دو سلطان نالایق که در هر سلسلهای وجود دارد، نبود بلکه انحطاط به صورت یک خط مستمر درآمده بود.» درواقع میتوان گفت: بعد از سلطان سلیمان به جز افراد معدودی، بقیهی سلاطین عثمانی، ضعیف و فاقد صلاحیتهای لازم برای فرمانروایی بودند.
متن نامهی “کوچوبیک” خطاب به سلطان مراد چهارم
نامهی زیر که به سال ۱۰۴۰ هـ.ق. توسط یکی از صاحبمنصبان دربار بالکانی به نام “کوچوبیک” خطاب به سلطان مراد چهارم نوشته شده، بیانگر مطلب فوق و موقعیت حکومتی دولت عثمانی میباشد که در این نامه دلایل ضعف دولت عثمانی که بعد از دوران سلطان سلیمان قانونی ظاهر شده، بررسی، و برای رفع آنها پیشنهادهایی میکند:
«خاندان بلند آشیان سلطنت عظمیٰ را ـ که همواره مشمول لطف ازلی باد ـ علمای ارجمند صدیق و مشتاق و بندگان فرمانبردار خاکسار جاننثار خدمت کردند. امروز که حال امور مملکت دیگر شده و فتنه و آشوب و اغتشاش و نفاق از حد گذشته، مترصد فرصت بودم که در علل و دلایل آن تغییرات تأمل کنم و آنها را به سمع عالی سلطان برسانم …
ابتدا بر حضرت سلطان معلوم و روشن باد که مبدأ حسن نظام مملکت و جامعه و علت ثبات مبانی ایمان و سلطنت، اعتصام به حبل متین شرع محمدی صلى الله علیه وسلم است و دیگر آنکه عنایت و لطف سلطان شامل حال روحانیان باد که با مراقبت و از روی علم و معرفت به امور رعایایی که خداوند متعال آنان را به دست سلطان سپرده رسیدگی میکنند و همچنین شامل حال سربازان که در جهاد جاننثاری میکنند. چه خوش است که سلطان، مردان با ارزش را از هر طبقه گرامی و مردان بیارزش را خوار دارد.»
کوچوبیک اوج عظمت پرافتخار دولت عثمانی را در عهد سلطان سلیمان قانونی با عبارات پر آب و تاب وصف میکند؛ ولی به این نکته نیز توجه میدهد که نخستین نشانههای ضعف در دوران سلطنت او ظاهر گردید تا اینکه در زمان جانشینان وی به آن سرعت به ویرانی و زوال منتهی شد. وی این زوال را معلول سلسله عللی میداند که دارای ربط متقابلند.
بررسی عوامل انقراض
حال بعد از بیان بعضی از ویژگیهای دولت عثمانی و بیان مختصری از اوضاع حکومتی بعضی از حکام و سلاطین آن، علل سقوط این حکومت اسلامی را در پرتوی نظریات بعضی از مؤرخین و دانشمندان اسلامی بررسی مینمائیم:
۱- اروپائیان هر لحظه و ثانیه را برای پیشرفت در مراحل مختلف اجتماعی و سیاسی غنیمت میشمردند، اما مسلمانان نه تنها قدر ثانیهها را نمیدانستند، بلکه روزها و سالها را به هدر داده و ضائع میکردند؛ مثلاً اروپا در زمینهی فراهم کردن وسائل مورد نیاز ملت خود همواره در حال ابداع و پیشرفت بود، اما ترکان عثمانی در اواخر حکومت خود غیر ازخوشگذرانی به چیز دیگری نمیاندیشیدند. ترکان از لحاظ صنعت هم در نقطهی پائینی قرار داشتند؛ به طوری که گفته شده: وقتی ترکها بالن در حال پرواز را در آسمان دیدند، گمان کردند که این کار نوعی سحر و جادو است.
۲- بدترین مرض و مشکلی که حکومت و ملت عثمانی در اواخر با آن دچار بود، جمود علمی و جنگی آنان بود. آنها این فرمان خداوندی: «وَأَعِدُّوْا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّهٍ» و فرمودهی پیامبر اکرم صلى الله علیه وسلم: «اَلحِکْمَهُ ضَالَّهُ المُؤْمِنِ فَحَیْثُ وَجَدَهَا فَهُو أَحَقُّ بِهَا»، را از یاد برده بودند. دولت و امرای عثمانی با توجه به برخوردار بودن از موقعیت جغرافیایی حساس که از هر طرف در محاصرهی دولتهای اروپائی قرار داشت، باید این توصیهی عمرو بن عاص رضی الله عنه، فرماندهی مصر، را نصبالعین خود قرار میدادند؛ آنجا که فرمودند: «با توجه به کثرت دشمنان و چشم دوختن آنها به سرزمینهایتان، گویا شما تا قیامت در حال جنگ هستید.»
یکی از ادیبان مسلمان به نام “خالده”، جمود فکری ترکان را چنین توصیف میکند: «تا زمانی که فلسفهی متکلمین اسلامی در دنیا رایج بود، علمای اسلام در ترکیه به بهترین وجه، مسؤولیتهای خود را انجام میدادند و دو مدرسهی سلیمانیه و سلطان محمد فاتح به عنوان مراکز علوم و فنون رایج به حساب میآمدند؛ اما به محض اینکه غرب (اروپا) خود را از بند فلسفهی الهی آزاد کرده و حکمت و فلسفهی جدیدی را وضع کرد، علمای اسلام هیچگونه توجه و اعتنایی به روش و برنامهی غرب نکردند و با اعتقاد به اینکه علم فقط همان است که در قرن سیزدهم میلادی بوده، پرداختن و توجه به هرگونه علم دیگر را ممنوع قرار دادند و این طرز اعتقاد تا قرن نوزدهم میلادی بر نظام آموزشی آنان حاکم بود.»
متأسفانه این طرز تفکر فقط منحصر به علمای ترک عثمانی نبود، بلکه علمای دیگر هم در دیگر بلاد اسلامی بر همین اعتقاد بودند. در نتیجهی همین فکر و عقیده بود که عدم تحقیقات علمی در جهان اسلام همواره به عنوان لکهای ننگین از دور هویدا و ظاهر بود. مسلمانان به جای بر طرف کردن این معضل، مبتلا به سستی و کمبود و ضعف روحیه شدند و همین چیز باعث از هم پاشیدگی شیرازهی مسلمانان و تأثیر از دیگران شد.
۳- اهمال و عدم توجه در انتخاب جانشین و سپردن امور خلافت به دست افراد فاقد صلاحیت لازم که آگاهی کافی در زمینهی ادارهی کشور و حکومت را نداشتند.
۴- خیانت وزیران و درباریان؛ حتیٰ گاهی اوقات افراد مسیحی با نام اسلام وارد کاخ حکومتی شده و به مکر و حیله و توطئه میپرداختند.
۵- ظهور جنگهای صلیبی (که در نهایت همین جنگها باعث سقوط دولت عثمانی شد).
۶- دولت عثمانی در یک وقت با سه حکومت بزرگ در شرق و غرب (روسیه، آلمان و صفویان) مواجه بود.
۷- عدم توجه سلاطین به مصالح ملت و جامعه.
پیامدهای شکست حکومت عثمانی
در مورد پیامدها و اثراتی که سقوط این حکومت بر جهان اسلام گذاشت، دانشمندان مطالب زیادی ننوشته و تألیف خاصی هم در این مورد دیده نشده است.
اما همانطور که در ابتدای این بحث گفته شد، اکثر مؤرخین و محققین بر این باورند که تمام اوضاع فاسد و ناهنجاریهائی که امروز در میان امت اسلامی مشاهده میشود، بعد از انقراض حکومت عثمانی بر مسلمانان وارد شده است.
استاد مفتی محمد تقی عثمانی حفظه الله در این مورد میفرماید: «خلافت ترکها به عنوان یک مرکز وحدت برای مسلمانان جهان شمرده میشد که تاکنون مسلمانان به هیچ روشی نتوانستند این خلأ را جبران نمایند.»
علامه ندوی رحمه الله بعد از معرفی مختصر خلافت عثمانی و بیان علل سقوط آن، پیامدهای سقوط این خلافت را چنین بیان میکند: «در طی جنگ جهانی اول، اروپا توانست از عربها به نفع خود استفاده نموده و آنها را علیه ترکهای عثمانی بشوراند که در نتیجه، حس قومگرایی در بین عربها به وجود آمد. عربها مدت زیادی مستعمرهی اروپا بودند که بعدها ادعای استقلال کرده و به شکل دولتها و امارتهای کوچک و بزرگ در آمدند و خود را از امپراطوری عثمانی جدا کردند.
بعد از اینکه بین عربها و ترکها جدائی و تفرقه ایجاد شد، دیگر نه عربها دارای چنان نیرویی بودند که آنها را از آفات زمان حفاظت نماید و نه امپراطوری عثمانی توانست آن هیبت و عظمت گذشتهی خود را حفظ نماید؛ لذا یهودیان از این فرصت استفاده کرده و دولت اسرائیل را در قلب اروپای کبریٰ اما با حمایت و پشتیبانی عربها تشکیل دادند که این دولت اخیراً توانست بر شبه جزیرهی سینا مسلط شده و برای اوّلین بار قدس شریف را در تصرف خود درآورد. این در حالی بود که امت عرب هم هیچگونه توان مقابله و دفاع در مقابل نقشههای اسرائیل را نداشته و ندارد.
به طور خلاصه میتوان گفت که سقوط حکومت عثمانی یکی از بزرگترین عوامل پیروزی یهودیان و حکومتهای صلیبی در سطح دنیا شد و تا امروز جای خالی امپراطوری عثمانی همواره در بین حکومتهای اسلامی احساس میشود.»
اما این به معنی نا امیدی شدن و فقط نظارهگر بودن مظلومیت مسلمانان نیست؛ بلکه:
ما زنده برانیم که آرام نگیریم /٭/ موجیم که آسودگی ما عدم ماست
و اگر به قیمت جانمان هم که شده از تکههای بدن خود برای رساندن مسلمانان به عزت، نردبان میسازیم.
به امید روزی که بتوانیم در بین فرزندان اسلام چنان افرادی را تربیت کنیم که برای بازگرداندن مجد و عزت مسلمین، از همه چیز خود بگذرند و به جهانیان ثابت کنند که فرزندان اسلام همچنان زندهاند و اسلام تنها دین و قانونی است که صلاحیت رهبری انسانیت را دارد.