(روایتی از زندگی تلخِ خانواده یک معتاد متهاجر در آستانه عیدقربان)  ساعت از ۱۱ شب گذشته است و گلی هنوز مشغول دوختن خیاطی است همان زی‌آستینی که مثل همیشه دوخت او را جهت امرار معاش قبول کرده و حالا وقت تحویل دادنش رسیده است. دخترک ناز و کوچکش، پریا در کنارش آرام خوابیده و در […]

(روایتی از زندگی تلخِ خانواده یک معتاد متهاجر در آستانه عیدقربان)

 ساعت از ۱۱ شب گذشته است و گلی هنوز مشغول دوختن خیاطی است همان زی‌آستینی که مثل همیشه دوخت او را جهت امرار معاش قبول کرده و حالا وقت تحویل دادنش رسیده است.
دخترک ناز و کوچکش، پریا در کنارش آرام خوابیده و در خوابِ‌ عمیقی فرو رفته است.
چندی پیش گلی به همسایه‌اش خاتون گفته بود که از شدت خیاطی تا پاسی از شب، احساس می‌کند چشم‌شان بینایی‌اش کم شده است ولی پول و دفترچه‌ بیمه ندارد که متخصص و جراح چشم بجای خود که پیش یک اپتومتریست(بینایی‌سنج)برود تا چشمانش را معاینه کند.
او گفته بود که پول خیاطی کفاف نانِ شب و روزش و اجاره کلبه محقرش را نمی‌کند چه برسد به دکتر و دارو و درمانش.
همسر گلی تازه از کوچه و خیابان‌ها با کیسه‌هایی پر از مواد بازیافتی بازگشته و پرت‌پلاگویان و فرعون‌وار وارد خانه شده است.
آثار استفاده از مواد مخدر صنعتی هنوز روی صورت چروکیده‌اش نمایان است.
هر روز دعوا و تهدید در خانه آنان همدم آنان است.
گلی دیگر به این وضع آشفته عادت کرده است و دیگر مجبور است بخاطر تنها دخترش پریا با اعتیادِ همسرش و این وضع نابسامانِ زندگی که تبدیل به جهنم شده است کنار بیاید.
دخترک در دنیای معصومانه‌اش و در رویای کودکانه‌اش از پدر تعریف دیگری دارد.
نازیلا که هم‌بازی و همسایه پریا است با او بازی می‌کند.
پدر نازیلا یک معلم است و برای نازیلا همیشه از فرهنگ و هنر سخن می‌گوید.
چندی پیش پدر نازیلا برای او از اعتیاد و پیامدهای منفی آن در جامعه سخن گفته بود و در تاب‌بازی امروز نازیلا به پریا گفته بود که پدرت معتاد است؟ معتادی بد است به پدرت بگو که معتاد نباشد.
پریا اما ندانسته بود که معتاد به چه کسی می‌گویند.
شب‌هنگام پریا خطاب به مادرش که در حال خیاطی بود گفت که مامان معتاد یعنی چی؟
نازیلا دختر خاتون به من امروز گفت که پدرت معتاد است بهش بگو این کار را بگذارد کنار.
گلی در فکری فرو می‌رود و با مکث جواب می‌دهد که هیچی دخترم؛ یعنی منظور نازیلا این بوده که چرا بابات بیشتر از بقیه لباساش چروکیده و موهایش ژولیده است و همش توی کوچه و خیابان‌هاست.
اما پریا چه معصومانه می‌گوید: مامان! ما که آب و شامپو داریم چرا بابا موهایش را نمی‌شورد و چرا لباس‌هایش را عوض نمی‌کند.
چند روزی به عید قربان نمانده است.
پریا با عروسکش در حال بازی است و گلی تازه از ادا نماز عشاء فارغ شده و در حال تهیه غلورترش است.
پریا می‌گوید: مامان بابا کجا هست؟ همش گمه خونه هم که بیاد آتش به پا می‌کنه و با تو جنگ میکنه و یه چک هم میزنه به من، آخه گناه من و تو چیه؟ اون بیرون با رفیقاش دعواش میشه نمیتونه رفیقاشو بزنه میاد اینجا عقده‌اش رو سر ما خالی می‌کنه.
مامان، من واسه عید لباس دارم؟
چون امروز نازیلا به من گفت به زودی عید قربان است و ما گوسفند می‌کُشیم و لباس نو به تن می‌کنیم و دستای‌مان را حنا می‌بندیم.
گلی به دخترک می‌گوید که صبر کن خدا با ماست تا عید دو روز دیگر است.
برای همسر گلی که معتاد است شب و روزِ عید، گوسفند و لباس نو یا تمیز، حنا و شادی پریا و حتی نماز عید معنی و مفهومی ندارد.
سوء مصرف مواد مخدرِ صنعتی عقل و بینش و همه چیزش را ربوده و او آرامشش را فقط در مواد و با مواد می‌بیند و بس.
فردا عید سعید قربان است و گلی شب عید حنایی خریده و آن را در یک کاسه اِستیل خیس کرده تا شبانگاهان دستان پر مهر پریا را حنا ببندد و چنین نیز می‌کند و پریا شب را با خش‌خش پلاستیک‌هایی که حاوی حنا هستند و به انگشتانش بسته شده بود، به سپیده‌دم می‌رساند.
صبح عید است و فضا را بوی کباب پر کرده است و گلی و تنها دخترش پریا بجای کباب غلورترش می‌خورند و پریا می‌گوید مامان گوسفند ما کو؟
چرا ما کباب نمی‌خوریم؟
مادر با دلی آکنده از غم سعی می‌کند جلوی اشک و بغضش را بگیرد و با چهره‌ای روشن به پریا بگوید که: هنوز تازه صبح عید است میاد صبر کن.
پس از مدتی پریا با کپسول(سیلندرگاز) بازی می‌کند که کپسول گاز روی دستش می‌اُفتد و استخوان دستش می‌شکند.
مادرش که اصلا پولی ندارد که آن را به مرکز درمانی ببرد خودش آن را با پارچه و چوبی می بندد کلی دارو هم هرشب چربش می‌کند.
از قضا دست پریا به علت عدم گچ و پلاتین خودش را کج می‌گیرد.
کودک کم‌کم‌ در سایه عدم مهر پدری و در دامان مادر سلحشورش بزرگ و بزرگ‌تر می‌شود.
مادرش یک قهرمان است که توانسته او را با خیاطی بزرگ کند.
در جامعه ما اعتیاد به یک معضل اجتماعی و ناهنجاری اخلاقی تبدیل شده است.

اعتیاد به مواد مخدر چه سنتی و چه صنعتی، از دغدغه های مهم اجتماعی است كه مهار آن در نگاه تصمیم سازان جامعه از اهمیت خاصی برخوردار است چرا كه زمینه ساز بروز آسیب­‌ها و انحرافات اجتماعی می‌شود و خساراتی كه از گرایش فرد به اعتیاد در حوزه خانوادگی، اخلاق فردی، اقتصادی و سلامت به جامعه وارد می شود سنگین است.
متاسفانه سن گرایش به اعتیاد نیز بسیار پایین آمده است.
اکثرا متاسفانه مع الاسف جوانان به این بلای خانمان‌سوز مبتلا می شوند.
هرکدام از ما و هر نهاد و مسئول و هر شخصیت مرجعی که می‌تواند نقشی در جلوگیری از رشد فزاینده این معضل ایفا کند؛ بسم‌الله، قدم را بردارد و نگذارد اوضاع بدتر شود.
این جوانان و نوجوانانی که آینده و ثروت اصلی جامعهٔ ما هستند به ‌جای آبادانی و توسعهٔ زندگی فردی خود و اقتصاد کشور و به جای اینکه در چرخهٔ زندگی اجتماعی و اقتصادی خود و جامعه مهره‌ای مفید باشند، نباید گرفتارِ اعتیاد شوند و زندگی را به کام خود و دیگران تلخ کنند.
تحصیل جوانان در مدارس و مراکز علمی به‌ عنوان یک امر بسیار مهم و حیاتی تلقی شود، مبلغانِ تریبون‌ها و نمازهای جمعه، آنچه را که جلوی این معضل را می گیرد، القا کنند و راه و رسم درست زندگی و ارزش جوانی را برای جوانان، همراه با دانشی به‌روز تبیین کنند.
زیرا خداوند نیکوکاران را در انجام کارهای نیک و اصلاح‌گرایانه، ناصر و معین است.
وصلی الله علی محمد و اله

به قلم سینا سعادتمند