چه کسی باور میکند؟ چهار گام، از میان گرد و خاک میگذرند… بدون هیچ سلاحی و نه توشهای چند… تا تاریخ بشریت را دگرگون سازند. آن دو تن تنها… چه میکنند؟ به مقاومت چه کسانی برخاستهاند؟ و اصلا چگونه دارند ادامه میدهند، این مسیر سخت را؟! اما نه! در این دو بدن دو قلب بزرگ […]
چه کسی باور میکند؟ چهار گام، از میان گرد و خاک میگذرند… بدون هیچ سلاحی و نه توشهای چند… تا تاریخ بشریت را دگرگون سازند.
آن دو تن تنها… چه میکنند؟ به مقاومت چه کسانی برخاستهاند؟ و اصلا چگونه دارند ادامه میدهند، این مسیر سخت را؟!
اما نه! در این دو بدن دو قلب بزرگ میتپد…
و در این دو قلب ایمان و صبر و باوری بس عظیم نهفته است…
حالا چه فکر میکنید؟
{کَتَبَ اللَّهُ لأغْلِبَنَّ أَنَا وَرُسُلِی إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٌ} [مجادله: ۲۱]
(الله اینگونه مقرر کرده است که بی شک من و فرستادگانم چیره خواهیم گردید آرى الله نیرومند شکستناپذیر است).
{وَمَن یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ..} [طلاق: ۳]
(و هر کس بر الله اعتماد کند او براى وى بس است الله فرمانش را به انجام رساننده است).
{وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّهً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَکَانُوا بِآیَاتِنَا یُوقِنُونَ..} [سجده: ۲۴]
(و چون صبر پیشه کردند و به آیات ما یقین داشتند برخى از آنان را پیشوایانى قرار دادیم که به فرمان ما [مردم را] هدایت میکردند).
چگونه است اگر این مهاجر بهترین خلق الله باشد (صلی الله علیه وسلم) انسانی که حامل این وحی و مامور رساندن آن به همه جهانیان است؟!
و یارش صدیق باشد: {الَّذِی جَاء بِالصِّدْقِ وَصَدَّقَ بِهِ} بهترین انسان در گیتی پس از پیامبران (رضی الله عنه)؟
محمد بن عبدالله ـ صلی الله علیه و سلم ـ کیلومترها را با پاهای خود میپیماید تا دعوت الهی را به «طیبه» برساند تا نور این دعوت از این شهر به جهان بتابد.
دشمن از پشت سر… خطر از روبرو… و ایمان در قلب… پس هیچ مشکلی نیست!
اسماء دختر صدیق کمربند خود را به دو نیم می کند تا با آن برای پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ و یارش غذا ببرد… چه نیک معلمی است او برای دیگر زنان تا برای آنان مثالی باشد برای بلندی همت: صحرای پیش رو و باری سنگین بر دوش… و در قلبش یاری بهترین پیامبران… پس هیچ اشکالی ندارد!
پسر عموی کم سن و سال، علی بن ابی طالب در بستر نبوت میخوابد… در درونش میگذرد که شاید این آخرین خواب باشد! اما حتی اگر این خواب آخر باشد… چه خواب خوشی است! خوابی که یک امت و یک دین را یاری میدهد… پس هیچ اشکالی ندارد!
و بیرونِ آن شهر مبارک… اقوامی به استقبال پیامبر و یارش ایستادهاند… اقوامی که:
{یُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَیْهِمْ وَلا یَجِدُونَ فِی صُدُورِهِمْ حَاجَهً مِّمَّا أُوتُوا وَیُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَهٌ..}
(..هر کس را که به سوى آنان هجرت کرده دوست دارند و نسبت به آنچه به ایشان داده شده است در دلهایشان حسدى نمییابند و هر چند در خودشان احتیاجى [مبرم] باشد آنها را بر خودشان مقدم میدارند..).
اقوامی که از انتقام جوییهای جاهلی… از ظلم ها و تاریکیهای جاهلیت، به تنگ آمدهاند. در درون خویش محبتی بس بزرگ نسبت به آن مهاجر بزرگوار نهفته دارند و شوقی بزرگتر به آن نوری که با خود به همراه دارد..!
و امروز در آستانهی هزار و چهارصد و چهلمین (۱) سال از «روز بزرگ امت»، کسانی دیگر نیز چشم به راه این سال ایستادهاند… اما نه چون پیشینیان… نه! آنان را هوای درون و امیال دیگر پراکنده ساخته…
جمع بزرگشان چون خس و خاشاک سیلاب هیچ فایدهای ندارد و دیگر امتها همچون گرسنگان یکدیگر را برای بلعیدنشان دعوت میکنند، و سرزمینها و منابعشان را به تاراج میبرند…
آیا هجرت و سالروز آن، (۲) امت را به ذات خود بازمیگرداند؟؟
آیا از سر تکان دادن به مرحله عبرتگیری میرسیم؟!
آیا پدران برای فرزندان خود داستان آن پسر عموی شجاع را تعریف خواهند کرد تا فرزندانشان بر شجاعت و فداکاری تربیت شوند؟!
آیا مادران داستان اسماء «ذات النطاقین» را برای دختران خود بازگو خواهند کرد تا آنان نقش مثبت زن مسلمان را برای یاری دین بیاموزند؟
آیا غافلان این امت پس از گذشت یک سال بیدار خواهند شد که از خود بپرسند: برای خودم… برای امتم… چه کردم؟؟
این است هجرت… حادثهی بزرگ یک امت… بخواهد هر که بخوهد و نخواهد هر آنکه نخواهد!
شاید جاهلان بگویند: هجرت گذشت و به تاریخ پیوست… بس کنید داستان سرایی را!
اما ما همچنان از چشمهی وحی و داستانهای سیرت چراغهایی برمیگیریم و این چشمه چون همیشه در ما یقین و اعتماد برمیانگیزد! اینچنین پروردگارمان ما را راهنموده است:
{فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ} [اعراف: ۱۷۶]
(پس این داستانها را [براى آنان] حکایت کن شاید که آنان بیندیشند).
{إِلاَّ تَنصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِینَ کَفَرُواْ ثَانِیَ اثْنَیْنِ إِذْ هُمَا فِی الْغَارِ إِذْ یَقُولُ لِصَاحِبِهِ لاَ تَحْزَنْ إِنَّ اللّهَ مَعَنَا فَأَنزَلَ اللّهُ سَکِینَتَهُ عَلَیْهِ وَأَیَّدَهُ بِجُنُودٍ لَّمْ تَرَوْهَا وَجَعَلَ کَلِمَهَ الَّذِینَ کَفَرُواْ السُّفْلَى وَکَلِمَهُ اللّهِ هِیَ الْعُلْیَا وَاللّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ} [توبه: ۴۰]
(اگر او [پیامبر] را یارى نکنید قطعا الله او را یارى کرد هنگامى که کسانى که کفر ورزیدند او را [از مکه] بیرون کردند و او نفر دوم از دو تن بود آنگاه که در غار [ثور] بودند وقتى به همراه خود میگفت اندوه مدار که الله با ماست پس الله آرامش خود را بر او فرو فرستاد و او را با سپاهیانى که آنها را نمیدیدید تایید کرد و کلمهی کسانى را که کفر ورزیدند پستتر گردانید و کلمهی الله است که برتر است و الله شکستناپذیر حکیم است).
نویسنده: خالد عبداللطیف
منبع: بینش