«أَلَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ وَمَا نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ»؛ این آیه در بسیاری از شخصیت‌ها انقلاب آورده است و اشخاص را از مقام فسق به مقام طاعت آورده است. بسیاری از شخصیت‌ها به برکت این آیه زندگی آن‌ها عوض شد. این آیه وقتی به گوش ما می‌خورد در جواب باید بگوییم […]

«أَلَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ وَمَا نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ»؛ این آیه در بسیاری از شخصیت‌ها انقلاب آورده است و اشخاص را از مقام فسق به مقام طاعت آورده است.

بسیاری از شخصیت‌ها به برکت این آیه زندگی آن‌ها عوض شد.

این آیه وقتی به گوش ما می‌خورد در جواب باید بگوییم «بلیٰ یا رب» وقت آن رسیده است.

از جمله این شخصیات حضرت عبدالله بن مبارک است که در ابتداء جوانی عیاش، اهل شراب، کباب و موسیقی بود، روزی که فصل سیب بود در باغ رفت و جلسه ساز و عیاشی را آن‌جا برگزار کرد و بعد از مجلس موسیقی وی را خواب برد در خواب دید که «چنگ» را برداشت تا بنوازد و این آیه را از آله موسیقی خود شنید و این آیه در قلب وی تأثیر گذاشت چنگ را شکست.

عبدالله بن مبارک تبع تابعی است، بسیاری از اساتید وی صغار تابعین‌اند، ایشان شاگرد سفیان ثوری، سفیان عیینه و اعمش است.

احناف وی را در کتاب‌هایشان و مالکی‌ها در کتب خویش نام وی را ذکر می‌کنند.

سفیان که امیرالمؤمنین است می‌فرماید: کاش سه روز زندگی من مطابق زندگی ابن مبارک می‌گذشت.

پدر ایشان مبارک انسان درویش و متقی بوده است، مبارک غلام ترکی بوده است، در یک باغ کار می‌کرد.

روزی صاحب باغ به مبارک می‌گوید: به من اناری ترش بده مبارک اناری می‌آورد شیرین است.

صاحب باغ می‌گوید: تو چطور باغبانی هستی که فرق بین انار ترش و شیرین را نمی‌دانی؟

مبارک می‌گوید: من از این انارها نخوردم که بدانم کدام شیرین است.

صاحب باغ به تقوای وی پی برد و به سبب این تقوا او را در مجلس خود می‌نشاند.

صاحب باغ از مبارک سؤال می‌کند که دختر را باید به چه کسی نکاح داد؟

مبارک می‌گوید: عرب حسب و نسب را نگاه می‌کنند، یهود دختر را به کسی می‌دهند که مال داشته باشند. نصاریٰ به کسی دختر می‌دهند که جمال داشته باشد، مسلمانان ذات دین را انتخاب می‌کنند.
صاحب باغ می‌گوید: پس لایق این دختر تو هستی و دخترش را به عقد مبارک در آورد. این‌ها همه به برکت تقوا است.

عبدالله بن مبارک به برکت همین تقوا است که توفیق الله رفیق وی می‌شود و در زندگی‌اش تحول می‌آید و در راه علم گام بر می‌دارد.

عبدالله بن مبارک یک شحصیت کامل است بعد از زندگی پیامبر صلی الله علیه وسلم سیره‌نویسان می‌گویند: کامل‌ترین شخصیت عبدالله بن مبارک است.
ایشان در تمام علوم تألیف دارند.

حسن شقیق می‌فرماید: من از ابن مبارک حدیثی را سؤال کردم شب خیلی سرد بود ایشان تا طلوع صبح صادق افاده حديثي نمودند.

ایشان وقتی با قلم نی بر کاغذ می‌نوشتند تا کاغذ خشک می‌شد به صحبت مشغول نمی‌شد؛ بلکه مشغول نماز می‌شد و وقت را ضایع نمی‌کرد.

ایشان می‌فرمایند برای طلاب علم چهار چیز لازمی‌ست:١ـ تصحیح نیت؛ ٢ـ استماع؛ ٣ـ تأمل و ٤ـ نشر دادن.

ایشان می‌فرمایند: من ٤٠٠٠ حدیث حفظ نمودم و از بین این ٤٠٠٠ حدیث ٤ چیز کسب کردم: ١ـ بر دنیا نباید مغرور بود؛ ٢ـ آن‌چه شکم طاقت ندارد کماً و کیفاً نباید خورد؛ ٣ـ بر زن نباید اعتماد کرد. ۴- علم نافع بايد آموخت.

ابن مبارک می‌فرماید: ٤.٠٠ استاد در حدیث دارم ولی از ١.٠٠ استاد روایت می‌کنم چون این‌ها صددرصد ثقه‌اند.

در عبادت‌ هم از همه برتر است به وی گفتند: فلانی یک شب قرآن را ختم کرده است.

ابن مبارک گفت: من شخصی را می‌شناسم که تا صبح یک آیه را تکرار می‌کرد، آن شخص خود ایشان بودند.

عبادت نفلی را پنهان می‌کرد تا در آن ریا نیاید.

یک سال حج می‌رفت یک سال جهاد می‌رفت، در یکی از جهادها پهلوانی از طرف مقابل آمد.

گفت: چه کسی با من مقابله می‌کند؟ چند نفر رفتند همه شهید شدند ابن مبارک به یک نفر گفت:من می‌روم اگر مُردم اين وصيت را دارم. و در صورتی که پهلوان را شکست دادم به کسی نگو چه کسی بوده است، لذا صورت را پوشاند و مشغول پیکار با پهلوان شد و در نتیجه پهلوان را کشت و فرار کرد تا کسی وی را نشناسد.

پادشاه گفت: وی را بیاورید تا برایش جایزه‌ای بزرگ بدهم ولی شاگردش چون قول داده بود اسم او را به کسی نگفت.

ایشان خودستای نبود، عُجب نداشت، در تعریف عجب می‌فرماید: «إن تری أن عندک شئاً لیس عند غیرک» پاکان خود را از سگ به نداشتند، ایشان خود را از سگ بالاتر نمی‌دانستند.
کسی از الله خوف دارد از عبادت خود مغرور نیست و از عدم قبولیت عبادت می‌ترسند که رضایت الله به نارضایتی نه انجامد.

ابن مبارک تجارت داشتند، روزی فضیل گفت: تو آنقدر مردم را پند می‌دهی ولی خودت تجارت می‌کنی! گفت: من تجارت می‌کنم تا به مردم کمک کنم.
عبدالله بن مبارک می‌گفت: برترین انسان‌ها فضیل است، علمای ربانی همدیگر را تعریف می‌کنند.

از شام قلمی گرفت وقتی خراسان رسید برگشت که قلم را بازگرداند، اینقدر تقوا داشتند، این افراد برای ما اسوه‌اند.

امام ذهبی که امام جر ح و تعدیل بودند و امام نووی می‌فرمایند: ما به محبت عبدالله تقرب الی الله حاصل می‌کنیم.

عبدالله بن مبارک زاهدي به همان معني که در ترمذي آمده بود پيامبر می‌فرماید: …. زهد این نیست که حلال را ترک کند؛ بلکه زهد این است که انسان اعتمادش به خدا از چیزی که در دست دارد بیشتر باشد.

در هنگام حج می‌گفت هر چه زاد دارید بیاورید همه را در کیسه می‌ریخت و مخارج حج را از خود می‌داد و در آخر همۀ پول‌های آنان را به خودشان بر می‌گرداند.

ابیاتی که در حق فضیل گفته «یا عابد الحرمین لو ابصرتنا لعلمت انک فی عبادة تلعب» این ابیات سند صحیح ندارند.

ابن مبارک می‌فرماید: که فضیل بهترین انسان‌ است باز چطور ممکن است که به وی نسبت می‌دهد که در عبادت بازی می‌کند.

ابن مبارک که عُجب ندارد و فعالیت‌های جهادی خود را مخفی می‌کند، چطور فضیل را تحقیر می‌کند پس نسبت دادن این ابیات به ایشان درست نیست.
یکی از جملات ایشان: در بین صحابه شمشير فتنه افتاد ولی هیچ یک از آنان مفتون نشدند.

شوخی ابن مبارک:

بهترین چیزی که خداوند به انسان داده عقل است و بعد از آن ادب عالي است و بعد از آن رفیق خوب است و بعد از آن سکوت کند و اگر آن را هم ندارد پس بمیرد.

ایشان آب زمزم را به این نیت می‌نوشیدند که در روز قیامت تشنه نشوند هم و غمش قیامت بود.