هر گوشه‌ای از سیرت رسول صلى الله علیه وسلم و هر زاویه‌ای از شخصیت ایشان از بزرگترین معجزات است. معجزه چیست؟ آیا چیزی نیست که همگنان از آوردن همانندش عاجزند؟! صداقت و امانتش معجزه است. برایتان مثال‌های زیادی نمی‌آورم؛ مجال تنگ است و فقط یک مثال ذکر می‌کنم. واقعه‌ای که در مطالعاتم صدها بار از […]

هر گوشه‌ای از سیرت رسول صلى الله علیه وسلم و هر زاویه‌ای از شخصیت ایشان از بزرگترین معجزات است.
معجزه چیست؟ آیا چیزی نیست که همگنان از آوردن همانندش عاجزند؟!
صداقت و امانتش معجزه است. برایتان مثال‌های زیادی نمی‌آورم؛ مجال تنگ است و فقط یک مثال ذکر می‌کنم. واقعه‌ای که در مطالعاتم صدها بار از آن گذشته‌ام و بسان خبری عادی از کنارش رد شده‌ام. اما ناگهان روزی متوجه شدم که بسیار شگفتی دارد و چقدر این نوع خبرها زیادند!
همه می‌دانید هنگامی که پیامبر صلى الله علیه وسلم به مدینه هجرت کرد، علی رضی الله عنه را بر جایش گذاشت تا امانت‌های قریشیان را که به او سپرده بودند، تحویل‌شان دهد. آیا شده دربارهٔ این امانت‌ها بیندیشید؟ آنها را به قریش برگرداند نه به مسلمانان؛ چرا که به وقت هجرت رسول صلى الله علیه وسلم کسی از مسلمانان در مکه نمانده بود، او آخرین فردی بود که هجرت می‌کرد. آن‌حضرت صلى الله علیه وسلم در مکه ماند همانند ناخدایی که کشتیِ به‌گل‌نشسته را و رها نمی‌کند تا تمام سرنشینانش پایین بیایند و به قایق‌های نجات برسند… _ این منقبتی بود که به صورت اتفاقی بیان کردم_.
قصهٔ امانت‌ها این است که قریش با وجود دشمنی‌شان، باز هم به کسی غیر از محمّد صلى الله علیه وسلم اعتماد نداشتند که اموالشان را نزدش به ودیعت نهند.
بنگرید دو حزب مخالف، درگیر جنگ‌اند، درگیری زبانی و فیزیکی، جنگ عقیده؛ اما باز هم افراد یک حزب به فردی از حزب دیگر اعتماد می‌کنند و اموال و پول‌هایشان را نزد او به امانت می‌گذارند!
آیا چنین واقعه‌ای شنیده‌اید؟ چگونه اموالشان را به دشمن‌شان می‌سپارند اگر او در اخلاق و امانتداری معجزه‌ای بزرگ و تردید در آن از محالات نباشد؟!
محمّد صلى الله علیه وسلم این‌گونه بود.
٭ ٭ ٭
روز بدر، روزی که می‌رفت تا قبل از رویارویی با دشمن صف‌های مجاهدان را راست کند و تکه‌چوبی به دست داشت؛ دید که سواد بن غزیّه کمی جلوتر از صف ایستاده است، با فشار تکه‌چوب بر شکمش او را عقب‌تر راند و گفت: «سواد! راست بایست.» سواد گفت: «ای رسول خدا! دردم دادی؛ در حالی که خداوند تو را به حق و عدالت فرستاده است.»
این صحنه را در نظر بگیرید: سربازی عادی با فرمانده لشکر چنین هم‌جوابی کند، فرمانده چه واکنشی نشان می‌دهد؟ تأدیبش می‌کند؟ روی می‌گرداند؟ یا اینکه سعهٔ صدر و بزرگ‌منشی نشان می‌دهد و از او درمی‌گذرد؟ یا بالاتر از این می‌گوید: ببخشید؛ عذر می‌خواهم؟
اما رسول خدا صلى الله علیه وسلم کاری کرد که کسی نکرده بود و به فکر کسی هم نمی‌رسید؛ پیراهنش را بالا زد و تکه‌چوب را به او داد و گفت: «قصاص بگیر.» یعنی: دردمندم کن چنانکه تو را درد رساندم. از خودش قصاص می‌گیرد در حالی که سیّدالبشر است!
محمّد صلى الله علیه وسلم این‌گونه بود.
٭ ٭ ٭
سیرتش همه‌اش معجزه است؛ سرشناسان جهان همگی از اینکه چنین سیرتی از خود بر جای گذارند، فروماندند. در هر گوشهٔ سیرتْ عزت و عظمت نهفته است:
– در توانایی جسمی و ورزیده بودنش؛
– در روح و اخلاق جوانمردانه‌اش که پیروزی را چنان سبک نمی‌پنداشت که به آسانی به دست آید و از شکست متزلزل نمی‌شد که خشمش برآید و همتش را بزداید؛
– در ایستادگی‌اش در بحبوحهٔ جنگ که قهرمانان صحابه هم به او پناه می‌آوردند؛
– در شجاعتش که در مقابلش، دلیرمردان هم خود را می‌باختند؛
– در فروتنی‌اش با فقرا و مساکین و گوش دادن به سخنان بیوگان و پیرزنان؛
– در اقرارش به حق؛
– در صداقتش در رساندن آیات خدا، حتیٰ آیاتی را که در تخطئه و سرزنش وی نازل شده بود، ابلاغ کرد؛
– در احترامش به عهد و پیمان‌ها و ایستادگی بر سخنانش، با وجود اینکه پایداری بر یک سخن، سختی و مشقت خودش را دارد، و برایش فرقی نداشت که آن عهد در معاملات شخصی باشد یا مربوط به امور کشوری؛
– در سلیقه و احساسات خردمندانه‌اش، او بود که آداب غذا و قوانین نظافت را وضع کرد، با یارانش، که آنان را آموزش می‌داد و خود نیز چون آنان عمل می‌کرد و همانند آنان می‌زیست و از آنان مشورت می‌گرفت و سخن‌شان را می‌شنید. در مجلس که می‌آمد، هر جا که می‌دید خالی‌ست، می‌نشست؛ حتیٰ وقتی تازه‌واردی می‌آمد، ‌او را نمی‌دید و در چهره‌هایشان می‌نگریست و می‌گفت: کدامینِ شما محمّد است؟ چون محمّد صلى الله علیه وسلم در لباس و جلوسش امتیازی بر دیگران نداشت؛ در هر چیز همانند آنان بود.
– در رفتار مؤدبانه و عفیفانه‌اش با زنان، در زندگی در خانه و با همسران، در شوخی‌های صادقانه و حیات شادمانه‌اش، همهٔ اینها محبت او را در هر دلی نشانده بود.
– در تواضعش و اینکه نخواست پادشاهش بگویند و یارانش را از اینکه به احترامش برخیزند، باز داشت. خود به کارهای خانه می‌پرداخت، با دست خود کفشش را وصله می‌زد. فقیرانه زندگی کرد و ثروت را نخواست، نه اینکه دستش نرسید؛ وگرنه، چنانچه می‌خواست، قصرش از ایوان مداین و سرای قیصر بزرگتر می‌شد، اما او آخرت را برگزید. طول هر نُه خانهٔ همسرانش از بیست‌وپنج متر فراتر نرفت. خانهٔ عایشه رضی الله عنها اتاقکی از خشت و گِل و چنان تنگ بود که همزمان گنجایش خواب عایشه و نماز پیامبر صلى الله علیه وسلم را نداشت، وقتی آن‌حضرت صلى الله علیه وسلم می‌خواست به سجده برود، عایشه رضی الله عنها پاهایش را جمع می‌کرد تا آن‌حضرت صلى الله علیه وسلم در آنجا سجده گزارد. اما غذایش را عایشه رضی الله عنها تعریف می‌کند که یک تا دو ماه می‌گذشت و در خانهٔ رسول الله صلى الله علیه وسلم آتشی برای پخت‌وپز روشن نمی‌شد، وقتی که پرسیدند پس چه می‌خوردید؟ گفت: «آب و خرما.» این بود غذای خانوادهٔ رسول خدا صلى الله علیه وسلم!
– در بیان و فصاحتش رساترین سخنران و گویاترین بود.
همهٔ اینها معجزه‌اند. اینها دلایل محکمی هستند بر اینکه الله تعالىٰ او را برای بالاترینِ رسالت‌ها برگزید و او را آخرینِ پیامبران قرار نداد تا اینکه برای این کار آماده و یگانهٔ بنی‌آدمش کرد که در شکل و شمایلش همانندی ندارد؛ سلام و درود خداوند بر او باد.

 

 شیخ علی طنطاوی (سید رجال التاریخ: ٢٥ – ٢٢)
ترجمه: زبیر حسین‌پور/ ربیع‌الأوّل ١٤٤٦