﴿وَمَا مِنْ دابَّهٍ فِي الأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللهِ رِزْقُهَا﴾ [سوره هود: ۶] و هيچ جنبندهاي در زمين نيست مگر اينکه روزي او بر خداست. در اين آيه، يک احسان بزرگ بر انسان ذکر گرديد و آن اينکه نه تنها خداوند مسئوليت روزي انسانها را به عهده گرفته، بلکه روزي همهٴ جانداران و جنبندگان را نيز […]
﴿وَمَا مِنْ دابَّهٍ فِي الأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللهِ رِزْقُهَا﴾ [سوره هود: ۶]
و هيچ جنبندهاي در زمين نيست مگر اينکه روزي او بر خداست.
در اين آيه، يک احسان بزرگ بر انسان ذکر گرديد و آن اينکه نه تنها خداوند مسئوليت روزي انسانها را به عهده گرفته، بلکه روزي همهٴ جانداران و جنبندگان را نيز بر عهده گرفته است… لفظ ”مِنْ“ بيانگر عموميت است؛ يعني عموم درندگان، خزندگان، پرندگان، حشرات و هر حيوان دريا و خشکي را شامل ميشود. به هر حيواني که بر روي زمين راه برود، ”دابّه“ گفته ميشود. حيوانات پرنده نيز در اين لفظ داخلاند؛ زيرا آشيانهٴ آنها هم بر روي زمين ساخته ميشود و حيوانات دريا هم با زمين ارتباط دارند.
مسئوليت رزق همه اين حيوانات را حق تعالى به عهده گرفته و آن را با چنين الفاظي بيان فرموده که فريضه بودن از آن الفاظ مشهود است: ﴿عَلَى اللهِ رِزْقُهَا﴾؛ يعني رزق آنها به عهدهٴ الله است. بديهي است که هيچ نيرويي نيست که اين مسئوليت را به عهدهٴ خدا بيندازد، بلکه الله ذوالجلال به فضل خويش چنين وعده فرموده است؛ وعدهاي که از جانب ذات صادق و کريم به موجودات عالم به ويژه به انسانها اعلام شده است که در آن امکان خلاف وعده وجود ندارد و براي اظهار و تأکيد اين امر، لفظ ”عَلىٰ“ آمده است که براي بيان فرائض به کار ميرود. در صورتي که نه خداوند پايبند حکم است و نه چيزي بر ذمهٴ او واجب و فرض است.
”رزق“ در لغت به آن چيزي گفته ميشود که حيوان از آن تغذيه شود و به وسيله آن بقاي روح و پرورش جسم؛ يعني رشد و تکامل را به دنبال داشته باشد. براي رزق لازم نيست که هر کسي آن را استفاده ميکند، مالکش باشد؛ زيرا به همه حيوانات روزي داده ميشود امّا مالک آنها نيستند؛ بلکه در آنها صلاحيت مالکيت نيست و همچنين کودکان خردسال مالک روزي خويش نيستند، امّا روزي به آنان ميرسد. با در نظر گرفتن اين معني عموم روزي، علما فرمودهاند: روزي هم ميتواند حلال باشد و هم حرام؛ زيرا کسي که مال ديگري را به صورت نامشروع برداشته بخورد، اين مال غذاي او قرار گرفت امّا به صورت حرام و اگر او در حرص خود کور نميشد و به طريق نامشروع آن را استعمال نميکرد؛ روزياي که براي او مقدّر بود به طريق جايز به او ميرسيد.
سؤال و جواب نسبت به اينکه روزي بر عهدهٴ خداست
در اينجا يک سؤال پيش ميآيد که روزي هر حيوان را خداوند به عهده گرفته است، پس چرا چنان حوادثي اتّفاق ميافتد که بعضي حيوانات به سبب گرسنگي يا تشنگي ميميرند؟ در پاسخ به آن علما اقوال مختلفي نوشتهاند:
يک پاسخ آن اين است که مسئوليت روزيرساني تا وقتي است که اجل مقّدر؛ يعني عمر او تمام نشده باشد. هرگاه عمر او تمام بشود، قهراً بايد بميرد و از اين جهان بگذرد و عموماً اسباب آن امراضاند. گاهي سوختن يا غرق شدن يا زخمي و مجروح شدن هم سبب قرار ميگيرد. هم چنين اين هم ميتواند سبب باشد که روزي او خاتمه مييابد و به سبب آن مرگ واقع ميشود.
امام قرطبي در حاشيهٴ اين آيه، واقعهاي از ابوموسى و ابومالک و… از قبيلهٴ ”اشعريين“ نگاشته که ايشان هجرت کرده وارد مدينه شدند، توشه و آذوقهٴ آنها پايان يافته بود. يکي از افراد خود را بدين خاطر پيش آنحضرت صلى الله عليه وسلم فرستاد که براي ايشان غذايي تدارک نمايد. وقتي که او به درب خانهٴ آنحضرت صلى الله عليه وسلم رسيد، صداي ايشان را از داخل خانه شنيد که همين آيه را ميخواند: ﴿وَمَا مِنْ دَابَّهِ فِي الأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللهِ رِزْقُهَا﴾، او با شنيدن اين آيه به فکر افتاد که وقتي خداوند متعال مسئوليت روزي همه حيوانات را به عهده گرفته پس ما اشعريين هم از حيوانات ديگر بدتر نيستيم، او يقيناً به ما نيز روزي عطا خواهد کرد. با اين تفکّر بدون اينکه آنحضرت صلى الله عليه وسلم را از احوال خويش آگاه کند، برگشته به دوستانش گفت: دل خوش داريد که کمک خدا به شما خواهد رسيد. دوستان اشعري او فهميدند که قاصد آنها مطابق دستور، نيازمنديهاي خويش را به رسول خدا صلى الله عليه وسلم در ميان گذاشته و آنحضرت صلى الله عليه وسلم نسبت به انتظام آن وعده فرموده است؛ لذا با کمال اطمينان نشستند. تازه نشسته بودند که دو نفر کاسهاي پر از نان و گوشت آوردند و اين کاسه، يک ظرف بزرگي بود. طعام آوران غذا را به اشعريين دادند. آنها – به قول معروف، شکمي از عزا درآوردند- باز هم مقداري باقي ماند، چنان صلاح ديدند که باقيمانده را به خدمت آنحضرت صلى الله عليه وسلم ارسال دارند تا آنجناب صلى الله عليه وسلم آن را در ضروريات خويش صرف کند و آن را توسط دو نفر به خدمت آنحضرت صلى الله عليه وسلم فرستادند. سپس همهٴشان به خدمت آنحضرت صلى الله عليه وسلم حاضر شده، عرض کردند: يا رسول اللّه! غذاي فرستادهٴ شما بسيار زياد، نفيس و لذيذ بود. آنحضرت فرمود: من غذايي نفرستادم. آنگاه آنان داستان را کاملاً به سمع آنحضرت صلى الله عليه وسلم رسانيدند که ما فلان شخص را از طرف خود به محضر شما فرستاديم. او اين جواب را براي ما آورده و ما فهميديم که غذا را شما فرستادهايد. آنحضرت صلى الله عليه وسلم با شنيدن اين واقعه فرمود که من نفرستادهام، بلکه آن غذا از جانب ذات اقدس فرستاده شده و اوست که روزي هر حيواني را به عهده دارد.
در بعضي روايات آمده زماني که حضرت موسي عليه السلام در تلاش آتش به کوه طور رسيد و در آنجا به جاي آتش تجلّيات الهي جلوهگر شد و او به مقام نبوّت و رسالت نايل آمد و به او دستور رسيد که براي هدايت فرعون عازم مصر شود، به فکرش رسيد که من همسرم را در بيابان تنها رها کرده آمدهام، چه کسي کفالت او را به عهده ميگيرد؟ حق تعالى براي اصلاح اين تصوّر، به موسي عليه السلام امر فرمود که عصا را بر سنگ جلوي خود بزن. او دستور را اجرا کرد، سنگ شکافته و از داخل آن سنگ ديگري بر آمد، امر شد که اين را هم بزن. اين حکم را نيز اجرا ساخت، پس اين سنگ نيز شکافته و سنگ سومي از داخلش برآمد، دستور رسيد که اين را هم بزن آن هم شکافته شد و از داخل آن کرمي بيرون آمد که برگ سبزي به دهان داشت. حضرت موسي عليه السلام قبلاً بر قدرت مطلق ربّ العالمين يقين داشت، ولي مشاهدهٴ اين صحنه، اثر عجيبي بر وي گذاشت و بدون اينکه همسرش را از دستور رفتن به مصر آگاه کند، عازم آنجا شد.
علامه مفتي محمّد شفيع ديوبندي رحمه الله (معارف القرآن)
ترجمه: مولانا سيد محمد يوسف حسينپور رحمه الله تعالی علیه