از دوستِ به‌حج‌رفته‌ام پرسیدم، حج را چگونه دریافتی؟ رو به من کرد و گفت: قبلاً در جایی خوانده بودم که رسول الله – ‌علیه الصلاة والسلام – فرمودند: «مَنْ أَرَادَ الحَجَّ فَلْيَتَعَجَّل»؛ کسی که ارادهٔ حج دارد باید عجله کند. با خود اندیشیدم که سال به سال ماشین را عوض کردم دلم را آرام نکرد، […]

مکه، سرزمین وصال دوستاز دوستِ به‌حج‌رفته‌ام پرسیدم، حج را چگونه دریافتی؟ رو به من کرد و گفت: قبلاً در جایی خوانده بودم که رسول الله – ‌علیه الصلاة والسلام – فرمودند: «مَنْ أَرَادَ الحَجَّ فَلْيَتَعَجَّل»؛ کسی که ارادهٔ حج دارد باید عجله کند. با خود اندیشیدم که سال به سال ماشین را عوض کردم دلم را آرام نکرد، خرید مِلک هم خوشی زیادی برایم رقم نزد، استطاعت مالی هم داشتم، با خود گفتم باید سفری بزرگ را تجربه کنم.

خاطرات حجاج دیگر – که قبلاً از حج آمده بودند – و مرور آنها در ذهنم، مرا به رفتن به این سفر سرنوشت‌ساز تشویق می‌کرد؛ گویا ولوله‌ای در قلبم ایجاد کرده بود، بدون هیچ معطلی ثبت نام کردم. بعد از خبر شدن خانواده از این اقدامم آنان نیز جان تازه‌ای گرفته بودند و هر روز در خانه از مراسم حج و… سخن به میان می‌آمد. فرزندم به کتابخانه می‌رفت و برای من از کتاب‌هایی که مرتبط به حج بود می‌آورد و من هم با اشتیاق تمام آنها را مطالعه می‌کردم. خلاصه، دوست عزیزم! از جایی سؤال کردی که آرامش دهندهٔ افکار و قلوب است.

بعد از زیارت مدینهٔ منوره، شهر رسول الله – ‌صلی الله علیه وسلم – تا خود مکه با وجود خستگی بسیار، خواب به چشمانم نمی‌آمد. کلیپی از مرحوم شیخ الحدیث مولانا سید محمد یوسف حسین‌پور – رحمة الله علیه – دیده بودم که با کهولت سن دور تا دور کعبه می‌دوید؛ ایشان را قبلاً در شهر گُشت، زمان مراسم دانش آموختگی طلاب دیده بودم، به سختی راه می‌رفتند، ولی بیشتر تعجبم از عشق آن مرحوم به بیت‌الله بود، بالأخره عشق سن و سال نمی‌شناسد.

به مکه رسیدیم و از اتوبوس پیاده شده و به طرف حرم راه افتادیم. نفس در سینه‌ام حبس شده بود و اشک‌ها قطره‌قطره از صورتم می‌چکید؛ گویا داشتم بال درمی‌آوردم. از باب ملک فهد وارد شدیم، در حالی که صدای حاجيان را از دور می‌شنیدیم، ناگهان خود را در مقابل خانه دیدم و صدایی از قلبم بلند شد، نمی‌دانستم چه بگویم! دیوانه‌وار دور کعبه می‌گشتم و به شدت اشک می‌ریختم؛ مانند فرزندی که مادر گمشده‌اش را یافته، از شدت اشک نفسم تنگ شده و قابل کنترل نبود.

عجب عشق و محبتی پروردگار به خانهٔ خودش در قلوب مسلمین نهاده است! عشقی که هر کس را دگرگون می‌کند. دعای سیدنا ابراهیم – علیه السلام – است: ﴿فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ﴾ [ابراهیم:٣٧]. به خاطر دعای ایشان، خداوند دل‌ها را به سوی این سرزمین متمایل گرداند.

اگر همسفرم دستم را نمی‌گرفت، تا صبح به دورش می‌گشتم. بعد از آن نوبت به سعی بین صفا و مروه رسید؛ گویا هاجر را می‌بینم که چگونه برای فرزند تشنه‌اش به دنبال آب می‌دود تا لبان خشکیدهٔ اسماعیل را با جرعه‌ای آب سیراب کند. امتحانی بزرگ بود در بیابانی بی‌آب و علف! عمل سیده هاجر، تا روز قیامت برای هر مسلمانی که رهسپار این شهر مقدس می‌شود، ماندگار شد. در قسمتی که با چراغ سبز روشن بود، باید به اتباع هاجر بدوی؛ هاجر از دور که می‌نگریست سرابی را مشاهده می‌کرد و سریع‌تر راه می‌رفت. سبحان الله! از محبتی که پروردگار در قلب مادر نسبت به فرزندش نهاده است.

بعد از سعی بین صفا و مروه، آبی گوارا نوشیدم، تمام خستگی‌ها را از تنم برد. عجب آب گوارایی است زمزم! من به کوه‌های ایران رفته و از چشمه‌های آنجا آب نوشیدم، ولی این کجا و آن کجا؟!

چشمانم هنوز از دیدن بیت‌الله سیر نشده بود؛ رفتم و شروع کردم به نگاه کردن. عجب شبی است که چشمانم سیر نمی‌شود!

شب بعد همراه کاروان به غار حرا رفتیم و پله‌های جبل النور را پیموده و خود را به غار رساندیم. چقدر حس عجیبی دارد! گویا می‌شود رفت و آمد جبرئیل را حس کرد. چه صحنهٔ جالبی بود! مکه از دور می‌درخشید و من از این صحنه احساس آرامش می‌کردم؛ تفرجگاه‌ها و جنگل‌هایی که رفتم چنین به من آرامش نداده بود، اما اینجا قلبم در آرامشی مطلق فرو رفت.

بعد از پایان حج، وقت وداع فرارسید. باید برگشت، ولی چه صحنهٔ سختی بود، جلوی بیت‌الله نشستم و شروع کردم به گریه کردن، طاقت دوری نداشتم ولی چه باید کرد، باید بازگشت، اما با کوله‌باری از خاطره و آرامش حقیقی. مقوله‌ای از یکی از علمای شهرم به یادم آمد که زیبا گفت: انسانی که هنوز به حج نرفته آرزوی حج را دارد، اما کسی که رفته، عاشق شده و عاشق دست‌بردار معشوقش نیست، هر لحظه وصال دوباره را تمنا می‌کند.

پر است خلوتم از ياد عاشقانهٔ او /٭/ گرفته باز دل کوچکم بهانهٔ او
مسافران همه رفتند و باز جا ماندم /٭/ کدام جاده مرا می‌برد به خانهٔ او
غروب ابري پاييز مي‌چکد در من /٭/ پُرم ز هق‌هق باران کجاست شانهٔ او؟

از خداوند متعال خواستارم تا به بندهٔ حقیر و همهٔ خوانندگان توفیق حج نصیب فرماید و چشمان و قلوبمان را با زیارت خانهٔ خویش و مسجد رسول الله – صلى الله عليه وسلم – خنک فرماید.

نویسنده: محمدصالح رحمت‌پور/ تایباد