نخستین نشان امتیازی دین اسلام و بارزترین شعار آن، این است که قبل از هر چیز بر عقیده تأکید میکند. پیامبران الهی از عهد آدم تا خاتم الرّسل با همهی اختلافات فرعی و شاخهای، حامل یک پیام و وابسته به یک مکتب بودهاند و همگی به سوی یک عقیدهی معین (که از سوی خداوند متعال […]
نخستین نشان امتیازی دین اسلام و بارزترین شعار آن، این است که قبل از هر چیز بر عقیده تأکید میکند. پیامبران الهی از عهد آدم تا خاتم الرّسل با همهی اختلافات فرعی و شاخهای، حامل یک پیام و وابسته به یک مکتب بودهاند و همگی به سوی یک عقیدهی معین (که از سوی خداوند متعال وحی شده بود) فرا میخواندند.
پیامبران به حکم اینکه خود را مبعوث احساس میکردند و در ضرورت و ثمر بخشیدن رسالت خویش، کوچکترین تردیدی نداشتند، با چنان قاطعیتی پیام خویش را تبلیغ و از آن استفاده میکردند که مانندی بر آن نمیتوان یافت. آنان با هیچ تطمیعی حاضر نبودند که از عقیدهی خود صرف نظر کنند و اعتقاد داشتند که هر فردی هر چند حامل صفات نیک و درست و هر قدر دارای یک زندگی اخلاقی باشد و به هر میزان در تأسیس یک حکومت یا ایجاد یک انقلاب موفق باشد، مع الوصف اگر این عمل او بدون عقیده و هدف باشد، هیچ گونه ارزشی ندارد و تا زمانی که تمام این گونه کوششها بر اساس عقیدهای که پیامبران آوردهاند و به سوی آنها دعوت نمودهاند، پایهگذاری نشده باشد، فاقد هر گونه اعتبار است.
آری، همین است تفاوت و حد فاصل میان دعوت انبیا ـ علیهم السّلام ـ و رهبران ملی، زعمای سیاسی و انقلابی، مادیگران و سودجویان. و همین است فرق اصلی میان خط انبیا ـ علیهم السّلام ـ و خط کسانی که معراج فکر و اندیشهیشان به جای تعلیمات انبیا ـ علیهم السّلام ـ و سیرتهایشان چیز دیگری است[۱] که بر اثر سوء تعلیم و تربیت، یا واکنش نسبت به یک نظام و یا علاقهی دست یافتن به پیروزی زودرس به وجود آمده باشد.
قرآن مجید که کتاب آسمانی و معجزهی همیشه جاوید نبی اکرم ـ صلى الله علیه وسلم ـ و تا ابد باقی است و از هر نوع تحریف و دستبرد محفوظ است و همچنین سیرهی نبوی که در میان سیر دیگر انبیا، از همه ممتاز است و میتوان به آن اعتماد نمود و آن را مورد استفاده قرار داد، در این زمینه (اهمیت عقیده) تأکیدات زیادی دارند که به عنوان مثال به ذکر موارد ذیل اکتفا میشود:
در این خصوص خداوند متعال حکایت سیدنا ابراهیم ـ علیه السّلام ـ را که در حق او فرموده است: «إِنَّ إِبْرَاهِیْمَ لَحَلِیْمٌ أَوَّاهٌ مُنِیْب» [هود: ۷۵]؛ به راستی که ابراهیم بردبار و پرسوز و آه و رجوع کننده (به خدا) بود.
طرز فکر و عمل او و پیروان راستینش و اصول حاکم بر زندگیشان را چنین بیان میفرماید: «قَدْ کَانَتْ لَکُمْ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ فِی إِبْرَاهِیمَ وَالَّذِینَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنْکُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ کَفَرْنَا بِکُمْ وَبَدَا بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمُ الْعَدَاوَهُ وَالْبَغْضَاءُ أَبَدًا حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ إِلَّا قَوْلَ إِبْرَاهِیمَ لِأَبِیهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَکَ وَمَا أَمْلِکُ لَکَ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَیْءٍ رَبَّنَا عَلَیْکَ تَوَکَّلْنَا وَإِلَیْکَ أَنَبْنَا وَإِلَیْکَ الْمَصِیرُ» [الممتحنه: ۴]؛
هر آیینه هست برای شما نمونهی نیک در ابراهیم و آنان که همراه با او بودند، چون گفتند به قوم خود: هر آیینه ما از شما اعلان برائت میکنیم و از آنچه میپرستید به جز خدا، ما نا معتمد شدیم به شما و پدید آمد میان ما و میان شما دشمنی و نا خوشی، برای همیشه، تا وقتی که ایمان آورید. به خدای یگانه (برای شما نمونه است در روش ابراهیم) مگر در قول ابراهیم به پدرش (که گفت) آمرزش طلب خواهم کرد برای تو و نمیتوانم برای تو از خدا چیزی، (گفت ابراهیم) ای پروردگار! ما بر تو توکل کردیم و به سوی تو رجوع نمودیم و به سوی توست بازگشت.
دلیل دیگری که اهمیت عقیده و معیار بودن آن را در هر شرایط تبیین میکند، این است که سورهی الکافرون در مکه، زمانی بر پیامبر ـ صلى الله علیه وسلم ـ نازل شد که اوضاع آن زمان متقاضی انعطاف و نرمش بود و حکمت ظاهری چنان اقتضا میکرد که بحث عقیده تا نیرو گرفتن اسلام به تعویق انداخته شود و از برانگیختن دشمنی و عداوت بر معنای عقیده احتراز گردد تا اینکه مسلمانان احساس امنیت و راحتی نمایند و فرصت لازم برای مراحل بعدی فراهم شود. اما با توجه به وضع یاد شده، میبینیم که قرآن صراحتاً اعلام میکند: «قُلْ یَا أَیُّهَا الْکَافِرُونَ ٭ لَا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ ٭ وَلَا أَنْتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ ٭ وَلَا أَنَا عَابِدٌ مَا عَبَدْتُمْ ٭ وَلَا أَنْتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ ٭ لَکُمْ دِینُکُمْ وَلِیَ دِینِ» [الکافرون: ۱ – ۶]؛
بگو: ای کافران! پرستش نمیکنم آنچه را که شما میپرستید. و نه شما پرستش میکنید آنچه را که من میپرستم. و نه من پرستش خواهم کرد آنچه را که شما پرستش کردید. و نه شما پرستش خواهید کرد آنچه را که من میپرستم. برای شما دین شماست و برای من دین خودم.
عَنْ عَائِشَهَ قُلْتُ: یَا رَسُولَ اللهِ، ابْنُ جُدْعَانَ کَانَ فِی الْجَاهِلِیَّهِ یَصِلُ الرَّحِمَ، وَیُطْعِمُ الْمِسْکِینَ، فَهَلْ ذَاکَ نَافِعُهُ؟ قَالَ: «لَا یَنْفَعُهُ، إِنَّهُ لَمْ یَقُلْ یَوْمًا: رَبِّ اغْفِرْ لِی خَطِیئَتِی یَوْمَ الدِّینِ»؛
حضرت عایشه ـ رضی الله عنها ـ روایت میکند که من از رسول اکرم ـ صلى الله علیه وسلم ـ دربارهی ابن جدعان پرسیدم که او در زمان جاهلیت صلهی رحم میکرد و به فقرا غذا میداد، آیا این اعمال برایش سودمند خواهند بود؟ رسول اکرم ـ صلى الله علیه وسلم ـ فرمود: خیر؛ زیرا او هیچ وقت بر زبان نیاورد: رَبِّ اغْفِرْ لِی خَطِیئَتِی یَوْمَ الدِّینِ؛ پروردگارا! گناه مرا روز جزا بیامرز. (صحیح مسلم، کتاب الإیمان)
صریحتر و واضحتر از همهی این روایات، روایتی است که حضرت عایشه ـ رضی الله عنها ـ نقل میفرماید: رسول اکرم ـ صلى الله علیه وسلم ـ به طرف بدر حرکت کرد، زمانی که به نقطهی حَرّه ابوبره رسید، مردی آمد که به داشتن جرأت و شجاعت مشهور بود. اصحاب رسول الله ـ صلى الله علیه وسلم ـ از دیدنش خوشحال شدند [زیرا تعداد مسلمانان ۳۱۳ نفر بود و طبیعی بود که از اضافه شدن یک فرد با تجربه احساس مسرّت نمایند]، این مرد چون به خدمت رسول اکرم رسید، عرض کرد: من به این منظور آمدهام تا شما را یاری کنم و از مال غنیمت سهمی بگیرم.
رسول اکرم ـ صلى الله علیه وسلم ـ فرمود: آیا به خدا و رسولش ایمان داری؟ او پاسخ داد: خیر؛ آن حضرت در پاسخ فرمودند: پس باز گرد؛ چرا که من نمیتوانم از یک فرد مشرک کمک بگیرم.
حضرت عایشه ـ رضی الله عنها ـ روایت میکند: آن مرد رفت و زمانی که ما به نقطهی شجره رسیدیم، دوباره بازگشت و خدمت رسول اکرم ـ صلى الله علیه وسلم ـ درخواست خود را تکرار نمود. اما رسول الله ـ صلى الله علیه وسلم ـ مانند گذشته به او پاسخ رد داد: «برگرد، من نمیتوانم از مشرک یاری بگیرم». او دوباره رفت و هنگامی که ما به منطقهی بیداء رسیدیم، او مجدداً بازگشت. رسول اکرم ـ صلى الله علیه وسلم ـ پرسید: «تُؤمِنُ بِاللهِ وَرَسُولِهِ؟ قَالَ نَعَم، فَقَالَ رَسُولُ اللهِ ـ صلى الله علیه وسلم ـ فَانْطَلِقْ»؛
آیا به خدا و رسولش ایمان داری؟ گفت: آری. آنگاه رسول اکرم ـ صلى الله علیه وسلم ـ فرمود: پس با ما حرکت کن. (صحیح مسلم، کتاب الجهاد والسیر)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[۱] با توجه به اوضاع فاسد زمان کنونی، این طرز تفکر به بسیاری از افراد سرایت کرده که هر فردی شعار انقلاب سر دهد و ابر قدرتها را به مبارزه بطلبد، این چنین شخصی هر چند دارای عقیدههای فاسد و اندیشههای انحرافی باشد، از او صرف نظر مینمایند، بلکه بر عکس، کسانی را که دربارهی چنان فردی بحث کنند و از عقیدهاش سخن بگویند، مورد ملامت و سرزنش قرار میدهند و او را به سازش با قدرتهای بیگانه متهم مینمایند. مسلماً این طرز تفکر خلاف مزاج نبوی و روش اسلامی است.