نشاید که نامت نهند آدمی

  پرینت
نشاید که نامت نهند آدمی
شناسه خبر : 3168 | تاریخ انتشار : ۲۵ دی ۱۳۹۷ - ۱۰:۵۱ | 518 بازدید | تعداد دیدگاه : 0 | ارسال توسط :

آن دو مدت کوتاهی با هم زندگی کردند؛ مدتی کمتر از یک ماه. در هر چیزی با هم شریک بودند؛ هر چیز. در یک ظرف می‌خوردند؛ از یک ظرف آب می‌نوشیدند. یک آسمان رواندازشان بود و یک زمین فرششان. صدایشان را نیمه شب می‌شنیدی که با هم صحبت می‌کردند و دوستی عمیقی را که در […]

آن دو مدت کوتاهی با هم زندگی کردند؛ مدتی کمتر از یک ماه.

در هر چیزی با هم شریک بودند؛ هر چیز.

در یک ظرف می‌خوردند؛ از یک ظرف آب می‌نوشیدند.

یک آسمان رواندازشان بود و یک زمین فرششان.

صدایشان را نیمه شب می‌شنیدی که با هم صحبت می‌کردند و دوستی عمیقی را که در میانشان به وجود آمده بود، به خوبی می‌شناختی با وجودی که آن دو از دو جنس مختلف بودند.
البته در میانشان هماهنگی و انسجامی را احساس می‌کردی که کمتر در میان علاقه‌های دیگر دیده بودی.

هنگامی که آنها را می‌دیدی که بر زمین خفته‌اند احساس می‌کردی که دو عاشق و معشوق در هوایی پاک و صاف بر کنارهٔ دریایی آرام سایه گرفته‌اند تا آنان از شعاع گرم خورشید بپوشاند.

با چشم‌هایشان دور و اطراف را می‌نگریستند و سکون خود را به خاطر هر چه که باشد، خراب نمی‌کردند، آنها فقط زیر شعاع خورشید در مقابل نانوایی کشاورزی گرد آمده و از آرامش و سکون برخوردار بودند.

با هم اختلاف نمی‌کردند و صدایشان در فضا بلند نمی‌شد، با هم تسبیح خدا را با سکونت و وقار ادا می‌کردند.

شاید می‌پنداری که من از دو انسان صحبت می‌کنم.

نه به خدا! سخن من دربارهٔ یک الاغ و یک گوسفند است!

هنگامی که ما کوچک بودیم، پدربزرگم گوسفندی خرید تا آن را قربانی کند. آن را به دیوار در کنار الاغش پشت منزل کشاورزانهٔ زیبایش بست. یک ماهی قبل از عید قربان آن را خریده و در کنار الاغ بسته بود. هر یکی از این‌ها با دیگری انس گرفته بود، اگر به جای الاغ می‌بودم از شدت خوشحالی‌ای که از این مهمان تازه وارد دست داده بود تا مونس تنهایی‌ام باشد، اسب می‌شدم یا به پرواز در می‌آمدم!

اما هنگامی که وقت قربانی رسید، پدر و دایی‌هایم بعد از نماز عید آمدند تا این دو دوست صمیمی را از هم جدا کنند، گوسفند را گرفته و دستها و پاهایش را بستند و بسم الله، الله أکبر گفته، کارد را بر گلویش نشاندند. ناگهان دیدیم که الاغ حرکات عجیب و غریبی انجام می‌دهد و صدایش نیز دیگرگون است؛ چنین فهمیده شد که خشمگین است یا ترسیده یا دلش می‌سوزد و یا اینکه غمگین است. وقتی که چنین دیدیم، دانستیم که ما با این پندارمان که حیوانات هیچگونه احساس و شعوری ندارند و چیزهای اطرافشان را درک نمی‌کنند، اشتباه کرده‌ایم. آری، الاغ از قربانی شدن رفیقی که فقط یک ماه با او زیسته بود، اندوهگین شد.

آیا چیزی به خاطرت آمد؟ آن چیست؟

آری! هنگامی که این واقعه را به یاد آوردم، این چیز در ذهن من هم آمد؛ حیوان نسبت به قتل رفیقش اندوهگین شد در حالی که بعضی از انسانهای زمان ما نسبت به قتل برادران دینی یا ملی خود یا هر انسانی که به نا حق کشته شود، ناراحت نمی‌شوند. حیوانات ثابت کرده‌اند که قلبهایشان نرم‌تر و شفقتشان بیشتر و فطرتشان سالم‌تر از بسیاری از انسانهایی است که الله به آنان عقل و شعور داده است.

آری! گاهی حیوان به نزد خداوند از انسانی که دارای قلب مرده باشد، بهتر است.

یهودی‌ای نزد ابراهیم بن ادهم آمد و گفت: ای ابراهیم! آیا ریش تو از دُم سگ من بهتر است یا این‌که دم سگ من از ریش تو بهتر است؟ ابراهیم در آرامش مؤمنانه‌اش جواب داد: اگر ریش من به جهنم برود، پس دم سگ تو بهتر است و اگر به بهشت برود، پس از دم سگ تو بهتر است.

خوانندهٔ گرامی! اگر نسبت به کشته شدن بسیاری از برادران و خواهران بی‌گناهت ناراحت و خشمگین نشدی، و اگر نمی‌توانی که انسانی با فطرت سالم باشی، پس نصیحتم رُک و پوست کنده به تو این است که: حیوان باش!

[تو کز محنت دیگران بی غمی /٭/ نشاید که نامت نهند آدمی]

نوشتهٔ دکتر احمد رزق شرف (موقع الألوکة)
ترجمه: زبیر حسین‌پور

برچسب ها
نوشته های مشابه
فراخوان مدرسهٔ دینی عین العلوم گُشت سراوان جهت کمک‌رسانی به سیل‌زدگان جنوب بلوچستان
در حمایت از ایرانی‌های بی‌شناسنامه رکورد «روپایی برعکس» را شکستم
فردا (دوشنبه) عید فطر است
دیدار مولانا عبدالحمید با وزیر امور خارجه
مولانا خدارحم لکزایی، استاد برجستهٔ دارالعلوم زاهدان، درگذشت
‌‌مراسم تشییع‌جنازه مولانا عبدالعزیز ملازهی رحمه‌الله برگزار شد
ثبت دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.