مولانا عبدالکریم حسینپور در خطبههای نماز جمعهٔ گُشت: کسانی که به حضرت عمر توهین میکنند، از دایرهٔ عقل خارجاند بنای دین اسلام بر امر به معروف و نهی از منکر است سنتآنلاین| مولانا سید عبدالکریم حسینپور مدیریت حوزه علمیه عین العلوم و امام جمعهٔ شهر گُشت در خطبههای نماز جمعهٔ این هفته (۱ محرم ۱٤٤۲/ […]
مولانا عبدالکریم حسینپور در خطبههای نماز جمعهٔ گُشت:
کسانی که به حضرت عمر توهین میکنند، از دایرهٔ عقل خارجاند
بنای دین اسلام بر امر به معروف و نهی از منکر است
سنتآنلاین| مولانا سید عبدالکریم حسینپور مدیریت حوزه علمیه عین العلوم و امام جمعهٔ شهر گُشت در خطبههای نماز جمعهٔ این هفته (۱ محرم ۱٤٤۲/ ۳۱ مرداد ۱۳۹۹) به بیان فضایل ماه محرم، فضایل حضرت عمر فاروق و اهمیت امر به معروف و نهی از منکر پرداخت. مشروح سخنان ایشان به شرح ذیل است:
ارزش و فضیلت ماه محرم
امروز اولین روز ماه مبارک محرم است، الله تعالی سال را به ۱۲ ماه تقسیم نموده و از این ۱۲ ماه چهار ماه را حرام قرار داده است؛یعنی دارای احترام و فضیلت اند که ماههای ذوالقعده، ذوالحجه، محرم و رجب هستند. منظور از حرام بودن این است که اینها فضیلت دارند و مردم باید احترام اینها را باید داشته باشد همانطور که کل سال نباید انسان گناه انجام بدهد و نافرمانی الله تعالی را بکند، و در این ماهها باید بیشر مواظب باشد که نافرمانی الله تعالیٰ صورت نگیرد.
ماه محرم هم یکی از همان ماههایی است که نزد الله و رسول و دین اسلام دارای فضیلت و ارزش میباشد. رسول اکرم صلی الله علیه وسلم قبل از اینکه فرضیت روزهٔ ماه مبارک رمضان نازل شود، دستور داد که دهم ماه محرم را روزه بگیرید؛ اما بعد از نزول فرضیت روزهٔ رمضان که غالباً در سال دوم هجری صورت گرفت، آن حضرت صلی الله علیه وسلم فرمودند کسی که میخواهد محرم را روزه بگیرد، بگیرد و اگر کسی میخواهد روزه را بخورد، بخورد؛ یعنی فرضیت آن از بین رفته و استحباب آن باقی است؛ اما به خاطر اینکه مسلمانان با یهود تشابه پیدا نکنند که آنها فقط دهم را روزه میگرفتند، رسول اکرم صلی الله علیه وسلم به ما دستور دادند که یک روز قبل یا یک روز بعد از آن را روزه بگیریم؛ یعنی نهم و دهم یا دهم و یازدهم.
کسانی که به حضرت عمر توهین میکنند، از دایرهٔ عقل خارجاند
امروز اول محرم، روز شهادت و دفن حضرت عمر فاروق رضی الله عنه است که در ۲٦ ذوالحجه در حالی که در محراب امامت میکرد، مورد حملهٔ ابولؤلؤ مجوسی ملعون قرار گرفت و بعد از گذشت دو سه روزی وفات فرمودند.
شخصیت حضرت عمر فاروق طوری است که دوست و دشمن به ابرمرد بودن ایشان اعتراف دارند، مگر همان کسانی که واقعاً از دایرهٔ عقل خارج هستند به چنین شخصیتهایی توهین میکنند.
به عقیدهٔ اهلسنت والجماعت مقام حضرت عمر رضی الله عنه بعد از انبیاء و ابوبکر صدیق رضی الله عنه از تمام بشریت بالاتر است؛ همین ترتیبی که الله تعالی به خلفای راشدین، خلافت داده است، مقامشان نیز به همین ترتیب است؛ یعنی بعد از انبیاء علیهم الصلاة والسلام اولین شخصیت ابوبکر صدیق است، دوم عمر فاروق، سوم عثمان ذی النورین و چهارم حضرت علی رضی الله عنهم. زمانی که حضرت ابوبکر صدیق رضی الله عنه در حالت مرض وفات قرار داشت، حضرات عثمان و عبدالرحمن بن عوف را جداگانه خواست و پرسید نظر شما در مورد حضرت عمر برای خلافت چیست؟ هر یک فرمود: از عمر مرد بالاتری برای ما پیدا نمیشود. اما وقتی که حضرت طلحه بن عبیدالله خبر شد که حضرت ابوبکر صدیق رضی الله عنه میخواهد حضرت عمر رضی الله عنه را برای خلافت پیشنهاد بدهد، آمد و اعتراض کرد و گفت: تو از تندی حضرت عمر اطلاع داری چطور میخواهی زمام مسلمانان را به دست این فرد سرسخت بدهی؟ تو در حال رفتن پیش خدا هستی آنجا چه جواب میدهی؟ حضرت ابوبکر خوابیده بود، گفت مرا بلند کنید. وقتی بلندش کردند، چنین جواب داد: اگر الله تعالی از من بپرسد که ای ابوبکر! چرا عمر را برای خلافت پیشنهاد دادی؟ جواب میدهم که ای الله! من شایستهترین فرد از امت محمد رسول الله صلى الله علیه وسلم را پیشنهاد دادم. باز فرمود: اگر شما دیدید که حضر عمر در زمان پیامبر صلی الله علیه وسلم و خلافت من سختی میکرد، به خاطر نرمخویی ما دو نفر بود، اما وقتی که زمام را در دست ایشان بگذاریم، آن تندی پایین میآید و من این را از خود ایشان تجربه هم کردهام؛ زمانی که من بر دیگری خشم میکردم، حضرت عمر به من توصیه میکرد که نرم باش و وقتی که من زیاد نرمی میکردم، حضرت عمر اقدام به سختی میکرد. هدف سختی نبود، بلکه میخواست بین سختی و نرمی اعتدال بشود. زمانی که حضرت عمر رضی الله عنه خلیفه شد، خودش همین مسأله را عنوان کرد.
قبل از این که این مسأله را مطرح کنم این را هم بدانید وقتی حضرت ابوبکر، حضرت عمر را برای خلافت پیشنهاد داد، مردم هم قبول کردند و بعد از وفات حضرت ابوبکر در سال ۱۳ هجری در همان روزی که ایشان دفن کرده شد، به دست حضرت عمر بیعت کردند. لذا اگر بگوییم که تنها مسألهٔ انتصاب بوده، درست نیست، اوّل پیشنهاد حضرت ابوبکر رضی الله عنه بود و دوم اینکه مردم به دست ایشان بیعت و او را برای خلافت انتخاب کردند. حضرت عمر در همان روزی که انتخاب شد، بالای منبر رفت و یک درجه پایینتر از درجهٔ ابوبکر نشست، منبر رسول الله صلی الله علیه وسلم سه پله داشت؛ رسول الله صلی الله علیه وسلم همیشه بر بالاترین پله مینشست و خطبه میخواند و سخنرانی میکرد، بعد از وفات آنحضرت صلى الله علیه وسلم، حضرت ابوبکر یک درجه پایینتر نشست و چنین نشان داد که درجهٔ نبوت درجهای است که من نمیتوانم بر آن درجه بنشینم. حضرت عمر هم نشان داد که من در مقام حضرت ابوبکر رضی الله عنه نیستم، لذا بر پلهٔ پایینتر نشست.
حضرت عمر بعد از نشستن بر مسند خلافت، نسبت به اینکه بعضی از مردم گفته بودند که تو تند اخلاق هستی، چنین جواب داد: تندی من بدینخاطر بود که شمشیر رسول الله صلی الله علیه وسلم بودم، هر وقت میخواست از من کار میگرفت و هر وقت میخواست مرا در نیام میکرد و زمانی که حضرت ابوبکر رضی الله عنه خلیفه شد، من به همان صورت شمشیر حضرت ابوبکر بودم، اما الآن که خود زمام شما را به دست گرفتهام، دیگر آن تندی را ندارم؛ البته این را بدانید که نسبت به کسی که ظلم کند و به حق دیگری تجاوز کند، من پا را بر گلویش میگذارم و تا زمانی که حق را نداده کوتاه نمیآیم؛ اما نسبت به عموم مسلمانان از من خوشاخلاقتر نمیبینید. قربانت بشوم ای عمر فاروق!
رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمود: «أَشَدُّهُم فِی أَمرِ الله عُمَر»؛ در احیای دین، اجرای عدالت و برقراری قوانین اسلامی، بعد از پیامبر صلى الله علیه وسلم و ابوبکر صدیق، تاریخ کسی را مثل حضرت عمر نشان نداده و نمیدهد. باری در شبی تابستانی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه وسلم با حضرت عایشه رضی الله عنها بیرون نشسته بودند، حضرت عایشه پرسید: یا رسول الله! آیا در امت تو چنین شخصی است که نیکیهایش به اندازهٔ ستارگان باشند؟ رسول الله صلى الله علیه وسلم فرمود: بله، در امت من چنین فردی هست. پرسید: کیست؟ فرمود: عمر. عایشه گفت: ابوبکر چی؟ فرمود: برای ابوبکر همان همراهیای که با من در غار داشته، کافیست.
از این جهت بود که حضرت عمر میفرمود: اگر ابوبکر با من معامله کند و نیکیهای تمام عمر مرا بردارد و فقط نیکیهای همان سه شبی را که در غار با رسول الله صلی الله علیه وسلم همراه شده بود، به من بدهد، بُرد با من است. این بود حضرت عمر فاروق رضی الله عنه.
بنای دین اسلام بر امر به معروف و نهی از منکر است
مسألهٔ دیگری که قابل مطرح است، امر به معروف و نهی از منکر میباشد که بنای دین اسلام بر آن است؛ یعنی مردم را به کار نیک وادار کردن و از کار بد بازداشتن.
رسول اکرم صلی الله علیه وسلم فرمودند: همهٔ شما به مانند چوپان هستید و هر یک از شما نسبت به زیردستش سؤال کرده میشود، هر یک از شما مسؤول هستید، یعنی در قبال آن برتریای که الله تعالی به شما داده سؤال میشوید، هر یکی بر دیگری به یک نسبت برتر است؛ مثلاً پدر نسبت به فرزند و شوهر نسبت به زن، برادر بزرگ نسبت به کوچکتر و… برتری دارد.
این را بدانیم که هر اندازه که مسئولیتمان بیشتر شود، به همان اندازه سؤال و بازخواست ما در بارگاه الله تعالی بیشتر میشود. اگر ما افراد عادی نسبت به خانواده مسؤولیم، کسی که مسئول دِه است، نسبت به دِه سؤال میشود، مسؤول شهر نسبت به شهر، مسؤول استان نسبت به استان و مسؤول کشور نسبت به کشور سؤال میشود. لذا کسی چنین فکر نکند که اگر پست و مقامی به ما رسید، خودمختار هستیم، نه؛ اگر آقای رئیس جمهور، استاندار، فرماندار، بخشدار، دهدار و هر کسی که در هر پست و مسؤولیتی که هستی نسبت به رعیتت ظلم و اجحاف کردی و حقشان را خوردی، روز قیامت باید در بارگاه الهی پاسخگو باشی. اگر شما مسؤولان میبینید که بر ملت ظلم میشود، باید جلوی آن ظلم را بگیرید، اینطور نباشد که رئیس ادارهای حقوق مردم را پایمال کند، اما مسؤول بالاتر به خواب برود، نه؛ بلکه او هم مسؤول است، باید امر به معروف کند و نگذارد که این ظلم کند. رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: «اُنصُر أَخاكَ ظالماً أو مظلوماً»؛ برادرت چه ظالم باشد یا مظلوم، کمکش کن. پرسیدند: ای رسول الله! کمک به مظلوم را که میدانیم، اما ظالم را چطور کمک کنیم؟ فرمود: «او را برای ظلم نگذار، این کمکی است برای او.» چون تو وقتی او را از ظلم بازداشتی، گناهش کمتر شده و حق مردم بر گردنش کمتر میشود، وقتی تو از نظر زبان یا قدرت توانایی داشتی و به او نگفتی و او را از ظلم بازنداشتی، او بیشتر گناه میکند و بیشتر حق مردم را پایمال میکند، در نتیجه به جهنم میرود و تو به او کمک نکردی.
لذا شما مسئولین بزرگ در قبال زیردستان خودتان، آنهایی که مسؤولیت ادارات و مناطق را به آنان دادید، اگر اینها ظلم بکنند و شما جلویشان را نگیرید، سؤال میشوید. پس امر به معروف و نهی از منکر معنایش این نیست که تنها ما به ملت بگوییم شما این کار خوب را بکنید و از این کار خراب باز آیید، ملت و سرپرستان ملت همه در قبال الله تعالیٰ سؤال کرده میشوند.
ای کاش عمر مانندی میآمد و این نوع عدالت را بین همهٔ مردم برقرار میکرد که کسی بر دیگری ظلم نمیکرد.
https://www.sunnatonline.org/?p=37657