مولانا سید عبدالکریم حسینپور در ابتدای سخنان خویش در مراسم نماز جمعهٔ شهر گُشت (۱۷ ذوالحجه ۱٤٤۱ ق./ ۱۷ مرداد ۱۳۹۹) به موضوعات مهمی همچون ختم نبوت، مقام صحابه و بالأخص حضرت عثمان اشاره کرد و در پایان نیز عید غدیر را از دیدگاه اهلسنت غیر قابل قبول دانست. مشروح سخنان ایشان به شرح ذیل […]
مولانا سید عبدالکریم حسینپور در ابتدای سخنان خویش در مراسم نماز جمعهٔ شهر گُشت (۱۷ ذوالحجه ۱٤٤۱ ق./ ۱۷ مرداد ۱۳۹۹) به موضوعات مهمی همچون ختم نبوت، مقام صحابه و بالأخص حضرت عثمان اشاره کرد و در پایان نیز عید غدیر را از دیدگاه اهلسنت غیر قابل قبول دانست. مشروح سخنان ایشان به شرح ذیل است:
خداوند متعال، رسول الله صلی الله علیه وسلم را به عنوان خاتم النبیین در این دنیا فرستاد و آخرین دین و آخرین کتاب آسمانی را به ایشان عطا نمود. بعد از نبوت محمد رسول الله صلی الله علیه وسلم هیچ پیامبری نیامده و نخواهد آمد و هر کس بعد از آنحضرت صلی الله علیه وسلم ادعای نبوت کند، صد در صد دروغگو، کذاب و دجال است و حرفش به هیچ وجه قبول نمیشود. قرآن پاک از پیامبران گذشته، حتیٰ پیامبران اولوالعزم عهد گرفته که اگر در زمان شما آخرین پیامبر ما یعنی محمد رسول الله صلی الله علیه وسلم بیاید، وظیفهٔ شما اینست که از ایشان پیروی کنید. اما متاسفانه امروز بعضی از افراد جاهل، گمراه و فریبخورده از شیاطین انسی یا جنی را میبینیم که ادعای نبوت میکنند و مدعی میشوند که بر ما حضرت جبرئیل علیه السلام وحی میآورد، در حالی که بعد از نبوت رسول الله صلی الله علیه وسلم دروازهٔ وحی کاملاً بسته شده و اینها شیاطین هستند که به این افراد وحی میکنند و آنها فکر میکنند، به کمالی رسیدهاند، اما اینها به اندازهٔ بال پشهای هم ارزش ندارند چه برسد به کمال.
وقتی که الله تعالیٰ محمّد رسول الله صلی الله علیه وسلم را به عنوان پیامبر فرستاد، ایشان مخصوص عرب و شبه جزیرهٔ عربستان قرار نگرفت، بلکه الله تعالىٰ فرمود: ﴿وما أرسلناك إلّا کافةً للناس بشیراً ونذیراً﴾؛ «ما تو را برای تمام مردم فرستادیم که مؤمنان را به جنت بشارت دهی و کافران را از عذاب الٰهی بترسانی.» لذا آن حضرت صلی الله علیه وسلم پیامبر انس، جن، شرق، غرب، شمال، جنوب و هر قشر و هر قومی از بشریت و اجنه است. همچنین الله تعالیٰ میفرماید:﴿مَا کان محمَّدٌ أبا أحدٍ من رجالکم﴾؛ «محمّد صلى الله علیه وسلم پدر هیچ کس از مردان شما نیست»؛ زیرا فرزندان پسر ایشان در کودکی وفات کردند. آنحضرت صلی الله علیه وسلم زید بن حارثه رضی الله عنه را به عنوان پسرخوانده قبول کرده بود و مردم او را زید بن محمّد صدا میزدند، الله تعالی این ها را رد کرد و فرمود: «محمّد صلی الله علیه وسلم پدر هیچ یکی از مردان شما نیست.» ﴿ولٰکنْ رسولَ الله﴾؛ «اما رسول خداست»، ﴿وخاتَمَ النبیین﴾؛ «و مُهر تمام پیامبران است.» خودِ آنحضرت صلی الله علیه وسلم میفرماید: «مثال سلسلهٔ نبوت همانند ساختمانی است که تمام چیزش از هر جهت تکمیل است و فقط به اندازهٔ یک سوراخ مانده است، آگاه باشید که من پُر کنندهٔ آن هستم.» لذا ساختمان نبوت تکمیل است و بعد از رسول الله صلی الله علیه وسلم کسی به عنوان پیامبر نخواهد آمد. البته رسول الله صلی الله علیه وسلم خبر داده است که: «بعد از من سی نفر دروغگو و دجال آمده و ادعای نبوت میکنند.»
لذا نبوت آنحضرت صلی الله علیه وسلم برای تمام بشر و جنهاست و درس و تعلیم و پیغمبری ایشان نیز برای هر قشر و هر زمان و هر مکان کافی است و هیچ شکی نیست که دین آن حضرت صلی الله علیه وسلم آخرین دین، و دینی است که تمام شؤون بشر را کفایت میکند، هیچ گوشهای از زندگی جن و بشر – از تولد تا لحد قبر و تقسیم ارث – نمانده که دین اسلام آنها را راهنمایی و پیشوایی نکند و در قرآن پاک هم هیچ شک و شبههای وجود ندارد؛ الله تعالیٰ میفرماید: ﴿ولو کان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافاً کثیراً﴾؛ «اگر قرآن از جانب غیر الله میبود، مردم در آن اختلاف و تناقض زیادی میدیدند.» اما قرآن از هر نوع تناقض و اختلاف خالی است، گرچه بعضی از مستشرقین – به گمان خود – ایرادهایی بر قرآن پاک گرفتهاند ، اما این ایرادها عقل و فکر آنها را به ضعف میکشاند و دانش آنها را به جهالت تبدیل میکند؛ چرا که اگر آنان قرآن را میفهمیدند، نمیتوانستند اعتراض کنند، پس معلوم میشود که جهالت یا عداوتشان آنان را به این چیز وادار میکند. چنانکه الله تعالیٰ میفرماید: ﴿وجحدوا بها واستیقنتها أنفسهم ظلماً وعلوّاً﴾؛ «نفسها و دلهایشان باور دارند، اما از روی عداوت و عناد، مخالفت و انکار میکنند.» پس وقتی که محمد رسول الله صلی الله علیه وسلم کاملترین انبیاء و بشر است، همهٔ صفات نیکی که در انبیاء دیگر وجود داشته در آنحضرت صلی الله علیه وسلم یکجا جمع است: «حُسن یوسف، دَم عیسیٰ، ید بیضا داری/ آنچه خوبان همه دارند، تو تنها داری».
آنحضرت صلی الله علیه وسلم میفرماید: «إنما بُعثتُ معلماً»؛ روزی رسول الله صلی الله علیه وسلم به مسجد تشریف برد، دید که دو گروه نشسته، بعضی مشغول ذکر خدا هستند و بعضی دیگر به درس و تعلیم مشغولاند، آنحضرت فرمود: «شما هر دو گروه به خیر هستید»؛ اما خود ایشان با گروهی که به درس و تعلیم مشغول بودند، نشست و فرمود: «من به عنوان معلم مبعوث شدهام.» لذا وظیفهٔ معلم، تعلیم و تزکیه است؛ یعنی رسول الله صلی الله علیه وسلم تنها به درس دادن اکتفا نکرد، بلکه به تزکیه هم پرداخت و این دو وظیفه را به نحو احسن انجام داد.
پیامبر صلى الله علیه وسلم علم اسلامی و تزکیه را کاملاً به صحابهٔ کرام منتقل کرد و آنان را چنان زیبا تربیت کرد که نظیر آنان را تاریخ گواهی نداده و نخواهد داد. افرادی که قبل از ایمان آوردن به آنحضرت صلی الله علیه وسلم، کارشان چپاول، غارتگری، زنا و بدکاری بود و هر نوع گندگی و فساد و ناامنی که بر روی زمین بود، بین آنان رواج داشت، با تربیت رسول الله صلی الله علیه وسلم به جایی رسیدند که قرآن پاک چندین جا از آنان تعریف میکند و کارنامهٔهای تربیتشدگان آن حضرت صلی الله علیه وسلم نشان داد که واقعاً تاریخ نه قبل از ایشان چنین حوادث و واقعاتی نشان داده و نه بعد میتواند نشان دهد. در میادین جنگ عاشق شهادت بودند، درحالیکه طبعاً انسان از مرگ میترسد و جایی که برایش احتمال خطر باشد، نمیرود و اقدام نمیکند؛ اما در جنگ مؤته سههزار صحابی با سیصدهزار نفر از رومیان جنگ کردند، در حالی که رومیها تصمیم گرفته بودند که ما با حمله بر اینها همه را از بین میبریم؛ اما صحابه به تعداد خودشان از کفار را کشتند، وقتی که حاکمشان از آنان پرسید: شما اینها را از بین نبردید؟ پاسخ دادند: اینها را نمیتوان از بین برد؛ اینها کسانی هستند که همانگونه به طرف مرگ میروند که ما به طرف عشق و شرابنوشی میرویم. در جنگی دیگر، اهل روم چنین ترفندی چیده بودند که دختران دوشیزه را آرایش کردند و جلوی راه صحابهٔ کرام آوردند تا وقتی که سربازان اسلام بگذرند، اینها را ببینند و فریفته گشته و از جنگ منصرف شوند و با همینها مشغول شوند، آن وقت میتوانیم آنان را از بین ببریم. فرمانده مسلمانان از این حرکت خبردار شد و قبل از حرکت فقط این آیه را خواند: ﴿قُل للمؤمنین یغضوا من أبصارهم ویحفظوا فروجهم﴾؛ «ای پیامبر! به مؤمنان بگو که چشمهای خود را پایین بیاندازند و شرمگاه خود را حفاظت کنند.» و فرمود: «به نام الله حرکت کنید.» آنان بدون کوچکترین توجهی از میان این دختران آرایش شده گذشته، به میدان کارزار آمدند و دسیسهٔ کفار را خنثیٰ کردند.
الله تعالی صحابه را توسط پیامبر صلی الله علیه وسلم چنان تربیت کرد که هیچ چیزی نمیتوانست، آنان را باز بدارد نه تطمیع دنیوی، نه پست و مقام و نه چیزی دیگر بلکه همّ و غمشان فقط رضای الله تعالیٰ بود و بس. الله تعالیٰ هم در سورهٔ فتح میفرماید: ﴿لقد رضی الله عن المؤمنین إذ یبایعونك تحت الشجرة فعلم ما فی قلوبهم﴾؛ کسانی که ادبیات عربی خواندهاند متوجه هستند که اینجا «لام» در اوّل و لفظِ «قد» هر دو برای تأکیداند؛ یعنی «صددرصد الله تعالیٰ از مؤمنانی که زیر درخت با تو – ای محمّد صلى الله علیه وسلم – بیعت کردند راضی است.» اینها کی بودند که آنجا بیعت کردند؟ آیا ابوبکر و عمر و عثمان و طلحه و زبیر و عبدالرحمن بن عوف و سعد و سعید و ابوعبیده بن جراح و امثال اینها حدود ۱٤۰۰ نفر از صحابهٔ کرام نبودند؟ آیا نعوذ بالله اینها از روی نفاق اینجا بیعت کردند؟ نعوذ بالله مگر خدا نمیدانست که در دلهایشان چه هست؟ بلکه خدا صراحتاً اعلام میکند: ﴿فعلم ما فی قلوبهم﴾؛ «الله دانست که در دلهایشان چه هست» و دانست که جز ایمان و رضای الله چیز دیگری نیست و از آنان اعلان رضایت کرد. این بیعت در تاریخ به بیعت الرضوان و بیعت الشجره معروف گشت؛ زیرا الله تعالیٰ در اینجا از صحابه اعلان رضایت کرد. اما سبب اعلان رضایت چه بود؟
رسول الله صلی الله علیه وسلم خواب دید که با صحابهٔ کرام به زیارت خانهٔ خدا میرود، بنابراین تصمیم گرفت که برای زیارت خانهٔ خدا برویم، اما هنوز مکه به دست مشرکان بود و وقتی که مشرکان با خبر شدند که آن حضرت صلی الله علیه وسلم و همراهانش به مکه میآیند، مانع شدند و نگذاشتند که وارد مکه شوند، با اینکه احرام بسته بودند و لبیک میگفتند. لذا رسول الله صلی الله علیه وسلم، حضرت عثمان رضی الله عنه را سفیر خود قرار داد و فرستاد که برود و با مشرکان در این باره مذاکره کند. دقت کنید که حضرت عثمان چه شخصیتی بود که رسول الله صلی الله علیه وسلم در چنین لحظهٔ حساسی ایشان را به عنوان سفیر خود میفرستد؛ یعنی هم مورد اعتماد مسلمانان و هم مورد احترام کفار بود، چون انسانی بردبار و نرمخو بود. وقتی که حضرت عثمان رفت، عادت کفار این بود که ازار و شلوارهای خود را دراز میکردند – و متأسفانه امروزه اکثر مسمانان نیز به همین کیفیت عمل میکنند که این کار درستی نیست و پیامبر صلی الله علیه وسلم میفرماید: «شلوار که از شتالنگ پایینتر باشد، در آتش جهنم است.» مشرکین به حضرت عثمان گفتند که شلوارهای کفار پایین هستند، شما هم شلوار خود را از شتالنگ پایینتر کن. فرمود: آیا من شلوار خود را به خاطر این احمقها و کفار پایین کنم، هیچوقت چنین کاری را نخواهم کرد، در حالی که سنت حبیب من رسول الله صلی الله علیه وسلم این است که شلوار باید بالاتر از شتالنگ پا باشد. سپس با مشرکان صحبت کرد و گفت که هدف آن حضرت صلی الله علیه وسلم فقط زیات خانهٔ خداست و دوباره برمیگردد و جنگ و جدالی در کار نیست، آنها گفتند: ما اجازه نمیدهیم، اگر خودت خانهٔ خدا را زیارت میکنی، به تو اجازه میدهیم. حضرت عثمان جواب داد: «بدون رسول الله صلی الله علیه وسلم نمیتوانم خانهٔ خدا را زیارت کنم.»
به مکه رفته، کنار حرم و داخل حرم قرار گرفته و نزدیک خانهٔ خداست، اما میگوید: «تا رسول الله صلی الله علیه وسلم همراه نباشد، عثمان نمیتواند خانهٔ خدا را طواف کند.» اینقدر وفادار بود! صحابه کرام هم در آنجا تصور کردند که حضرت عثمان رضی الله عنه وقتی که رفته است، حتماً خانهٔ خدا زیارت میکند و این را برایش تبریک میگفتند، اما پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: «عثمان بدون من طواف نمیکند.»
خلاصه، در این سفارت شایعه شد که حضرت عثمان رضی الله عنه توسط کفار ترور شده است، رسول اکرم صلی الله علیه وسلم در اینجا از صحابهٔ کرام بر مرگ بیعت گرفت که تا آخرین قطرهٔ خون، به خاطر حضرت عثمان رضی الله عنه میجنگیم. وقتی که تمام صحابه که در آنجا حضور داشتند و به دست رسول الله صلی الله علیه وسلم بیعت کردند، آن حضرت صلی الله علیه وسلم در آخر اعلان کرد، این دست عثمان است و دست خود را در دست دیگرش قرار داد که من از طرف عثمان بیعت کردم. بیعت خود حضرت عثمان اینقدر مهم نیست، مهم این است که رسول صلی الله علیه وسلم به نیابت از ایشان دست خود را در دست دیگرش قرار میدهد و میگوید: «این بیعت از جانب عثمان است»؛ یعنی آن حضرت صلی الله علیه وسلم اینقدر به ایمان، رشادت و رفاقت حضرت عثمان رضی الله عنه مطمئن بود، از این جهت اعلان کرد که: «هر پیامبری در بهشت رفیقی دارد و رفیق من در بهشت حضرت عثمان رضی الله عنه است.»
لذا الله تعالیٰ دربارهٔ این بیعتکنندگان فرمود: ﴿فعلم ما فی قلوبهم﴾؛ «اینهایی که زیر درخت به دست تو بیعت کردند، خدا دانست که در دلهایشان چه بود.»
صحابهٔ کرام همگی زیر قیادت رسول الله صلی الله علیه وسلم درست تربیت شدند و با این تربیتِ درست بود که بعد از آن حضرت صلی الله علیه وسلم دنیا را فتح کردند و ابرقدرتهای جهان در قبالشان زانو زدند و وعدهای که الله تعالیٰ از فرستان پیامبر اکرم صلى الله علیه وسلم کرده بود: ﴿لِیُظهرَه علی الدین کُلِّه﴾؛ تا «دین اسلام بر تمام ادیان غلبه پیدا کند»، این غلبهٔ دین توسط شاگردان رسول الله صلی الله علیه وسلم انجام شد. پس عملکرد این شاگردان همان رضای الله و رسول بود.
چونکه ۱۸ ذی الحجه، مصادف با شهادت حضرت عثمان رضی الله عنه بود، من اینها را خدمت شما عرض کردم، الله تعالی محبت رسول الله صلی الله علیه وسلم و صحابهٔ کرام را در اعماق قلبهای من و شما جای بدهد و وظیفهٔ تک تک ما و شماست که محبت رسول الله صلی الله علیه وسلم و آل و اصحاب ایشان را در دلهای فرزندانمان جای بدهیم و همیشه با آنان مذاکره کنیم که سلسلهٔ ایمان ما توسط صحابه به رسول الله صلی الله علیه وسلم متصل میشود، اگر صحابه نمیبودند، این قرآن و دین را چه کسی برای من و شما میآورد؟
مسألهٔ بعدی که بعضی فردا (۱۸ ذوالحجه) را به عنوان عید معرفی میکنند، این از نظر اهلسنت والجماعت عید نیست و عیدهای ما فقط دو عید «فطر» و «قربان» هستند و ما عید دیگری نداریم.
پس بدانید که ما اهلسنت والجماعت عید غدیری نداریم و حضرت علی رضی الله عنه را که رسول الله صلی الله علیه وسلم در حقش فرمود: «هر کس من مولای اویم علی هم مولای اوست»؛ مولا به معنای دوست است؛ یعنی کسی که من دوست او هستم، باید حضرت علی هم دوست او باشد؛ چرا که فرزند و برادر (عموزاده) و داماد رسول الله صلی الله علیه وسلم است، از این جهت جزو اهل بیت رسول الله صلی الله علیه وسلم قرار گرفته است. اما اینجا به عنوان جانشین تعیین نشده، وگرنه این صحابهٔ کرامی که برای احیاء کردن سنت آنحضرت صلی الله علیه وسلم این اندازه پافشاری میکردند که از جان خود میگذشتند، چطور اینچنین مسألهٔ بزرگی از آن حضرت صلی الله علیه وسلم را – نعوذ بالله – زیر پا میگذارند و خلافت را غصب میکنند؟
چنین مسألهای اصلاً نبوده و عقل هم این را باور نمیکند. حضرت عمر رضی الله عنه به وقت ضربه خوردن، شش نفر را کاندیدای خلافت میکند و اعلام میکند: «فرزندم، عبدالله، حقی در خلافت ندارد.» اگر میخواست که خلافت را به طرف خود بکِشد، فرزندش را ترجیح میداد، اما گفت، فقط از عبدالله مشوره بگیرید و در خلافت حقی ندارد و همهٔ صحابه حضرت عثمان را بر حضرت علی رضی الله عنهما ترجیح دادند.
پس بدانید که حدیث «من کنت مولاه فعلی مولاه»؛ فقط در کتب اهلسنت وجود دارد و در کتب برادران هم وجودی ندارد و بحثش فقط متعلق به یک نوع رنجشی بود که بین حضرت علی رضی الله عنه و برخی از اهل یمن و مدینه پیش آمده بود که قبل از رسیدن به مدینه، آنحضرت صلی الله علیه وسلم آن را در منطقهٔ «خُم» بیان کرد، وگرنه (اگر هدف اعلان خلافت میبود) بهترین جا برای بیانش میدان عرفات بود که تمام حجاج در آنجا جمع بودند.