امام ابوحنیفه با تلاش مداوم از حریم عقیده‌ی ناب اسلامی دفاع کرد و سالیانی متمادی از عمر خویش را صرف مبارزه با خوارج، معتزله، جهمیه، قدریه و ملحدین نمود و با آنان چندین بار مناظره نمود و هر بار آنان را شکست می‌داد و کتاب‌های متعدّدی در اثبات عقاید اسلامی و ردّ فرقه‌های گمراه نوشت. […]

شمه‌ای از مناظرات امام ابوحنیفه رحمه الله در علم عقیدهامام ابوحنیفه با تلاش مداوم از حریم عقیده‌ی ناب اسلامی دفاع کرد و سالیانی متمادی از عمر خویش را صرف مبارزه با خوارج، معتزله، جهمیه، قدریه و ملحدین نمود و با آنان چندین بار مناظره نمود و هر بار آنان را شکست می‌داد و کتاب‌های متعدّدی در اثبات عقاید اسلامی و ردّ فرقه‌های گمراه نوشت.

مناسب است بخشی از مناظرات عقیدتی امام ذکرگردد تا خوانندگان محترم بیشتر به توانایی و فعالیت‌های امام در این راستا پی‌ ببرند؛

بخشی از مناظرات امام با فرقه‌های دینی

۱- خوارج

هنگامی که خوارج بر کوفه سلطه یافتند، به امام ابوحنیفه گفتند: ای شیخ! از کفر توبه کن! امام گفت: من از هر کفر به سوی خدا توبه کردم. سپس امام را رها کردند، وقتی امام رفت، برخی گفتند: منظور وی در توبه از کفر، عقاید شماست. امام را برگرداندند و رئیس آنان به امام گفت: ای شیخ! از کفر توبه نمودی و منظورت عقاید ماست؟ امام گفت: از روی گمان چنین می‌گویی یا از روی یقین؟ پاسخ داد: از روی گمان. امام گفت:

الله تعالی می‌فرماید: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیرًا مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ﴾ [حجرات: ۱۲]. این گناهی است که از تو صادر شد و هر گناه از نظر تو کفر است، نخست خودت توبه کن. گفت: ای شیخ! راست گفتی: من از کفر توبه کردم! [۱]

وقتی خوارج اطلاع یافتند که امام ابوحنیفه هیچ کسی از اهل قبله را به سبب ارتکاب گناه کافر نمی‌داند، وفدی را جهت مناظره با او فرستادند، وفد به امام گفتند: دو جنازه دم دروازه‌ی مسجد است؛ یکی مردی است که خیلی شراب خورده و بر اثر آن مرده است، دیگری زنی است که زنا کرده و هنگامی که احساس حاملگی نموده، خودکشی نموده است.

امام خطاب به آنان گفت: این دو نفر از کدام دین هستند؟ از یهودند؟ گفتند: خیر. گفت: آیا از مسیحیان هستند؟ گفتند: نه. امام گفت: از مجوسیانند؟ گفتند: خیر. امام گفت: پس از کدام دین هستند؟ گفتند: از دینی هستند که اهل آن به «لا اله الا الله محمد رسول الله» گواهی می‌دهند.

امام گفت: کلمه چه بخشی از ایمان است: آیا ربع آن است، یا خُمس آن؟ گفتند: ایمان ثلث و ربع و خمس ندارد. امام فرمود: پس کلمه چه مقداری از ایمان است؟ گفتند: تمام ایمان. امام فرمود: پس چرا از من می‌پرسید نسبت به دو نفری که خود اعتراف دارید مؤمن‌اند! گفتند: این را بگذار! آیا این دو نفر بهشتی‌اند یا جهنمی؟

امام فرمود: الآن که انکار کردید، پس من در حق آن دو می‌گویم آنچه که حضرت ابراهیم علیه السلام گفته است در حق قومی که جرم بیش‌تر داشتند:

﴿رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ کَثِیرًا مِنَ النَّاسِ فَمَنْ تَبِعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی وَمَنْ عَصَانِی فَإِنَّکَ غَفُورٌ رَحِیمٌ﴾ [إبراهیم: ۳۶]. و نسبت به آن دو می‌‌گویم آنچه حضرت عیسی علیه السلام گفته است در حق قومی که از آن دو گناه بیش‌تر داشتند:

﴿إِنْ تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبَادُکَ وَإِنْ تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ﴾ [مائده: ۱۱۸]. و می‌گویم در حق آن دو آنچه حضرت نوح علیه السلام گفته است: ﴿قَالُوا أَنُؤْمِنُ لَکَ وَاتَّبَعَکَ الْأَرْذَلُونَ ٭ قَالَ وَمَا عِلْمِی بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ ٭ إِنْ حِسَابُهُمْ إِلَّا عَلَىٰ رَبِّی لَوْ تَشْعُرُونَ﴾ [شعراء: ۱۱۱-۱۱۳].

﴿وَلَا أَقُولُ لَکُمْ عِنْدِی خَزَائِنُ اللهِ وَلَا أَعْلَمُ الْغَیْبَ وَلَا أَقُولُ إِنِّی مَلَکٌ وَلَا أَقُولُ لِلَّذِینَ تَزْدَرِی أَعْیُنُکُمْ لَنْ یُؤْتِیَهُمُ اللهُ خَیْرًا اللهُ أَعْلَمُ بِمَا فِی أَنْفُسِهِمْ إِنِّی إِذًا لَمِنَ الظَّالِمِینَ﴾ [هود:۳۱]. امام می‌گوید: اسلحه‌ها را انداختند وگفتند: از هر دینی که بر آن بودیم، بیزاریم و به همان دینی که تو داری خدا را بندگی می‌کنیم، خداوند به تو فضل، حکمت و علم داده است[۲].

۲- مناظره امام با شیطان الطاق

ابوحنیفه در کوفه با یکی از رؤسای روافض به نام محمد بجلی [۳] مناظرات متعددی داشته است؛ از جمله این‌که پس از پیامبر چه کسی به خلافت سزاوارتر بوده است؟

امام به او گفت: ما می‌گوییم حق مال صدیق رضی الله عنه بود و علی رضی الله عنه این حق را برای او تسلیم نمود و ابوبکر از همه‌ی مردم قوی‌تر بود! شما می‌گویید: حق مال علی بود؛ اما ابوبکر آن را به زور گرفت؛ از نظر شما هم، صدیق از همه‌ی مردم قوی‌تر بود [۴]!

به راستی مگر ابوبکر قدرتش از امیرالمومنین علی، اهل بیت، مؤمنان مخلص، ملائکه و پیامبر و حتّی خدا بیش‌تر بوده که علی رغم خواسته‌ی آنان، به زور خود خلیفه‌ی بلا فصل شده؟ یا این‌که واقعا فرد مورد نظر همه، او بوده است؟!

۳- قدریه

قدریه گروهی هستند که تقدیر سابق الله تعالی را انکار می‌کنند. ابویوسف می‌گوید: امام ابوحنیفه در شیوه‌ی مناظره با قدریه فرمود: مناظره با قدری (منکر تقدیر) فقط دو حرف است، یا ساکت می‌شود یا کافر! از او باید پرسید: آیا الله تعالی از روی علم سابق خویش دانسته است که این اشیاء در آینده می‌شوند، همان‌گونه که الآن هستند؟

اگر گوید: نه، پس کفر ورزیده است و اگر گوید: آری، از او سوال شود: آیا خدا خواسته است که این اشیاء باشند همان‌گونه که دانسته است، یا خواسته که اشیاء باشند بر خلاف آن‌چه که دانسته است؟ اگر بگوید: خدا خواسته که این اشیاء باشند همان‌گونه که دانسته است، پس این اقرار است به این‌که خدا از مؤمن، ایمان و از کافر، کفر راخواسته است.

اگر بگوید: خدا خواسته که این اشیاء باشند بر خلاف آن‌چه که دانسته است، پس پروردگار خویش را متمنّی و متحسّر قرار داده است؛ زیرا کسی که بخواهد که بشود همان‌گونه که دانسته و سپس نشود، یا بخواهد که نشود آن‌چه که دانسته و سپس بشود، پس او متمنّی و متحسّر است و هر کس ربّ خود را متمنّی و متحسّر بداند کافر است.[۵]

امام ابوحنیفه با غیلان دمشقی یکی از بزرگان قدریه مناظره کرد؛ غیلان دمشقی به ابوحنیفه گفت: تو می‌گویی معاصی به مشیئت و اراده الله هستند؟ ابوحنیفه پاسخ داد: و تو می‌گویی که نمی‌خواهد؛ اما انجام می‌گیرند و عاجز است! هر که خدا را به عجز نسبت دهد کافر است، غیلان بند شد.[۶]

۴- جهمیه

جهمیه منسوب به جهم بن صفوان (متوفی ۲۱۸ هـ.ق.) است. جهمیه می‌گویند: انسان در کارهایش مجبور است و بر هیچ چیزی توانایی ندارد و صفات باری تعالی را انکار می‌کنند.

جهم بن صفوان قائل به مخلوق بودن قرآن است، در این مسئله امام او را رد نموده است؛ ابن مبارک پیش امام ابوحنیفه آمد، ابوحنیفه به او گفت: این شخص که میان شما آمده کیست؟ ابن مبارک پاسخ داد: مردی است به نام جهم. امام گفت: چه می‌گوید؟ ابن مبارک گفت: می‌گوید: قرآن مخلوق است.

ابوحنیفه گفت: ﴿کَبُرَتْ کَلِمَهً تَخْرُجُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ إِنْ یَقُولُونَ إِلَّا کَذِبًا﴾ [کهف: ۵]،[۷] و گفت: هر که قرآن را مخلوق بداند، مبتدع است و از عقیده‌ی او و نماز پشت سر او نهی کرد. [۸]

جهم بن صفوان صفات الله را نفی می‌کند، در این باره امام می‌گوید: خدا جهم بن صفوان و مقاتل بن سلیمان را بکشد! این در نفی افراط و دیگری در تشبیه افراط نموده است.[۹]

۵- مرجئه

مرجئه می‌گوید: ایمان تنها معرفت است[۱۰]، و حسنات ما مقبول و سیئات ما مغفوراند و گناه هیچ ضرری به مؤمن نمی‌دهد.

امام اعظم در ردّ آنان می‌گوید: «وَلَا نَقُوْلُ إِنَّ حَسَنَاتِنَا مَقْبُولَهٌ، وَسَیِّئَاتِنَا مَغْفُورَهٌ کَقَوْلِ المُرْجِئَهِ.»[۱۱] «وَلَا نَقُوْلُ إِنَّ المُؤْمِنَ لَا تَضُّرُّهُ الذُّنُوْبُ»[۱۲].

امام ابو حنیفه از تهمت ارجاء پاک است، هم‌چنان‌که گرگ از خون یوسف! بدعتی‌های هم‌عصر با امام و معاصرین نیز به امام تهمت ارجا می‌زنند. امام طی نامه‌ای که به عثمان بتی نوشته از خود دفاع می‌کند:

«… وأما ما ذکرت من اسم المرجئه فما ذنب قوم تکلموا بالعدل، وسماهم أهل البدع بهذا الاسم، ولکنهم أهل عدل وأهل السنه وإنما هذا اسم سماهم به أهل الشنآن».[۱۳]

امام اعظم در مناظره با جهم که همین نظریه را دارد، خطاب به او می‌گوید: الله تبارک و تعالی در کتابش ایمان را مربوط به قلب و زبان قرار داده است؛ چنان‌که می‌فرماید:

﴿وَإِذَا سَمِعُوا مَا أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرَىٰ أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ یَقُولُونَ رَبَّنَا آَمَنَّا فَاکْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِینَ ٭ وَمَا لَنَا لَا نُؤْمِنُ بِاللهِ وَمَا جَاءَنَا مِنَ الْحَقِّ وَنَطْمَعُ أَنْ یُدْخِلَنَا رَبُّنَا مَعَ الْقَوْمِ الصَّالِحِینَ ٭ فَأَثَابَهُمُ اللّهُ بِمَا قَالُوا جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾ [مائده: ۸۳ – ۸۵]. آنان را به سبب معرفت و قول به بهشت رسانده و آنان را مؤمن به زبان و قلب قرار داده است.

و می‌فرماید: ﴿قُولُوا آَمَنَّا بِاللهِ وَمَا أُنْزِلَ إِلَیْنَا وَمَا أُنْزِلَ إِلَىٰ إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ وَإِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطِ وَمَا أُوتِیَ مُوسَىٰ وَعِیسَىٰ وَمَا أُوتِیَ النَّبِیُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لَا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ ٭ فَإِنْ آَمَنُوا بِمِثْلِ مَا آَمَنْتُمْ بِهِ فَقَدِ اهْتَدَوْا وَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا هُمْ فِی شِقَاقٍ فَسَیَکْفِیکَهُمُ اللهُ وَهُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ﴾ [بقره: ۱۳۶ – ۱۳۷].

﴿وَأَلْزَمَهُمْ کَلِمَهَ التَّقْوَىٰ﴾ [الفتح: ۲۶].

﴿وَهُدُوا إِلَى الطَّیِّبِ مِنَ الْقَوْلِ وَهُدُوا إِلَىٰ صِرَاطِ الْحَمِیدِ﴾ [الحج: ۲۴].

﴿إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ﴾ [فاطر: ۱۰].

﴿یُثَبِّتُ اللهُ الَّذِینَ آَمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَفِی الْآَخِرَهِ﴾ [إبراهیم: ۲۷].

پیامبر فرمود: «قُولُوا لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللهُ تُفْلِحُوا»[۱۴]؛ پیامبر فلاح را تنها معرفت بدون قول قرار نداد و فرمود: «…یَخْرُجُ مِنْ النَّارِ مَنْ قَالَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ وَفِی قَلْبِهِ وَزْنُ ذَرَّهٍ مِنْ خَیْرٍ»[۱۵]؛ به‌جای آن چنین نگفت: یخرج من النار من عرف الله و کان فی قلبه کذا.

اگر نیاز به قول نمی‌بود و معرفت بسنده می‌کرد پس کسی خدا را به زبان انکار می‌کند و به دل می‌شناسد، باید مؤمن باشد و شیطان در این صورت باید مؤمن باشد؛‌ زیرا او پروردگار خود را می‌شناسد، می‌داند که او آفریدگار و میراننده و زنده کننده و اغواء کننده است:

﴿قَالَ رَبِّ بِمَا أَغْوَیْتَنِی لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَلَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ﴾ [حجر:۳۹]،

﴿قَالَ أَنْظِرْنِی إِلَىٰ یَوْمِ یُبْعَثُونَ﴾ [أعراف: ۱۴]،

﴿قَالَ مَا مَنَعَکَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُکَ قَالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ﴾ [أعراف: ۱۲].

بر مبنای این نظر باید کفار، مومن باشند؛ چون ربّ خود را می‌شناختند، گرچه به زبان انکار می‌کردند؛

الله تعالی می‌فرماید: ﴿وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَیْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا فَانْظُرْ کَیْفَ کَانَ عَاقِبَهُ الْمُفْسِدِینَ﴾ [نمل: ۱۴].

خداوند آنان را مومن قرار نداد، گرچه یقین داشتند که الله یگانه است؛ چون به زبان انکار می‌کردند. و می‌فرماید: ﴿یَعْرِفُونَ نِعْمَهَ اللهِ ثُمَّ یُنْکِرُونَهَا وَأَکْثَرُهُمُ الْکَافِرُونَ﴾ [نحل: ۸۳]،

﴿قُلْ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ أَمْ مَنْ یَمْلِکُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَمَنْ یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَیُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَمَنْ یُدَبِّرُ الْأَمْرَ فَسَیَقُولُونَ اللهُ فَقُلْ أَفَلَا تَتَّقُونَ ٭ فَذَلِکُمُ اللهُ رَبُّکُمُ الْحَقُّ فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلَالُ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ﴾ [یونس: ۳۱-۳۲]؛ معرفت قلبی با انکار زبانی سودی نبخشید.

و می‌فرماید: ﴿الَّذِینَ آَتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یَعْرِفُونَهُ کَمَا یَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ وَإِنَّ فَرِیقًا مِنْهُمْ لَیَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَهُمْ یَعْلَمُونَ﴾ [بقره: ۱۴۶]؛ یعنی پیامبر را می‌شناختند؛ اما معرفت همراه با کتمان و انکار امر پیامبر به آنان نفعی نرساند.

هم به امام گفت: در دل من چیزی است، باز پیش تو بر می‌گردم، رفت و برنگشت![۱۶]

۶- معتزله

فرقه معتزله در اواخر قرن اول ظاهر شد، وقتی امامان این فرقه واصل بن عطاء از موالی بنی مخزوم و عمر بن عبید بصری از موالی بنی تمیم از مجلس حسن بصری اعتزال و کناره‌گیری را اختیار نمودند، به «معتزله» نام‌گذاری شدند.

امام ابوحنیفه در حق معتزله می‌گوید: در طبقات اهل هویٰ، معتزله از همه جدل‌بازتراند؛ زیرا ظاهر سخن آنان آب و رنگ داده شده و دل‌ آن را می‌پذیرد[۱۷].

امام در رد قدریه و معتزله در این‌که صفات را تاویل می‌کنند، چنین می‌گوید: «وَلَا یُقَالُ: إِنَّ یَدَهُ قُدْرَتُهُ أَوْ نِعْمَتُهُ، لِأَنَّ فِیْهِ إِبْطَالُ الصِّفَهِ، وَهُوَ قَوْلُ أَهْلِ القَدَرِ وَالاِعْتِزَالِ.» [۱۸]

۷- مشبهه

مشبهه فرقه‌ای هستند که الله تعالیٰ را به مخلوقات تشبیه می‌دهند و صفات الله را بر صفات مخلوق قیاس می‌کنند، از امامان مشبهه مقاتل بن سلیمان بن بشر خراسانی است؛ وی در اثبات صفات غلو کرد و در مقابل، جهم بن صفوان در انکار صفات غلو نمود.

ذهبی می‌گوید: در خراسان جهم بن صفوان ظاهر شد و به تعطیل صفات پروردگار عزوجل و مخلوق بودن قرآن فراخواند، در مقابل، در خراسان مقاتل بن سلیمان مفسر ظاهر شد و در اثبات صفات مبالغه نمود حتی که خدا را جسم می‌دانست[۱۹].

امام ابوحنیفه در رد بر وی می‌گوید: در خراسان دو گروه از هم بدتراند: جهمیه و مشبهه و گاهی مقاتلیه می‌گفت[۲۰] و می‌فرمود: دو دیدگاه خبیث از مشرق آمده است: جهم معطّل و مقاتل مشبهه.[۲۱]

امام ابوحنیفه در ردّ بدعت تشبیه می‌گوید: «لَا یُشْبِهُ شَیْئاً مِنَ الأَشْیَاءِ مِنْ خَلْقِهِ، وَلَا یُشْبِهُهُ شَیْءٌ مِنْ خَلْقِهِ.»[۲۲]

۸-ملحدین

ملحدین بدون دلیل وجود الله تعالی را انکار می‌کنند و به قیامت و رسالت اعتقاد ندارند.

برخی زنادقه از امام ابوحنیفه ـ رَحْمَهُ اللّٰهِ عَلَیْهِ ـ بر وجود پروردگار دلیل خواستند؛ امام صاحب فرمود: مرا بگذارید تا نسبت به چیزی که بر آن اطلاع یافته‌ام، فکر کنم.

می‌گویند: کشتی‌ای [که تخته‌های آن خود به خود از درختان جدا شده و ساخته می‌شود و خود به خود بارگیری می‌شود و] پر از وسایل تجاری در دریا بدون ناخدا و محافظ در حرکت است و امواج بزرگ را شکافته و بدون هیچ سرنشین و ملاّحی به سلامت به مقصد می‌رسد [و لنگر می‌اندازد و خود به خود خالی می‌شود، سپس برمی‌گردد]!

منکران وجود باری تعالى گفتند: کلّا و حاشا؛ که چنین نیست و هیچ عاقلی این را نمی‌پذیرد. امام فرمود: وای بر شما! شما که قبول دارید کشتی کوچکی بدون ملاح حرکت نمی‌کند، پس چگونه این موجودات زمینی و آسمانی که پر از حکمت‌اند، آفریننده ندارند و وجود جهان به این همه عظمت، بدون از خدا چه‌طور ممکن است؟!

مخاطبان امام مبهوت و لاجواب شدند و به سوی حق رو آورده و به دست ایشان مسلمان شدند.[۲۳]

در مناظره‌ای دیگر، مناظر دهری خطاب به امام گفت: اشیاء از یک حال به حال دیگر بدین خاطر تغییر می‌کنند که بنای آن بر «طبایع اربعه» است: رطوبت، یبوست، برودت و حرارت، مادامی که این طبایع درست باشند، صاحب آن نیز صحیح است و هرگاه طبیعتی از آن بر سایر مزاج‌ها غالب بشود، درستی آن زایل می‌شود، سپس صحت صاحب آن نیز زایل می‌گردد.

امام ابوحنیفه رضی الله عنه فرمود: به صانع و مصنوع و غالب و مغلوب اعتراف نمودی از همان جا که انکار کردی؛ زیرا گفتی یکی از طبایع غالب و بقیه مغلوب می‌شود، پس ثابت گشت که جهان غلبه دهنده‌ای دارد و از مسئله‌ی شما به این نتیجه می‌رسیم که غالب جز خدای آفریدگار کسی نیست.[۲۴]

از امام ابوحنیفه سوال شد: دلیل بر آفریدگار چیست؟

پاسخ داد: شگفت آورترین دلیل، نطفه در رحم و جنین در شکم است؛ الله آن را در تاریکی شکم و تاریکی رحم و تاریکی بچه‌دان می‌آفریند… می‌بینیم که زن گاهی پسر و گاهی دختر و گاهی دوقلو و گاهی سه قلو می‌زاید و گاهی می‌خواهد بزاید، اما نمی‌زاید و گاهی نمی‌خواهد بزاید، اما می‌زاید و گاهی پسر می‌خواهد، اما دختر می‌شود و گاهی دختر می‌خواهد، اما پسر می‌شود بر خلاف خواسته‌ی پدر و مادر؛ پس قطعاً قدرت خدای قادر عالم و حکیم را شناختیم.[۲۵]

پی‌نوشت‌ها:

[۱]. مناقب أبی حنیفه، مکی (۱۵۱، ۱۵۲).

[۲]. مناقب أبی حنیفه، مکی (۱۰۸، ۱۰۹).

[۳]. محمد بجلی ملقب به شیطان الطاق است، طاق نام بازاری در کوفه بوده است، روافض از وی به (مومن الطاق) یاد می‌کنند.

[۴]. مناقب أبی حنیفه،کردری (۱۸۰).

[۵]. تاریخ بغداد (۱۳/۳۸۲، ۳۸۳).

[۶]. أصول الدین عند الإمام أبی حنیفه (۱/۱۸۳).

[۷]. تاریخ بغداد (۱۳/۳۸۴).

[۸]. همان.

[۹]. همان.

[۱۰]. مقالات الأشعری (۱۳۲، ۲۷۹)، تحقیق ریتر.

[۱۱]. الفقه الأکبر.

[۱۲]. الفقه الأکبر.

[۱۳]. رساله أبی حنیفه للبتی (۳۸، ۳۷).

[۱۴]. السنن الکبرى بیهقی (۳۶۱)؛ المستدرک على الصحیحین حاکم (۳۹).

[۱۵]. صحیح بخاری (۴۴)؛ صحیح مسلم (۴۹۹).

[۱۶]. مناقب أبی حنیفه، مکّی (۱۲۴، ۱۲۵، ۱۲۶).

[۱۷]. مناقب أبی حنیفه، مکی.

[۱۸]. تاریخ بغداد (۱۴/۲۴۲).

[۱۹]. تذکره الحفاظ (۵۹ -۱۶۰).

[۲۰]. تاریخ بغداد (۱۳/۳۸۲).

[۲۱]. تاریخ بغداد (۱۳/۱۶۴).

[۲۲]. الفقه الاکبر.

[۲۳]. تفسیر ابن کثیر (۱/۱۰۲)؛ مناقب أبی حنیفه، للمکی (۱۵۱)؛ شرح العقیده الطحاویه (۸۳). حکیم سنایی داستان مناقشه‌ی مرد دهری با امام ابوحنیفه رحمه الله را به همین مضمون به نظم در آورده است؛ مطلعش چنین است [دیوان: ۱۵۳ ـ ۱۵۶]:

ای خـردمنـد مـوحـد پاک دیـن هـوشـیار /∗/ از امام دین حق یک حجّت از من گوش دار

[۲۴]. شرح الفقه الأبسط، سمرقندی (۲۳). [۲۵]. قلائد عقود العقیان فی مناقب أبی حنیفه النعمان.

نویسنده: عبدالحکیم سیدزاده