قال الله تبارک و تعالی: «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ ۚ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ ۖ تَرَاهُمْ رُكَّعًا سُجَّدًا يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا ۖ سِيمَاهُمْ فِي وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ۚ ذَٰلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْرَاةِ ۚ وَمَثَلُهُمْ فِي الْإِنْجِيلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَىٰ عَلَىٰ سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ ۗ […]

قال الله تبارک و تعالی: «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ ۚ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ ۖ تَرَاهُمْ رُكَّعًا سُجَّدًا يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا ۖ سِيمَاهُمْ فِي وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ۚ ذَٰلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْرَاةِ ۚ وَمَثَلُهُمْ فِي الْإِنْجِيلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَىٰ عَلَىٰ سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ ۗ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِيمًا»(فتح/۲۹)

حضرت حق-سبحانه و تعالی-درین کریمه جمیع اصحاب خیرالبشر را بکمال مهربانی که با یکدیگر داشتند مدح فرموده، چه «رحیم» که واحد «رحماء» است متضمن مبالغه است در مهربانی و چون صفت مشبه دلالت بر استمرار نیز دارد باید که مهربانی ایشان با یکدیگر بر صفت استمرار و دوام باشد چه در حضور آنسرور و چه بعد از ارتحال آن سرور.

پس آنچه منافی مهربانیست در حق یکدیگر بایدکه از این بزرگواران بردوام مسلوب باشد و احتمال بغض و کینه و حسد و عداوت با یکدیگر ازین اکابر دین بر سبیل استمرار منتفی بود.

هرگاه جمیع صحابه کرام باین صفت مرضیه متصف باشند چنانچه مقتضای کلمه «والذین» است که از صیغ عموم و استغراق است از اکابر صحابه چه گوید که این صفت اتم و اکمل در آنجا خواهد بود.

لهذا آنسرور فرموده : ” أرحم امتی بامتی ابوبکر” و در شأن حضرت فاروق رضی الله تعالی عنه فرموده: “لوکان بعدی نبی لکان عمر” یعنی لوازم و کمالاتی که در نبوت در کار است همه را عمر دارد اما چون منصب نبوت بخاتم الرسل ختم شده است، به دولت منصب نبوت مشرف نگشت و یکی از لوازم نبوت کمال مهربانی است و شفقت بر خلق.

و ایضا رذائلی که منافی شفقت و مهربانی است و ازذمائم اخلاق است از حسد و بغض و کینه و عداوت در حق جماعه که بشرف صحبت خیرالبشر مشرف گشته اند چگونه متصور شود که بهترین این امت که خیر الامم است ایشانند و سابق ترین این ملت که ناسخ الملل است هم ایشان که قرن ایشان بهترین قرون بوده است و صاحب ایشان فاضلترین انبیاء و رسل بوده.

اگر ایشان به این صفات ردیه موصف باشند که کمینه این امت مرحومه را از آن ذمائم عار است، ایشان چرا بهترین این امت باشند و این امت بکدام وجه خیر الامم بود و اسبقیت ایمان و اولیت انفاق اموال و بذل انفس را چه مزیت و فضیلت باشد و خیرت قرن را چه تاثیر بود و فضل صحبت خیرالبشر چه اثر باشد؟

جماعه که در صحبت اولیای این امت زندگانی مینمایند ازین رذائل نجات میابند، جمعی که در صحبت افضل الرسل، عمر خود را صرف کرده باشند و از برای تایید و نصرت دین او بذل اموال و انفس نموده بودند چه احتمال دارد که این ذمائم در حق شان توهم نموده آید مگر آنکه عظمت و بزرگی خیرالبشر از صحبت ولی امت ناقص تر متوهم گردد، حال آنکه مقرر است که هیچ ولی امتی به مرتبه صحابی آن امت نرسد فکیف به نبی آن امت، شیخ شبلی فرموده: “ما آمن برسول الله من لم یوقر اصحابه“.

جمعی گمان میبرند که اصحاب پیغمبر دو فریق بودند، گروهی بودند که مخالفت بحضرت امیر داشتند رضی الله تعالی عنه و عنهم و گروهی دیگر موافق حضرت امیر بودند-کرم الله تعالی وجهه- و این دو گروه با یکدیگر عداوت و بغض و کینه داشتند و بعضی ازینها از جهت بعضی مصالح این صفات خود را مبطن میداشتند و تقیه مینمودند و نیز گمان میکنند که این رذائل در ایشان تا به یک قرن نزدیک بوده است، تا بودند این ذمائم داشتند و به این توهم مخالفان حضرت امیر را بد یاد میکنند و چیزهای نامناسب بایشان منتسب میسازند.

انصاف باید نمود که بر این تقدیر هر دو فریق مورد طعن میگردند و به رذائل صفات اتصاف میابند و بهترین این امت بدترین این امت بلکه بدترین جمیع امم میگردند و خیریت آن قرن به شریت تبدیل میابد.

کدام انصاف است که حضرات شیخین را -رضی الله تعالی عنهما- با این توهم بد یاد نموده آید و امور نامناسبه به این اکابر دین منتسب ساخته شود.

حضرت صدیق -رضی الله تعالی عنه- بحکم نص قرآنی اتقاي این امت است زیرا که اجماع مفسرین است چه ابن عباس رضی الله تعالی عنهما و چه غیر آن برین که کریمه:«وَ سَيُجَنَّبُهَا الْأَتْقَى»(الليل/۱۷) در شأن حضرت صدیق نازل است و مراد از «أَتْقَى» اوست-رضی الله تعالی عنه- پس شخصی را که حضرت حق -سبحانه- اتقای این امت خیر الامم میفرمایند خیال باید کرد که تکفیر و تفسیق و تضلیل او تا چه سر حد شناعت بود.

امام فخرالدین رازی باین کریمه استدلال بر فضلیت حضرت صدیق رضی الله تعالی عنه نموده است زیرا که بحکم کریمه: «إِنَّ أَكْرَمَكُ  مْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ»(الحجرات/۱۷) گرامی ترین این امت که مخاطب است نزد خدا جل و علا اتقای این امت است.

و چون حضرت صدیق بحکم نص سابق، اتقای این امت است باید که گرامی ترین این امت نیز نزد حق -جل و علا- بحکم نص لاحق او باشد رضی الله تعالی عنه.

و اکابر ائمه سلف که یکی ازیشان امام شافعی است ، اثبات اجماع صحابه و تابعین کرده اند بر افضلیت حضرات شیخین -رضی الله تعالی عنهم- و حضرت امیر نیز حکم به افضلیت حضرات شیخین -رضی الله تعالی عنهم- نموده است.

امام ذهبی که از اکابر محدثین است فرموده است که این نقل را از حضرت امیر زیاده از هشتاد نفر رواة روایت کرده اند و عبدالرزاق که از اکابرشیعه است نیز بموجب این نقل حکم به افضلیت شیخین نموده است و به این عبارت گفته :”فضل الشیخین بتفضیل علی ایاهما علی نفسه والا لما فضلتهما کفی بی وزرا ان احبه ثم اخالفه“.

پس کسانیکه بحکم کتاب و سنت و اجماع و نیز به اعتراف حضرت امیر، افضل این امت خیرالام باشند، تنقیص و تحقیرشان از کدام انصاف و دیانت باشد و کدام خیریت در ضمن آن مودع بود.

اگر در سب احدی معنی خیریت و عبادت بودی سب ابی جهل و ابی لهب که بمنصوص قرآنی ملعون و مطروداند ورد این امت بودی و حسنات کثیره در ضمن آن حاصل آمدی.

در سب کدام خیریت است که متضمن فحش و فظیعت است علی الخصوص در حق کسیکه مستحق آن نبود و اهل آن نباشد ، وضع شیی در غیر موضع آن شیی ظلم است و از شیی تا شیی فرق است و از موضع تا موضع تفاوت است پس از ظلم تا ظلم بون(تفاوت) بعید بود.

و خلافت حضرت ذی النورین رضی الله تعالی عنه باجماع صحابه کرام ثابت شده است و به اتفاق صغار و کبار و ذکور و اناث آن قرن خیرالقرون بحصول پیوسته لهذا علما فرموده اند که آنقدر اتفاق و اجماع که بر خلافت حضرت ذی النورین رضی الله تعالی عنه بحصول پیوسته است بر خلافت هیچ یکی از حضرات خلفاء ثلثه دیگر بحصول نپیوسته، زیراکه در بدء خلافت او چون یکنوع تردد بوده اهل آن قرن درین ماده احتیاط بسیار مرعی داشته، اقدام نموده اند.

باید دانست که اصحاب کرام -رضی الله تعالی عنهم- مبلغان کتاب و سنت اند و اجماع هم بقرن ایشان منوط بوده، اگر جمیع ایشان یا بعض ایشان مطعون باشند و بتضلیل و تفسیق متصف بوند اعتماد از کل دین یا بعض دین مرتفع میگردد و فائده بعثت خاتم الانبیاء افضل الرسل کم میماند.

جامع قرآن مجید حضرت عثمان است بلکه حضرت صدیق و حضرت فاروق اند -رضی الله تعالی عنهم- اگر ایشان مطعون باشند و یا مسلوب العدالت بوند، بر قرآن چه اعتماد ماند و دین به چه چیز برپا بود؟ شناعت این این امر را باید دریافت.

اصحاب پیغمبر همه عدول(معتبر) اند -علیه و علیهم الصلوات والتسلیمات- و آنچه به  تبلیغ ایشان به ما رسیده است از کتاب و سنت همه حق و صدق است.

بعضی ازیشان، مبشر به جنت اند و بدری اند که مغفورند و عذاب اخروی از ایشان مطلقا مرفوع است چنانچه در احادیث صحاح آمده است: “اطلع الله علی اهل بدر فقال اعملوا ماشئتم فانی قدغفرت لکم” و به بیعت رضوان مشرف گشته اند که آن سرور فرموده که هیچ یکی ازینها از اهل دوزخ نیست.

بلکه علما فرموده اند که از قرآن مجید مفهوم میگردد که جمیع صحابه اهل بهشت اند، قال الله تبارک و تعالی : «لَا يَسْتَوِي مِنْكُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ وَقَاتَلَ ۚ أُولَٰئِكَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِنَ الَّذِينَ أَنْفَقُوا مِنْ بَعْدُ وَقَاتَلُوا ۚ وَكُلًّا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنَىٰ ۚ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِير»ٌ(الحدید/۱۰) و «حُسْنی»ٌ جنت است و همه صحابه که انفاق و قتال پیش از فتح کرده اند یا بعد از فتح ، موعود به جنت اند.

فرموده اند که صفت انفاق و قتال از برای تقیید نیست بلکه از برای مدح است چه همه صحابه به این دو صفت متصف بودند، پس همه موعود به بهشت باشند.

ملاحضه باید نمود که این قسم بزرگواران را بد یاد کردن و سوء ظن به ایشان نمودن چه دور از انصاف و دیانت است.

سوال :

جمعی گفته اند که بعضی از اصحاب کرام بعد از ارتحال آنسرور -علیه و علیهم الصلوات والتسلیمات- به آن صرافت نماندند و بواسطه حب خلافت و طلب جاه و ریاست از طریق حق انحراف نمودند و غصب منصب خلافت حضرت امیر کردند بلکه گمان میبرند که انحراف ایشان بحدکفر رسیده بود و به ضلالت انجامیده، پس بزعم اینها این جماعه از وعده هائی که به اصحاب کرام آمده است محروم باشند، چه فضلیت صحبت، فرع اسلام است و چون در اسلام شان سخن بود، صحبت را چه تاثیر باشد؟

جواب :

حضرات خلفای ثلاث -رضی الله تعالی عنهم- به احدیث صحاح که بحد تواتر معنوی رسیده اند مبشر به جنت اند، احتمال کفر و ضلالت از ایشان مرفوع است و نیز حضرات شیخین از اهل بدراند که به احادیث صحاح مطلقا مغفوراند و نیز به بیعت رضوان مشرف اند که جمیع اهل آن بیعت به احادیث صحاح از اهل بهشت اند کمامر و حضرت عثمان که در بدر حاضر نبود حضرت پیغمبر صلی الله علیه اله وسلم او را در مدینه گذاشته آمده بودند از برای بیمارداری اهلیه او که بنت آن حضرت بوده، فرموده بودند که هرچه بدریان را فضلیت حاصل شود تورا هم حاصل خواهد شد و در بیعت رضوان که حاضر نبود، آنسرور او را پیش اهل مکه فرستاده بودند و از جانب او خود بیعت فرمودند چنانچه مشهور است و نیز قرآن مجید شهادت بزرگی این حضرات میفرماید و از علو درجات شان خبر میدهد.

از کتاب و سنت کسیکه چشم پوشیده،  مکابره نماید از مبحث خارج است ، شیخ سعدی فرموده است ،  بیت:

آنکس که بقرآن و خبر زو نرهی

آنست جوابش که جوابش ندهی

چه بلا شد!

اگر در حضرت صدیق احتمال ضلال و کفر صورت داشتی، اصحاب پیغمبر با آن عدالت و با آن کثرت او را جانشین پیغمبر نساختندی -صلی الله تعالی علیه و اله وسلم- در تکذیب خلافت حضرت صدیق تکذیب سی سه هزار اهل آن قرن خیرالقرون است ، تجویز نکند آنرا کسیکه ادنی درایت دارد.

کدام خیریت در آن قرن میماند که سی و سه هزار اهل آن قرن بر باطل جمع گردند و ضال و مضل را جانشین پیغمبر سازند.

حضرت حق -سبحانه و تعالی- آنجماعه را انصاف بدهد که از طعن اکابر دین زبان کوتاه کنند و حق صحبت پیغمبر را مرعی دارند، آن سرور فرموده است علیه و علی اله الصلوات والسلام : “الله الله فی اصحابی الله الله فی اصحابی لاتتخذوهم غرضا من بعدی من احبهم فبحبی احبهم و من ابغضهم فببغضی ابغضهم “.

زیاده چه نویسد و اجلاء بدیهی را چه جلا دهد زیرا که حضرت صدیق که قرآن مجید به مدح او مملو است در یک سوره “واللیل” سه کریمه در فضائل آنحضرت نازل گشته است و از احادیث صحاح لاتعد و لاتحصی در کمالات و فضائل اومرویست و در کتب انبیاء ماتقدم ذکر شمایل و اوصاف او بلکه ذکر جمیع صحابه آمده است کما قال الله تعالی : «ذَٰلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْرَاةِ ۚ وَمَثَلُهُمْ فِي الْإِنْجِيلِ».

و رأس و رئیس این امت مرحومه که خیر الامم است هم اوست، هرگاه او را کافر و ضال دانند از دیگران چه اعتذار نماید و به کدام راه در آمده، سخن کند.

«اللَّهُمَّ فَاطِرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ عَالِمَ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ أَنْتَ تَحْكُمُ بَيْنَ عِبَادِكَ فِي مَا كَانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ»،(زمر/۴۶).

منبع: (مکتوب بیست و چهارم از دفتر سوم مکتوبات امام ربانی)