تعصب یکی از رذائل اخلاقی است که مایهٔ دوری از حق و محروم شدن از سعادت می‌شود. «تعصب» و «عصبیت» در اصل از مادهٔ «عصب» به معنی رگ‌ها و پی‌هایی است که مفاصل را به هم ارتباط می‌دهد، سپس هرگونه ارتباط و به هم پیوستگی را تعصب و عصبیت نامیده‌اند،اما معمولاً این لفظ در مفهوم […]

تعصب یکی از رذائل اخلاقی است که مایهٔ دوری از حق و محروم شدن از سعادت می‌شود.
«تعصب» و «عصبیت» در اصل از مادهٔ «عصب» به معنی رگ‌ها و پی‌هایی است که مفاصل را به هم ارتباط می‌دهد، سپس هرگونه ارتباط و به هم پیوستگی را تعصب و عصبیت نامیده‌اند،اما معمولاً این لفظ در مفهوم افراطی و مذموم آن به کار می‌رود. تعصب و تحجر به معنای برنایشتی، تحول‌ناپذیری، جمود و برنتابیدن فرهنگ و ارزش‌های حق و متعالی است. همچنین به معنی وابستگی غیر منطقی به چیزی تا آنجا که انسان حق را فدای آن کند.
بدون شک انسان به هر سرزمین یا قبیله و نژادی تعلق داشته باشد نسبت به آن عشق می‌ورزد و این پیوند و علاقه نه تنها عیب نیست، بلکه عامل سازنده‌ای برای همکاری‌های اجتماعی وی می‌باشد.
ولی اگر این امر از حدش بگذرد، به صورت مخرب و گاه فاجعه‌آفرین در خواهد آمد و منظور از تعصب نژادی و مذهبی که مورد نکوهش قرار می‌گیرد، همین افراط است.
بی‌تردید اساسی‌ترین پایهٔ عبودیت و بندگی خداوند، تسلیم و تواضع در برابر حق است و به عکس هر گونه تعصب و لجاجت مایهٔ دوری از حق و محروم شدن از رستگاری است.
هنگامی که به تاریخ انبیای بزرگ بازمی‌گردیم و عللِ انحراف و گمراهی اقوام پیشین را مورد بررسی قرار می‌دهیم، به خوبی درمی‌یابیم که این سه امر «تعصب»، «لجاجت» و ‌«تقلید کورکورانه» نقش اصلی را در انحراف آنها داشته است.

 تعصب از دیدگاه قرآن
در قرآن کریم به داستان‌هایی از تعصب اشاره شده است، به عنوان نمونه می‌توان داستان حضرت نوح (علیه السلام) را بیان کرد:
بت‌پرستان عصر آن پیامبر اولوالعزم به قدری لجوج و متعصب بودند که حتیٰ از شنیدن صدای منادی توحید وحشت داشتند، همان‌گونه که در نخستین آیهٔ مورد بحث از زبان حضرت نوح (علیه السلام) می‌خوانیم: ﴿وَإِنِّي كُلَّمَا دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصَابِعَهُمْ فِي آذَانِهِمْ وَاسْتَغْشَوْا ثِيَابَهُمْ وَأَصَرُّوا وَاسْتَكْبَرُوا اسْتِكْبَارًا﴾ [نوح: ۷]؛ «و من هر زمان آنها را دعوت کردم که ایمان بیاورند تا تو آنان را بیامرزی، انگشتان خود را در گوش‌هایشان کرده و لباس‌هایشان را بر سرو صورت می‌پیچیدند و در مخالفت با حق اصرار ورزیدند و شدیداً تکبر کردند!»
تعصب و لجاجت آنها به قدری شدید بود که حتیٰ حاضر نبودند ذره‌ای از امواج صوتی حضرت نوح (علیه السلام) که حامل حقیقت بود، به گوش آنها برسد.
در آیهٔ بعد چهرهٔ دیگری از همین رذایل اخلاقی در قوم حضرت نوح (علیه السلام) به چشم می‌خورد: ﴿وَقَالُوا لَا تَذَرُنَّ آلِهَتَكُمْ وَلَا تَذَرُنَّ وَدًّا وَلَا سُوَاعًا وَلَا يَغُوثَ وَيَعُوقَ وَنَسْرًا﴾ [نوح: ‌۲۳]؛ «آنها گفتند: دست از خدایان و بت‌های خود برندارید،مخصوصاً بت‌های (بزرگ) ”ود“، ”سواع“، ”یغوث“، ”یعوق“ و ”نسر“ را رها نکنید.»
اما چرا و به چه دلیل دست از این بت‌های رنگارنگ که ساخته و پرداختهٔ دست خودشان بود برندارند؟! هیچ دلیلی بر آن جز تعصب نداشتند.

 تعصب مشرکان عرب
این رشته در طول تاریخ همچنان ادامه می‌یابد و تا عصر رسول خدا (صلی الله علیه وسلم) می‌رسد و می‌بینیم که عامل اصلی انحراف مشرکان عرب تعصب است که درهای حق و حقیقت را بر روی صاحبان این صفت منحوس می‌بندد: ﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَيْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا﴾ [بقرة: ۱۷۰]؛ «هنگامی که به آنها (مشرکان عرب) گفته شود از آنچه که خداوند نازل کرده است پیروی کنید، می‌گویند: ما از آنچه پدران‌مان را بر آن یافتیم، پیروی می‌کنیم.»
قرآن بلافاصله در ادامهٔ آیه جواب دندان‌شکنی به آنها می‌دهد و می‌گوید: ﴿أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ شَيْئًا وَلَا يَهْتَدُونَ﴾؛ «مگر نه این است که پدران آنها چیزی نمی‌فهمیدند و هدایت نیافتند؟»
چهرهٔ دیگری از این رذیلهٔ اخلاقی در اقوام مختلف دیده می‌شود و آن اینکه هر گروهی به خاطر تعصب و لجاجت، خود را بهترین می‌داند و دیگران را نفی می‌کند؛ گویی تنها بندگان برگزیدهٔ خدا آنها هستند و دیگران هیچ، و همین امر سبب درگیری مستمر در میان اقوام می‌شود. قرآن می‌فرماید: ﴿وَقَالَتِ الْيَهُودُ لَيْسَتِ النَّصَارَىٰ عَلَى شَيْءٍ وَقَالَتِ النَّصَارَىٰ لَيْسَتِ الْيَهُودُ عَلَىٰ شَيْءٍ وَهُمْ يَتْلُونَ الْكِتَابَ﴾ [بقرة:۱۱۳]؛ «یهودیان گفتند مسیحیان نزد خداوند هیچ ارزشی ندارند و مسیحیان نیز گفتند: یهودیان ارزشی ندارند، در حالی که هر دو گروه کتاب آسمانی را می‌خواندند (که به آنها دستور می‌داد باید از این گونه تعصب‌ها به کنار باشند).»
رسول مکرم اسلام (صلی الله علیه وسلم) صراحتاً این ویروس منحوس را رد کرده و ارشاد می‌فرماید: ‌«لَيْسَ مِنّا مَن دَعَا إلىٰ عَصَبِيَّةٍ وَلَيسَ مِنّا مَن قَاتَل عَلىٰ عَصَبِيَّةٍ وَلَيْسَ مِنّا مَن مَاتَ عَلىٰ عَصَبِيَّةٍ»؛ کسی که مردم را دعوت به تعصب کند، از ما نیست و کسی که به خاطر تعصب بجنگد، از ما نیست و کسی که بر تعصب بمیرد، از ما نیست. (سنن ابی داوود: ٥۱۲۱)

 عوامل و عواقب تعصب
از عوامل تعصب می‌توان «تکبر‌‌»، «مال و ثروت» و «تقلید کورکورانه» را نام برد؛ گاهی علاقهٔ شدید به نیاکان هم سبب می‌شود که انسان نسبت به هر چیزی که به آنها ارتباط و پیوند دارد، دلباختگی نشان دهد و این وابستگی شدید باعث می‌شود، خرافات زیادی به بهانهٔ حفظ آداب و سنن، از نسلی به نسل دیگر منتقل شود.
این صفت پیامدهای بسیار خطرناکی مانند نفاق و اختلاف، تبدیل محبت به عداوت، کفر، رنجش و ناراحتی، عدم کنترلِ امور اختیاری و دوری از رحمت خداوند را به دنبال دارد.

 پس چه باید کرد؟
راه علاج این رذیلهٔ اخلاقی مانند سایر رذایل اخلاقی در درجهٔ اوّل توجه به انگیزه‌ها و ریشه‌ها و از بین بردن آن است و با توجه به اینکه ریشهٔ تعصب، حب ذات افراطی، پایین بودن سطح فرهنگ، شخصیت‌زدگی، و انزوای اجتماعی و فکری است، برای از میان بردن این صفت رذیله باید سطح آگاهی افراد بالا رود، با اقوام و ملل دیگر و گروه‌های مختلف اجتماعی بیامیزند، حب ذات در آنها تعدیل گردد و گرایش‌های زیانبار قومی و قبیلگی از میان آنان برچیده شود تا پایه‌های تعصب و لجاجت و تقلیدهای کورکورانه از بین برود. البته درست است که اسلام اصل تعصب و غیرت را که حکمی فطری است، تأیید می‌کند، اما آنجایی که تعصب خداپسندانه باشد، باید تعصب ورزید؛ مانند آنکه بچه‌دان شتری را در حال سجود بر پیامبر صلی الله علیه و‌آله وسلم پرتاب کردند، حمزه بن عبدالمطلب عصبانی شد و گفت: من به خاطر این بی‌‌ادبی، مسلمان شدم.
سنایی می‌سراید:
شره لقمه آن چنانم کرد /٭/ کز تعصب شدم به یک ره فرد
در پایان از خداوند منان مسألت دارم که به امت محمّدی توفیق دهد تا به نحوست این صفت پی برده و راه حق و حقیقت را برگزینند.

نویسنده: یوسف درویش‌زهی