این چیزی است که همهی ما دنبالش هستیم. دنبال اینکه مرگ را راحت قبول کنیم. اگر میدانستیم که بالاخره میتوانیم با مرگ کنار بیاییم، آنوقت کار اساسیتر و مشکلتر را هم میکردیم. چه کاری؟ «کنار آمدن با زندگی.» مردن خیلی طبیعی است. علت اینکه این همه بزرگش میکنیم این است که خودمان را واقعاً جزء […]
این چیزی است که همهی ما دنبالش هستیم. دنبال اینکه مرگ را راحت قبول کنیم. اگر میدانستیم که بالاخره میتوانیم با مرگ کنار بیاییم، آنوقت کار اساسیتر و مشکلتر را هم میکردیم.
چه کاری؟
«کنار آمدن با زندگی.»
مردن خیلی طبیعی است. علت اینکه این همه بزرگش میکنیم این است که خودمان را واقعاً جزء طبیعت نمیدانیم. فکر میکنیم چون انسان هستیم طبیعت شامل حالمان نمیشود.»
ولی این طور نیست. هر چی که به دنیا بیاید یک روزی میمیرد. این را همه قبول داریم.
دیشب خبر تصادف یکی از طلاب توسط پرسنل اورژانس بیمارستان امام خمینی خاش به بنده داده شد بلافاصله دیدگانم تارگشتند و نای سخن از من ربوده شد.
مجددا با کادر کاری اورژانس در تماس شدم اما تلفن را بر نداشتند.
آری! دیشب معین حاجب کوهستانی طلبه سال ششم حوزه علمیه عین العلوم گشت در محور مواصلاتی جاده خاش-سراوان حدفاصل دشت رباط با این دنیای ناپیدا الوداع گفتند و روح ملکوتشان به ملکوت اعلی پیوست و آسمانی شد.
و بار دیگر بهار تعلیم و تربیت عین العلوم گشت خزان شد.
باز دوباره چقدر زود دیر میشود.
معین آسمانی شد در جادهای که بوی خون میدهد.
در این جاده روزانه معینها آسمانی میشوند.
مرگ میآید برای جوانی متأهل مثل معین و برای کودکی مثل عزیر از دیار نیلشهر خراسان.
هنوز غمهای فراق اساتید گشت علی الاخصوص شیخ الحدیث دانا غبار کهنگی نگرفته بود که باز این چهاردیواری در غم معین فرو رفت.
معین جان کجایی…
در و دیوارهای مدرسه این روزها مثل دل من عزا دارند و دلشون واسه تو مونده است.
احساس میکنم کلاس از نبودنت سر در لاک خودش برده و سکوتی همه جا را فرا گرفته که فقط با حضور تو آن سکوت شکسته خواهد شد.
مسجد هم که دلتنگ سجدههایت شده است و فضای مسجد خالی از”الله الله”تو است.
معین عزیزم کجایی که زخم شد دلم؟
معین من کجایی که همه از تو میگویند و همه از تو مینویسند؟ معین جان مگه چه شده که درباره تو شعر و مقاله مینویسند؟. معین کجایی؟ حضرت موسی (علی نبینا و علیه السلام) حدیث قصر شاهنشاهی فرعون شد و تو حدیث مدرسه معین! کجایی؟
کجا فریاد بزنم که جای خالی ات را نمی توانم پر کنم.جزءبا حضورت...