با قناعت ساز دایم، ای پسر /٭/ گرچه هیچ از فقر، نبود تلخ‌تر هر سحر برخیز و استغفار کن /٭/ فرصتی اکنون که داری، کار کن همنشین خویش را غیبت مکن /٭/ غیر شیطان، بر کسی لعنت مکن چون شود هر روز در عالم، جدید /٭/ از گناهان تو به می‌باید گُزِید هر کرا ترسی […]

با قناعت ساز دایم، ای پسر /٭/ گرچه هیچ از فقر، نبود تلخ‌تر

هر سحر برخیز و استغفار کن /٭/ فرصتی اکنون که داری، کار کن

همنشین خویش را غیبت مکن /٭/ غیر شیطان، بر کسی لعنت مکن

چون شود هر روز در عالم، جدید /٭/ از گناهان تو به می‌باید گُزِید

هر کرا ترسی نباشد از خدا /٭/ حق بترساند زهر چیزی وُرا

تا توانی حاجت مسکین برآر /٭/ تا برآرد حاجتت را کردگار

هست مالت جمله در کف، عاریت /٭/ گر بماند از تو، باشد زاریت

عاریت را باز می‌باید سُپرد /٭/ هیچ کس دیدی که زر با خود بِبُرد؟

حاصل از دنیا چه باشد ای امین؟ /٭/ نه گزی کرباس و دو سه گز زمین

هرچه دادی در رهِ حق آنِ تست /٭/ آن‌چه ماند، از تو بلای جان تست

هر که با اندک ز حق راضی شود /٭/ حاجتِ او را خدا قاضی شود

هست دنیا بر مثال قنطره /٭/ بگذر از وی، گر تو داری روبه‌ره

هر که سازد بر سر پل خانه‌ای /٭/  نیست عاقل اُو بُوَد دیوانه‌ای

از خدا نبود روا، جستن غنا /٭/ هست مؤمن را غنا رنج و عَنا

فقر و درویشی شفای مؤمن است /٭/ زان که اندر وی صفای مؤمن است

مال و اولادت به معنی دشمن‌اند /٭/ گرچه نزدیک تو چشم روشن‌اند

انما اَموالُکُم را یاد گیر /٭/ مال و ملک این جهان را بر باد گیر

مردِ ره را بُودِ دنیا سود نیست /٭/ هر گزش اندیشهٔ نابود نیست

هر که را از صدق دلِ صافی بُوَد /٭/ خرقه‌ای با لقمه‌ای کافی بُود

هر که در بندِ زیادت می‌شود /٭/ دور از اهل سعادت می‌شود

بندگان حق چو جان را باختند /٭/ اسبِ همّت تا ثُریا تاختند

تا نبازی در رهِ حق هر چه هست /٭/ آنچه می‌باید کجا آید به‌دست؟

 

پندنامهٔ عطار نیشابوری
مصحح: عبدالحكيم سيدزاده